لزوم گسترش بحث دولت الکترونیک در راستای کمک به توسعه پایدارتر و متوازنتر برای دسترسی به امکانات در تمام نقاط کشور راهحل مبنایی برای رفع حاشیه نشینی
حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی چه مؤلفههایی دارد؟
حاشیهنشینی شرایطی را فراهم مینماید تا افرادی که در یک موقعیت اجتماعی - فرهنگی زندگی میکردند، از قلمروی مبدأ خویش فاصله گرفته و در مناطق نزدیک به شهرها سکنی گزینند؛ زیرابه دلیل شرایط اقتصادی توانایی سکونت در داخل شهر را ندارند. از طرفی به دلیل وجود گروههای مختلف مهاجرین در آن مناطق بستر میزبانی بافرهنگ ثابت و غالب وجود ندارد که ایشان در آن فرهنگ استحاله شده و فرهنگ جامعه میزبان را بپذیرند. از طرفی این مسئله در ابعاد هویتی نیز، خود را بروز میدهد؛ چراکه این افراد در جامعه بومی خویش، با برخورداری از یکسری تعلقات فرهنگی - سرزمینی، دارای روابط، کنترلهای اجتماعی و آدابورسومی بودند که بهواسطه آنها تعریفی از خویش داشتند ولی با مهاجرت به حاشیه شهرها از طرفی تا حدود زیادی از آن تعلقات فاصله گرفته و از طرف دیگر نتوانستهاند تعلق جدیدی هم پیداکرده و به یک انسجامی با افراد دیگر ساکن در آن مناطق دست یابند؛ بنابراین این مسئله بهواسطه عدم توانایی در شکلگیری یک هویت جدید، درواقع یک وضعیت تضعیف هویت و بیهویتی را در این افراد به وجود آورده است. بهبیاندیگر حس ناکامی ناشی از این مسئله زمینهساز نارضایتی کلی افراد از وضعیت زندگی خویش شده است. مضاف بر اینکه در شرایط موجود، به دلیل سیاسی شدن فضای مناسباتی و حضور دولت در تمامی عرصهها، باعث شده است که این افراد علاوه بر بیگانگی نسبت به هویت ملی خود، بهشدت نارضایتیهایشان نسبت به شرایط اقتصادی – اجتماعی افزایش یابد؛ چراکه آنها در تصورات خود با مهاجرت به مکان بهتر، به دنبال دستیابی به موقعیت خوب برای زندگی بودند ولی عملاً با یک وضعیت بسیار نابسامان مواجه شدهاند. این ناکامی منجر به مقاومتی نسبت به هویت ملی میشود که همه این موارد ترکیبات پیچیدهای را در هویت موجب میشوند.
بیهویتی، طردشدگی و احساس تبعیض و محرومیت، چگونه موجب بحرانزایی حاشیهنشینی در حوزه سیاسی کشور میشود؟
بهطورکلی علت اصلی مهاجرت افراد از جامعه مبدأ خود، شرایط و وضعیت نابسامان اقتصادی است ولی به دلیل وجود حس امیدواری در ارتباط با بهبود وضعیت بعد از مهاجرت، آنها در مکان زندگی سابق خود کمتر احساس ناکامی کرده و درعینحال به دلیل عدم تجربه موقعیت نابرابر خاص در منطقه سکونت قبلی خود، احساس محرومیت نسبی نیز به ایشان دست نمیداد؛ یعنی اگر نابرابری نیز وجود داشت نابرابریهای پذیرفتهشده بود. ولی با مهاجرت آنها به حاشیه شهرها به سبب تعامل دائمی با شهرنشینان، نابرابریهایی را تجربه میکنند که تأثیر بسزایی در احساس محرومیت نسبی و احساس ناکامی در ایشان به وجود میآورد. این احساس ناکامی، خودبهخود بسترساز خشونت و یک وضعیت بیگانگی سیاسی در ایشان میشود که طی آن، ایشان حس میکنند که نظم موجود در کل به نفع اینها عمل نمیکند؛ لذا ناکامتر از قبل شده و هر چه بیشتر این نابرابری را تجربه میکنند بیشتر به آنها احساس ناکامی را منتقل میکند که درنهایت به بیگانگی سیاسی بیشتر منجر میشود.
