امید اجتماعی از جنس کشف نیست، بلکه برساخته و از جنس خلق است؛ یعنی بهتناسب افزایش مهارت فردی، مهارت اجتماعی نیز افزایش خواهد یافت.
شاخصههای سنجش کاهش یا افزایش امید اجتماعی در کشور چیست؟
امید اجتماعی یکی از مفاهیمی است که در جامعهشناسی عموماً مورد بهرهبرداری قرار میگیرد و از مؤلفههای بسیار معتبر و یک شاخص جهانی است. در خصوص مفهوم امید اجتماعی تعاریف زیادی وجود دارد و برخی بهصورت جزئی و تکواژه، از لذت ناپایدار نامبردهاند ولی بهطورکلی میتوان گفت که امید یعنی وجود اعتماد به آینده.
در رابطه با شاخصههای امید اجتماعی میتوان با ایجاد سنجشی درنهایت به این نتیجه رسید که امید اجتماعی در جامعه ما رو به وخامت و یا رو به بهبود است. بهعنوانمثال باید دید که جامعه ما تا چه میزان جامعه بانشاطی است. شاخص بعدی مسئله تحرّک در تمام ابعاد آن است؛ بهبیاندیگر وجود تحرّک در جامعه بیانگر وجود امید نیز است. از طرفی برخی از جامعه شناسان بحث گفتگو را بهعنوان یکدیگر از شاخصهای امید طرح کرده و معتقد هستند که رابطه مستقیمی بین میزان گفتگو در جامعه و امید اجتماعی وجود دارد. عده دیگری از جامعه شناسان بر این باورند امید اجتماعی با هر چیزی رابطه معنادار داشته باشد، آن مورد شاخصه امید اجتماعی میشود؛ لذا در بحث شاخصها نشاط اجتماعی، گفتگو و تحرّک بسیار مهم هستند. البته بعضی امید به زندگی را نیز به آن اضافه میکنند که با عمر و سن ارتباط دارد و در ایران نیز امید به زندگی، سنجه نسبتاً قابل قبولی است که از جنس امید اجتماعی است.
دراینبین گروهی معتقد سنجههای امید اجتماعی همان سنجههای سلامت اجتماعی است و زمانی که از سلامت اجتماعی سخن به میان میآید آن را به نظامات اربعه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جزئی میکنند؛ لذا اعتقاددارند به هراندازه اعتماد به این نظامات اربعه بیشتر باشد، به آن معنا امید نیز وجود دارد؛ پس این را به نظامات اربعه یا سلامت نظامات اربعه تعمیم میدهند که وجود سلامت باعث ایجاد امیدواری و فقدان آن، باعث مخدوش شدن امید است.
از طرف دیگر برخی واژه فقدان امید را قبول ندارند؛ چراکه میگویند حداقل در زیستبوم فرهنگی جامعه ایرانی چنین چیزی وجود ندارد، مگر اینکه گفته شود حداقل امید انفعالی وجود ندارد. در ادبیات محاورهای نیز افراد به کرات میگویند، اگر امیدوار نباشم چه کنم یا چه چیزی از دست من برمیآید. این، نشان میدهد که به شکل درونی و ذاتی در زیستبوم فرهنگی ما امید وجود دارد اما بالأخره سطوح امید خیلی متفاوت است. بعضی دهه اول و دوم انقلاب را مطرح میکنند که شاید این دهه بندیها خیلی منطقی و دقیق نباشد و حتی ممکن است امید به دستیابی به آمال و آرزوها را مطرح کنند که این درجه بسیار بالایی از امید است و زمانی هم ممکن است امید به کاهش دردها و آلام را مطرح کنند و زمانی هم امید انفعالی است؛ بنابراین شقوقی از تمام امیدها در جامعه وجود دارد و تلورانسهایی هم داشته است.
علل و عوامل فرهنگی، اجتماعی کاهش امید اجتماعی در ایران کدماند و به نظر شما مهمترین عامل چیست؟
امید اجتماعی رابطه تنگاتنگ، معنادار و بسیار موثقی با سلامت اجتماعی دارد. اگر بتوان گفتگوی اجتماعی، همکاریهای مدنی و اجتماعی، صداقت، تحرّک و نشاط اجتماعی به عنوان هنجارهای اجتماعی قلمداد نمود، میتوان با تعیین نمره برای تکتک آنها به میانگینی از امید اجتماعی دستیافت.