با توجه به روندهای کنونی جامعه ایران، چه چشماندازی را برای وضعیت حاشیهنشینی متصور هستید؟
به نظر میرسد که این مسئله یک اشتباه استراتژیک است؛ چراکه با شناسایی و مشخص شدن مشکلات حاشیهها و حاشیهنشینان، قاعدتاً دولتها شروع به یکسری اقدامات کرده و در جهت ایجاد شرایط مطلوب و اشتغال و امکانات رفاهی، تلاش میکنند. این مسئله خود منجر به افزایش مهاجرتها و درنتیجه دور باطل خواهد شد. بهعبارتدیگر مسئولان با عملکرد غیرمعقول، دچار اشتباه استراتژیکی شدهاند که شاید در کوتاهمدت و موقتی مشکل را حل میکنند ولی در درازمدت فکر و راهحل مناسبی نخواهد بود.
هویت سیاسی-اجتماعی برآمده از حاشیهنشینی چه روندی را در آینده طی خواهد کرد؟
بهطورکلی گسترش اقدامات رفاهی در این مناطق، منجر به این میشود که آن بیگانگی سیاسی جای خود را به یک یگانگی سیاسی دهد. به دیگر معنا مردم به سمت گروههایی گرایش پیدا میکنند که بیشتر از دولتهای قبل طرفدار محرومین بوده و درنتیجه سیاستهای محرومیت زا و توجه به محرومین قدرت میگیرد. هرچند این امر زمینهسازترمیم وضعیت هویت سیاسی - اجتماعی این گروههای حاشیهنشین میشود ولیکن به دلیل عدم تحقق این قضیه و تشویق گروههای حاشیهنشین به خشونت توسط عوامل غیر، این موضوع آنها را خشنتر و دامنه خشونتها را گسترده، عمیقتر و نهادیتر خواهد کرد. به دیگر معنا ادامه این روند منجر بهمواجهه حاکمیت با خشونت نهادی خواهد شد. نکته قابلتوجه این است که خشونتهای آبان ۹۸ یا دی ۹۶، خشونت نهادی نبود ولی تدریجاً اینها خشونت نهادی خواهند شد و در آن زمان است که باید با پذیرش شرایط ایشان، دائماً با ایشان تعامل نمود. مگر اینکه با اقدامات هوشمندانهتر به گروههای محروم وعده پاداش داده نشده و یا آنها احساس نکنند که در مقابل این کارهایی که انجام دادهاند، پاداش گرفتهاند.
پیامدهای امنیتی، سیاسی شدن حاشیهنشینی در ایران چیست؟
بهواسطه سیاسی شدن بحث حاشیهنشینی، درواقع شرایطی به وجود میآید که کسانی که در مقابل نظام سیاسی - اجتماعی برنامهریزی میکنند، از این گروهها بهعنوان ابزاری برای اختلال در امنیت اجتماعی - سیاسی کشور استفاده کنند. نباید فراموش کرد که اینها همیشه این استعداد رادارند و کافی است که با اتکا به رسانهها و شبکههای اجتماعی با استفاده از اطلاعرسانیهای متعددی که انجام میشود، به نحوی دستور کار و اولویتهایی را برای آنها تعیین کنند. در این زمان است که ایشان به دلیل شرایط اقتصادی و نارضایتیهایی موجود، با تأثیرپذیری بالا از این موضوع، موردتوجه ضدانقلاب و بیگانگانی که روی جامعه کار میکنند، قرار خواهند گرفت تا بتوانند تحرکاتی را علیه نظام سامان دهند.
چه راهکارها و راهبردهایی برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی (شهروند عاصی) و پیامدهای آن پیشنهاد میکنید؟
درواقع راهکار اصولی و اساسی، توسعه پایدار است؛ چراکه تفاوتی که بین مراکز استانها و سایر شهرهای استانها و یا بین شهر و روستا به وجود آمده است، در اثر توسعه ناپایدار، موضعی و نقطهای است و این نابرابری بهوفور در اغلب شهرها قابلمشاهده است؛ لذا محصول این نابرابریها و توسعه نامتوازن، حاشیهنشینیها است؛ بنابراین برای درست عمل کردن باید بهواسطه توسعه متوازن امکان اشتغال در تمام کشور فراهم شود ولی مسئلهای که وجود دارد و میتوان بهعنوان مهمترین اشتباه آن را مطرح کرد، ایجاد شرایط اشتغال برای حاشیهها است؛ زیرا این کار مشوقی برای افزایش مهاجرتها خواهد شد. مضاف بر اینکه باید تمرکز خیریهها از مراکز استانی به نقاط محروم کشور سوق پیدا کند. از طرفی باید دولت با کاهش جاذبههای زندگی در حاشیهها و افزایش امکانات رفاهی و شرایط اشتغال از طریق حمایت از بخش کشاورزی و وام اشتغال و راهاندازی کارگاههای تولیدی و صنعتی در روستاها و شهرهای کوچک، ایشان را تشویق به بازگشت به مکانهای مبدأ خویش بکند. بهبیاندیگر باید صنایع تبدیلی در مناطق روستایی باشد؛ بنابراین مسئله حاشیهنشینی نتیجه یک توسعه نامتوازن و یک اقتصاد بیمار است که نتیجه آن در مهاجرت موج عظیم از افراد به حاشیهها نمود پیدا میکند. نکته بعدی درباره تمرکز تمام امکانات پزشکی، رفاهی و آموزشی در حد عالی خود، در پایتخت و شهرهای بزرگ است که در این خصوص باید دولت با تمهیداتی در توزیع این امکانات و تولید درآمدها در تمام کشور همت گمارد؛ اما گاهی دولت اقدامات غیرهوشمندانه انجام میدهد که طی آن با پاک کردن صورتمسئله سعی در رسیدگی به مناطق حاشیهای دارد، درصورتیکه رسیدگی به این مناطق به معنای تشدید موضوع است. درواقع نهادهای دولتی و غیردولتی بهجای کمک به مهاجرین و حاشیهنشینان باید به افراد ساکن در مناطق مبدأ محروم، رسیدگی کنند. این چیزی است که باید در برنامهریزیهای اجتماعی - اقتصادی رخ دهد و با این موضوع هم نباید بهصورت مکانیکی و فیزیکان برخورد کرد؛ چراکه این موضوعات، فرهنگی هستند و با آنها باید کاملاً فرهنگی برخورد نمود تا بتوان مانع از مهاجرت بیرویه و حاشیهنشینی شد.