به طور کلی موانع و پیشرانهایی برای تحقق امید اجتماعی وجود دارد که در این راستا نیاز به تبیین گسست اجتماعی به عنوان معلول فقدان امید اجتماعی است. بهبیاندیگر انشقاق و گسست اجتماعی در جامعه بیانگر این مفهوم است که امید اجتماعی در پایینترین سطح خود قرار دارد و در مقابل عدم رخداد گسست و انشقاق اجتماعی که البته برخی تا فروپاشی اجتماعی نیز پیش رفتهاند، نشان دهنده پابرجایی شاخصههای امید اجتماعی است.
در سالهای اخیر برخی از جامعهشناسان با تأمل بیشتر بر واژه فروپاشی اجتماعی معتقدند جامعه ایران به چنین مرحلهای نرسیده و دچار فروپاشی نشده است و همین موضوع میتواند نشاندهنده وجود امید اجتماعی باشد. آسیبشناسی امید اجتماعی در جامعه، روشن کننده جایگاه جامعه در بحث سرمایههای اجتماعی، رضایتمندی و اعتماد است. بررسی تحلیل کیفی سرمایههای اجتماعی مشخص کرده که جامعه در وضعیت چندان مطلوبی به سر نمیبرد. نباید فراموش کرد که نمیتوان مدعی شد در جامعهای سرمایه اجتماعی وجود دارد ولی امید اجتماعی موجود نیست؛ زیرا رابطه سرمایه اجتماعی و امید اجتماعی، رابطه معناداری است که در موازی یکدیگر هستند و شاید بتوان گفت که سرمایه اجتماعی پیشران است و حتی امید هم میتواند پیشران سرمایه اجتماعی قرار بگیرد.
در تعریف جزئی و ابتدایی بیان شد که امید اجتماعی به معنای اعتماد به آینده است. سرمایه اجتماعی نیز همین را مطرح میکند؛ چون ثقل مرکزی آن بحث اعتماد است؛ لذا با نگاه به آن قضیه نتیجه گرفته میشود که تا حدودی اعتماد جامعه در سطوح سیاسی نسبت به حاکمیت، در جامعه نسبت به یکدیگر و در حوزههای اقتصادی نسبت به کارآمدهای نظام حاکم مخدوش و تا حدودی در نگاه مردم کارکرد خودش را ازدستداده است. نکته حائز اهمیت این که سلب اعتماد از مردم منجر به جایگزین بیاعتمادی خواهد شد؛ چراکه جامعه نمیتواند در خلأ باشد.
بههرحال معدل آسیبشناسی وضعیت فعلی نشاندهنده این است که جامعه در وضعیت مطلوبی در این حوزه به سر نمیبرد؛ اما نکته کلیدی و بسیار مهم این است که امید اجتماعی از جنس کشف نیست، بلکه برساخته و از جنس خلق کردن است؛ یعنی با بهتناسب افزایش مهارت فردی، مهارت اجتماعی نیز افزایش خواهد یافت و درنتیجه امید اجتماعی بازیافتنی خواهد شد. بهعبارتدیگر میتوان امید اجتماعی را خلق و برساخته کرد و دوباره این امید را ساخت؛ زیرا جامعه ما به دلیل دارا بودن پیشران بسیار مهم فرهنگی، در ذات خود و بهعنوان زیستبوم فرهنگی خود، امید را در درون خویش دارد. یک نمونه در حوزه دینی اعتقاد به ظهور منجی است. حتی در ضربالمثلهای فارسی نیز نمونههای بارزی از جمله «در ناامیدی بسی امید است» وجود دارد؛ یعنی در اوج ناامیدی هم شما یک کورسویی از امید را در جامعه میبینید که وجود دارد. امروزه در اوج مشکلات اقتصادی، شما در بازار هم یک تحرّکی میبینید چون مردم امیدوار هستند که چیزی حاصل شود؛ بنابراین اساساً محصول امید، تحرّک است و محصول ناامیدی بیتحرکی و ایستایی است. وقتی این تحرّک را در جامعه میبینید نشاندهنده وجود امید است، اما درباره شقوق امید ازلحاظ سطح و نوع محل بحث وجود دارد.
پیامدها و تبعات منفی کاهش امید اجتماعی در ایران برای جامعه چیست و مشخصاً در زمینه فرهنگ دینی چه تبعاتی به دنبال دارد؟ اگر در خصوص تأثیرات کاهش امید اجتماعی در ایران بر مسائل امنیتی نیز توضیحی دارید، بفرمایید؟
زمانی که جامعه با فقدان امید مواجه میشود، اولین خروجی آن ایستایی و بیتحرکی است. جامعه بی تحرّک، جامعه مُرده و بینشاط است. جامعهای که نشاط نداشته باشد، گویی خونی در رگهای کالبد آن وجود ندارد و مُردهای بیش نیست. اگر یک کالبد مُرده بتواند از خودش خلقی را ایجاد کند، همان انتظار را از این جامعه نیز باید داشته باشید؛ زیرا غالباً جامعه را به کالبد تشبیه میکنند. میگویند جامعه مثل تن انسان است، همچنان که وقتی شما به یک آدم خبرهای ناگوار بدهید، این فرد پژمرده میشود، جامعه هم همینطور است، اگر مدام اخبار ناگوار و انقباضی به جامعه بدهید، جامعه هم پژمرده میشود و برعکس اگر مدام اخبار انبساطی تزریق کنید، جامعه پرنشاط خواهد شد. اگر جامعهای که امیدش را از دست بدهد، بیتحرک شده، رشد و توسعه پیدا نمیکند و هرگز به تعالی نخواهد رسید. در چنین جامعهای گفتگو شکل نمیگیرد و آرامآرام جامعه به سمت پژمردگی، فروپاشی و انشقاق سوق خواهد یافت که نهایتاً باید انتظار مرگ آن جامعه را کشید.
راهبردها و راهکارهای افزایش امید اجتماعی در ایران چیست؟ از منظر دینی و فرهنگی و اجتماعی توضیح بفرمایید.
همانگونه که ذکر شد امید اجتماعی برساختنی است و از جنس کشف نیست؛ پس میتوان امید را به جامعه تزریق کرد و این هم شدنی است. برای تحقق این امر بایستی از آموزش مهارتهای فردی به افراد شروع کرد. موضوع توسعه فردی در مدیریت و در جامعهشناسی وجود دارد به این معنا که باید فرد را بهگونهای آموزش داد که خودش به این رشد و تعالی برسد که متوجه شود به چه چیزهایی نیاز دارد. به طور مثال فرد متوجه شود که به چه آموزشهایی نیاز دارد و این مسئله منجر به تعالی و رشد او میشود؛ بنابراین اولین مورد، بحث آموزشهای مهارتی در جامعه است که بهعنوان نمونه میتوان به مهارتهای زیست اشاره نمود.
دومین مورد، مواجهه افراد با بلایا است. این بلایا میتواند بلایای طبیعی، مصائب و یا مشکلات اقتصادی - اجتماعی باشد. به نظر میرسد جامعه ما به این سطح از توسعه فردی نرسیده و این مهارت را نیاموخته است که در برابر یک آسیب اجتماعی چگونه از خودش واکنش نشان دهد. بهعبارتدیگر جامعه ما در حوزه واکنش دچار آسیب است و این مهارت را ندارد که در برابر کنشها چگونه واکنش نشان دهد؛ چراکه به هر صورت کنش، اعم از اینکه در اختیار فرد باشد یا نباشد، اتفاق میافتد. مسئله مهم این است که چگونه با واکنش خود، این کنش را مدیریت نمود؛ پس یک راهبرد افزایش مهارت فردی مردم است که راهکار این راهبرد نیز بحث آموزش است. طبق بررسیهای انجامشده، در بسیاری از کشورها منجمله در نظام آموزشی ژاپن، در حوزه آموزش مدارس، بیشتر فنون اجتماعی یاد داده میشود نه علم و علم در مراحل بعدی است. آنها به دانش آموزان رفتارهای اجتماعی، چگونگی گفتگو و معاشرت اجتماعی را آموزش میدهند که مبحث بسیار مهمی است؛ اما متأسفانه مدارس ما در این زمینه دچار آسیب هستند.