نکته بعدی توجه به سیاستهای غیر منعطف شهری است. بهعبارتدیگر باید مسئله شهرسازی در سطح کشور با در نظر گرفتن تحرکات جمعیت، پیشبینی و مدیریت شود نه اینکه بعد از مهاجرت و ساکن شدن افراد، دولت بدون پیشبینی از قبل، به فکر تمهید امکانات برای آنان بیفتد. درواقع دولت نسبت به سیاست شهرسازی بسیار منفعل عمل کرده است که علت اصلی آنهم مواجهه مهندسی با شهر است؛ یعنی وزارت مسکن و شهرسازی عمدتاً مواجهه فیزیکان با شهرسازی دارد درحالیکه شهر یک پدیده فرهنگی است که باید با شناسایی مطالبات، با آن بهصورت فرهنگی برخورد شود. نکته حائز اهمیت این است که خود این شهرسازیهای غیراصولی و نامتوازن عامل افزایش خشونتها میشود؛ یعنی شهری که خیابانها و خانههایش اصولی ساخته نشدهاند و ساکنین آن بهراحتی به حقوق یکدیگر تجاوز میکنند، خود فیزیک شهر عامل خشونت است. مضاف بر اینکه غلبه تصنعیات بر طبیعیات در شهرهای ما زیاد شده است؛ یعنی بهجای اینکه طبیعت در شهر گسترش پیدا کند، پل طبقاتی و پل غیر طبقاتی و زیرگذر و روگذر و تأسیسات آزاردهنده در مقابل طبیعت آرامشبخش وجود دارد. تمام این موارد با ایجاد مزاحمت منشأ خشونت هستند. نباید فراموش کرد که اگر برای این موارد تدبیری اندیشیده نشود، خود اینها عامل بیگانگی و از بین رفتن حس تعلق میشوند؛ زیرا یکی از مؤلفههای تعلق، ثبات است و شهری که دائماً در حال تغییر و بازسازی است، بیهویتی ایجاد کرده و عامل بیهنجاری در جامعه است.
نکته مهم دیگر اینکه تمام اقدامات انجامشده در این خصوص اقدامات واقعگرایانه است درصورتیکه باید اقدامات برساختگرایانه و ادراکگرایانه باشد. از طرفی مهمتر از ایجاد آزادی، رفاه و امنیت باید احساس آزادی، رفاه و امنیت را به وجود آورد؛ زیرا رفاه ذهنی از رفاه عینی مهمتر است. بهبیاندیگر اگر عدالتی هست درواقع خود اجرای عدالت نیست که اهمیت دارد، بیشتر از اجرای عدالت، توزیع و ترویج احساس عدالت است که مهم است و این هم نیازمند ادراک برساختهایی است که در جامعه کار میکنند نه واقعیتها. بهبیاندیگر اقدامات واقعی گاهی اوقات ممکن است که اساساً ضد خودشان را در برساخت به وجود بیاورند. راهکار آخر تقویت و گسترش بحث دولت الکترونیک در راستای کمک به توسعه پایدارتر و متوازنتر برای دسترسی به امکانات در تمام نقاط کشور است.
فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند تهدید هویت سیاسی-اجتماعی حاشیهنشین را به فرصتی برای مشروعیت بخشی استفاده کند؟
در ارتباط با حل بحث حاشیهنشینی باید مشکل را بهصورت مبنایی درک کرد که برای این منظور باید اندیشمندان علوم اجتماعی و نه علوم سیاسی، حقوقی و یا مهندسان به میدان بیایند تا بتوان با تشخیص صحیح بیماری، آن را درمان نمود. بهعبارتدیگر برای تبدیل این تهدید به فرصت باید با شناخت شرایط جامعه و نقش فقر در ایجاد مشکلات مبنایی در مناطق حاشیهای، به شناسایی قدرتها و سرمایههای اجتماعی موجود پرداخت؛ چراکه جامعه هوشمند خود توانایی مرمت خودش را دارد. از طرفی دولت بهجای اینکه سیاستگذاری کند، اقدام میکند، یعنی بهجای استفاده از ظرفیتهای موجود مردمی، آنها را نادیده گرفته و رأساً اقدام مینماید. این در صورتی است که تبدیل تهدید به فرصت یعنی در تمامی عرصهها منجمله فرهنگ، اقتصاد و بحران باید دولت با پذیرش ظرفیتهای عظیم مردم و شناسایی و تقویت آنها، کارها را به ایشان سپرد و خود فقط سیاستگذاریهای هماهنگ با رویّههای مردمی را انجام داده و نظارت کند. مسئله حائز اهمیت دیگر عدم وجود توسعه پایدار و بر اساس منطق در عملکرد دولتهای مختلف است. به این صورت که دولتی کاری را تا مرحلهای خاص برساند و مراحل دیگر را دولتهای دیگر انجام دهند.