در صورتی که امروزه در حوزه آسیبهای اجتماعی باید به دانشآموز نحوه مقابله صحیح هنگام در معرض آسیب اجتماعی قرارگرفته شدن، داده شود. مثلاً زمانی که دوستی به وی سیگاری تعارف میکند چطور با او برخورد کند. درحالیکه امروزه در سیستم آموزشی ما فقط به بیان لسانی قبح کارهای ضد ارزشی بسنده شده و هیچ مهارت عملی در هنگام مواجهه مستقیم با چنین آسیبهایی داده نمیشود. بهبیاندیگر در آموزشها و احکام دین، قبحی به افراد گفتهشده اما نحوه برخورد با آن در زمان لزوم آموزش داده نشده است. بهطور مثال بیانشده که ارتباطات نامشروع حرام است؛ اما این آموزش داده نشده که اگر پسر یا دختری با این قضیه مواجه شد، چطور با آن برخورد کند. درواقع اصول و مبانی را به او یاد دادهاند؛ اما آموزش داده نشده که اگر نوجوان یا جوان در معرض این قبح، جرم و گناه قرارگرفت چه بکند. در این زمینه یاد داده نشده که خانواده، فرد، دانشآموز، پدر و مادر، زن نسبت به شوهر و یا شوهر نسبت به زن، اگر دچار یک آسیب یا کنشی در این زندگی شد، چطور واکنش نشان دهد؛ بنابراین اصلیترین راهکار بحث توسعه فردی و مهارتها است.
دومین راهکار تجربهشده افزایش امید اجتماعی در جامعه ما و جامعه جهانی، گفتگو است. در این زمینه هم واقعاً مشکل عدیدهای وجود دارد. گاهی اوقات بهظاهر گفتگو میشود ولی گمان میکنند که در حال گفتگو هستند؛ چراکه افراد هرگز تفاوتی بین دیالوگ و مونولوگ قائل نشدهاند. اگر دقت شود، علت بههمریختگی جامعه بعد از روی کار آمدن فضای مجازی این بود که تابهحال خطیب یا استاد حرف میزد و همه گوش میدادند و نام آنهم گفتگو گذاشتهشده بود ولی الآن فضای مجازی دیگر اجازه نمیدهد که کسی به آنجا برود و خودش را عاقل مطلق خطاب قرار دهد و بقیه گوش کنند بلکه اینها هم دانش و شبهاتی دارند و باید گفتگو شود و او بگوید و شما بگویید و این ارتباط شکل بگیرد. به نظر میرسد که این سطح کیفی از گفتگو بهواسطه دو جریان میتواند در جامعه ایجاد گردد که یکی نظام رسانهای و در رأس آن رسانه ملی است. دومین بحثی که میتواند نظام گفتگو را در جامعه ساری و جاری کند، بحث سمنها است. NGO ها میتوانند مراکزی باشند که به شکل واقعاً اجتماعی شده و آزاد این نظام گفتگو را در تمامی سطوح درست کنند. بهعنوانمثال در بسیاری از اوقات وقتی بحث حیوانات و یا سگ میشود، انگاره خیلی از خانوادههای مذهبی این است که اگر گفتهشده سگ نجس است، به این معنا است که آزار و اذیت آن آزاد است. این مباحث، به همان مهارتها برمیگردد که NGO ها میتوانند به آن نظام آموزشی کمک کنند. البته تا حدودی هم توانستهاند این کار را بکنند، اما یک موانعی هم وجود دارد؛ زیرا بخشی از جامعه به شکل تصنعی امنیتی شده است. هرچند بخشی هم واقعی است؛ زیرا کشور ما کشوری با دشمنان زیاد است که ایشان دوست دارند از تکتک مسائل اجتماعی، تنش امنیتی خلق کنند. در اینجا مدیریت این مسائل دچار مشکل میشود و به مدیریت حاکمیت اجازه نمیدهد که مسائل فرهنگی را مدیریت فرهنگی کند. چون متغیر دیگری وجود دارد که تلاش میکند این کنش فرهنگی را تبدیل به کنش امنیتی کند؛ لذا وقتی حکومت ورود پیدا میکند و فقط میخواهد مدیریت فرهنگی کند، در اینجا یک خلائی وجود دارد. بهعنوانمثال مدارسی به نام مدارس طبیعت به وجود آمد. اساس آن مدارس آموزش نحوه برخورد دانشآموزان با طبیعت بود. این کار خیلی عالی بود. چند ده هزار نفر را آوردند و تربیت کردند و بعدها مسئولین متوجه شدند که کل مسائل و مباحث آنجا از طریق جهانبینیهای مارکسیستی بوده که اینها را پرورش داده است؛ یعنی بیست هزار نفر از دانشآموزان را ازنظر فکری با آن نظام پرورش دادهاند ولی با شعار طبیعت و دوست داشتن طبیعت واردشدهاند. اینها هم وجود دارد که آن قاعده کلی و نظم اجتماعی را به هم میزند که به حکومت اجازه ندهد تا بر اساس مدیریت منطبق با آن فرهنگ اعمال مدیریت کند؛ لذا معمولاً موضوعات جنبه امنیتی پیداکرده و این انتظام را به هم میریزند.
راهکار بعدی این است که باید نشاط اجتماعی را در جامعه تزریق کرد برای این کار باید اخبار انبساطی نظام رسانهای بر اخبار انقباضی آن غلبه پیدا کند. بهطور مثال در بسیاری از اوقات در اخبار رسانه ملی دائماً خبرهای منفی و ناامیدکننده پخش میکنند و انسان احساس میکند که در کشوری زندگی میکند که همه دزد هستند. درصورتیکه این خلاف واقعیت موجود است و قطعاً نسبت آدمهای مثبت به منفی بیشتر است و این اصلاً منطبق بانظم الهی است؛ اما بهگونهای نشان داده میشود که گویی همهچیز بههمریخته است و در یک کشور دزد زندگی میکنید؛ بنابراین تا جایی که میشود باید اخبار انبساطی و فرحبخش را زیاد کرد و اخبار انقباضی و بدحال کننده را کم کرد. پس یک راهکار تعادلبخشی بین اخبار انقباضی و انبساطی است.
چهارمین راهکار هم به نشاط برمیگردد. اگر توجه کرده باشید در بسیاری از مواقع دینداران و حوزههای آموزشی و دینی بهگونهای برخورد کردهاند که گویا اصلاً هنجارهای دینی به انسانها اجازه شاد بودن نمیدهد و این را از نوع لباس پوشیدن و رنگ لباسها میتوان دید که باید لباسی بپوشند که خاکستری باشد، رنگ آن نشاطآور نباشد. رنگ یک بحث بسیار مهم است. از طرفی هم متأسفانه با ایجاد دهههای ساختگی سراسر تقویم به سمت غصه و ناراحتی کشیده شده است. چرا باید اعیاد ما یک روز تعطیل باشد و روزهای عزا بیشتر تعطیل باشد و حتی گاهی پا را فراتر نهاده و اعیاد را هم تبدیل به روضه کردهاند و گاهی گویا اگر اعیاد به روضه کربلا کشانده نشود، عید ما عید نمیشود. جامعه باید مهارت شاد بودن بدون عبور از چهارچوبهای اخلاقی را یاد بگیرد؛ چراکه به نظر میرسد که جامعه در حوزه نشاط اجتماعی هم دچار فلج تحلیلی و تصمیمی شده است و بهخوبی تصمیم نمیگیرد.
راهکار بعدی، کارآمدی است. عنصر کارآمدی که بیشتر به حاکمیت و سیاست برمیگردد بهشدت توانبخش است. قبلاً ذکر شد که ناامیدی به معنای بیتحرکی و امید به معنای تحرّک است. ولی دراینبین کارآمدی توانبخش است یعنی هم انرژیبخش است و هم شارژری است که آن فرد ناامیدِ ناتوان را توانمند میکند. بر طبق قاعدههای رابطه دولت - ملت، اگر ملتی احساس کند که دولت قدمی برمیدارد، ملت در سختترین شرایطی هم که داشته باشد، یکقدم برمیدارد؛ بنابراین میتوان گفت که معیار حکمرانی خوب، کارآمدی است. اگر جامعه ببینید که این کارآمدی اتفاق میافتد، لاجرم توانمند میشود. جامعه توانا جامعهای است که تحرّک به آن تزریق میکنید و حرکت میکند و واقعاً جریان ساز است.