چگونه نهاد انتخابات و بهویژه انتخابات ۱۴۰۰ میتواند ابزاری برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی باشد؟
قاعدتاً وقتی شرایط بیمهری نسبت به محرومان به وجود آید، محرومان هم در انتخابات، از آن جریانهای سیاسی که در آن دوره حاکم بودند، انتقام میگیرند؛ یعنی خیلی اوقات حضور در انتخابات، حضور انتقامی از آن گروه سیاسی حاکم است. بهعبارتدیگر این اقشار به سمت گروههایی گرایش پیدا میکنند که تصورشان این است که بیشتر محرومین و فقرا را در نظر میگیرند و این مسئله آثار و پیامدهایی در فعالیت سیاسی و حرکتهای سیاسی مردم خواهد داشت.
راهکارها:
- دولت توسعه پایدار، متوازن و اشتغال ایجاد نماید.
- نظام حکومتی با اقدامات هوشمندانه نسبت به تغییر شرایط در حاشیهها، در اندیشهترمیم محسوس درازمدت در این مناطق باشد.
- دولت با کاهش جاذبههای زندگی در حاشیهها و افزایش امکانات رفاهی و شرایط اشتغال از طریق حمایت از بخش کشاورزی و وام اشتغال و راهاندازی کارگاههای تولیدی و صنعتی در روستاها و شهرهای کوچک، ایشان را تشویق به بازگشت به مکانهای مبدأ خویش بکنند.
- دولت بهجای رسیدگی به حاشیهنشینان به افرادی که در مناطق مبدأ محروم هستند، رسیدگی کنند.
- مسئولان با تقویت و گسترش دولت الکترونیک، در راستای کمک به توسعه پایدارتر و متوازنتر برای دسترسی به امکانات در تمام نقاط کشور تلاش بکنند.
- دولت با تمهیداتی درباره توزیع امکانات پزشکی، رفاهی و آموزشی در حد عالی خود، از پایتخت و شهرهای بزرگ به تمام کشور تلاش کند.
- شهرسازی با در نظر گرفتن تحرکات جمعیت پیشبینی و مدیریت شود نه اینکه بعد از مهاجرت و ساکن شدن افراد، دولت بدون پیشبینی از قبل، به فکر تمهید امکانات برای آنان بیفتد.
- مسئولان شهری از مواجهه فیزیکان و مهندسی با شهرسازی حذر کنند؛ چراکه شهر یک پدیده فرهنگی است که باید با شناسایی مطالبات با آن بهصورت فرهنگی برخورد شود.
- اقدامات نظام حکومتی برساختگرایی و ادراکگرایانه باشد و مهمتر از اینکه بخواهد آزادی، رفاه و امنیت ایجاد کند، زمینه احساس آزادی، رفاه و امنیت را به وجود بیاورد.
- مسئولان در راستای تشخیص صحیح و ارائه راهحل اصولی برای معضل حاشیهنشینی به علم و تجربه اندیشمندان علوم اجتماعی اتکا کنند نه سیاسیون و حقوقدانان.
- نهادهای دولتی نباید سرمایههای اجتماعی را نادیده بگیرند؛ چراکه در این صورت آن سرمایههای اجتماعی به ضد جامعه تبدیل خواهند شد.
- دولت با پذیرش ظرفیتهای عظیم مردم و شناسایی و تقویت آنها، کارها را به ایشان سپرده و خود فقط با انجام سیاستگذاری بر روند کارها نظارت کند.
- دولتمردان بهواسطه توسعه پایدار و بر اساس منطق در عملکردها، بهگونهای عمل کنند که هر دولتی کاری را تا مرحلهای خاص برساند و مراحل دیگر را دولتهای دیگر انجام دهند.