ششمین راهکار این است که مهندسی معکوس اتفاق بیفتد. در این راستا باید مسائلی که باعث کاهش توان و نشاط اجتماعی میشود را شناسایی کرد؛ یعنی آن آسیبهایی که باعث میشود تابوتوان جامعه گرفته شود و امید تبدیل به ناامیدی شود را شناسایی کرد. بهعبارتدیگر انتظارات و توقعاتی در جامعه ایجاد میشود و نهایتاً آن نتیجه متناسب با این قضیه نیست، بعد گفته میشود که امیدهایی که شما خلق کردید تبدیل به ناامیدی میشود. اینها همان مواردی است که جامعه را خسته و فرتوت میکند و آرامآرام توانش را از آن میگیرد و ناامیدی بهجای آن مینشاند.
آخرین بحث هم معیشت است. معیشت چیزی نیست که در طول یکشب حلشدنی باشد، گرچه که بعضی کارها هست که میتواند یک توانبخشیهای نسبی به جامعه بدهد. بهعنوانمثال میتوان برنامههای کوتاهمدتی برای افراد ضعیف جامعه داشت که اینها یک ماه امیدوار باشند که در کشور ما معمولاً این کارها را انجام میدهند و بستههایی میدهند. البته که باید دقت کافی در ارائه اینگونه خدمات هم صورت گیرد تا به دست نیازمندان واقعی برسد و این کار با یکسری برنامههای کوتاهمدت امکانپذیر است.
بر اساس روند فعلی، آینده کاهش امید اجتماعی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
درگذشته جامعه ایران، بهشدت جامعه پرنشاطی بود. انقلاب اسلامی بهنوعی معلول و محصول امید به یک تغییر است. با بررسی نشاط اجتماعی در دهه اول انقلاب تا پایان جنگ، کاملاً مشهود است که همه مردم با تمام وجودشان درصحنه حضورداشته و خودشان را دخالت میدادند. بهعبارتدیگر همهچیز اجتماعی شده و از مسائل فردی جدا و یک نشاط اجتماعی کلی و منطبق با هنجارهای دینی رخداده بود. تحلیل این مباحث بیانگر وجود امید اجتماعی، در بالاترین سطح خود بود. به این معنا که جامعه یک آمال بزرگ و امر بسیار مهم قابل تحقق از جنس تمدن را که همان شکلگیری حکومت دینی یا نزدیک شدن به ظهور بود در نظر داشت؛ اما به تدریج به واسطه جابجایی ایده و برنامه و گمان اینکه ایده همان برنامه است، از امید به دستیابی به آن آمال بزرگ دستیافتنی فاصله گرفته شد؛ زیرا ایده بهراحتی دستیافتنی نیست و با برنامه اشتباه گرفته شد. در دهههای بعدی آرامآرام مقداری از این فضا و جنس متعالی امید اجتماعی نیز دور شده و به این امید رسیده شد که این مشکلات برطرف شود؛ یعنی این بار امید به رفع مشکلات بود. درواقع امید انفعالی بعدازاین شکل گرفت و میتوان گفت که امروزه وضعیت جامعه، وضعیت امید انفعالی است؛ ولیکن ازآنجاییکه امید از جنس ساختنی است و اکتشافی نیست؛ بنابراین نمیتوان گفت که در جامعه وجود دارد و آن را باید کشف کرد، بلکه ساختنی است و درک این موضوع هم کار را راحت میکند. بهعنوانمثال یک بلیّهای بهعنوان سیل میآید و همه زندگی مردم را درهم میپیچد، اما از دل همین قضیه یک نشاط اجتماعی و تحرّک اجتماعی خلقشده و ایثار دوباره متولد میشود و این کار بازسازی دوباره امید اجتماعی است.
نکته آخر اینکه، ازآنجاکه جامعه ما یک جامعه دینی است، باید از مقوم ها و ظرفیتهای موجود در اعتقادات و حوزه دین برای تزریق امید به جامعه استفاده نمود. در تمام جوامع، ادیان و ملل بحث آخرالزمان مطرح است ولیکن عمده تفاوتی که با آخرالزمان در حوزه تشیّع دارد این است که آنها منتظر هستند تا منجی دست آنها را بگیرد، اما نظامواره مهدویت در تشیّع میگوید تو باید حرکت کنی تا او بیاید. تا زمانی که نخواهید او نمیآید؛ یعنی تو باید آجرهای تمدنی را رویهم بگذاری و بخواهی تا او بیاید. درواقع بحث تشکیل حکومت از این جنس است که مردم باید اراده داشته باشند و اراده الله پشت، اراده مردم است؛ بنابراین فلسفه انتظار در شیعه در بحث صاحبالزمانی و آخرالزمانی، فلسفه منفعلانه نیست. فلسفه شیعه کاملاً فعالانه است و باید به سمت تشکیل تمدن مهدوی حرکت کرد؛ پس در جهانبینی دینی ما امید یک امر ذاتی است و باید امیدوار باشید و به همین خاطر میگویند که بزرگترین گناه ناامیدی است؛ لذا این وظیفه حوزههای نخبگی اعم از دانشگاهیان و حوزویان است که آن ظرفیتهای دینی را وارد اجتماع کنند، درحالیکه متأسفانه بزرگان، حوزههای دینی را در حوزههای فردی محبوس کرده و دین را کمتر اجتماعی کردهاند. درصورتیکه راهکارهای افزایش امید و حرکت صحیح در دین موجود است، ولیکن اینزمانی اتفاق میافتد که دین، اجتماعی شده باشد؛ بنابراین دین در شکلدهی و ساختن امید اجتماعی بهشدت مقوّم است و بهشدت میتواند به کمک ما بیاید و بسترهایش هم آماده است و فقط نیازمند یک تحریک است. بسترها آماده است، مبانی فکری آنهم آماده است. در فرهنگ ما هم وجود دارد، همینکه میگوییم «در ناامیدی بسی امید است» نشان میدهد که در زیستبوم فرهنگی ما هم امید وجود دارد. درنتیجه، با بحث فعلی، روند جامعه در حوزه امید اجتماعی روند مطلوبی نیست و به نظر میرسد حتی سیر آن سیر نزولی است، اما اگر به ظرفیتها، مقومات و به بسترهای زایش و رویش توجه شود، بسیار امیدوارکننده است؛ چراکه فرض این است که گرایش جامعه به داشتن امید بیش از گرایش به نداشتن امید است و اصلاً جامعه ما برای داشتن امید به دنبال علت نیست، به دنبال بهانه است و این، بسیار مهم است؛ یعنی نظام در حوزه رضایتمندی با جامعهای روبهرو است که سریع الرضا هستند، اما موانعی برای آن ساختهشده و اتفاقاً هم موانع هم موانع برساخته هستند؛ یعنی یک انتظارات غیرواقعی را در جامعه تزریق کردهاند و اینها هم موانع هستند؛ اما درمجموع جامعه برای امیدوار زندگی کردن به دنبال علت نیست، بلکه به دنبال بهانه است و بهانهها هم خیلی زیاد هستند.
راهکارها:
- جامعه شناسان با بررسی هنجارهای اجتماعی و تعیین سطح آنها در جامعه میانگینی از امید اجتماعی را به دست آورد.
- مسئولان نظام بهواسطه ایجاد حس اعتماد در جامعه در سطوح سیاسی نسبت به حاکمیت و در سطح اجتماعی و اقتصادی، دید مردم را نسبت به کارکردها و کارآمدیهای نظام تغییر داده و اعتماد ازدسترفته مردم را بازسازی نمایند.
- مسئولان توجه داشته باشند که امید اکتشافی نیست بلکه ساختنی است و درک این موضوع هم کار را راحت میکند.
- نهادهای فرهنگی به پیشران فرهنگی موجود در ذات جامعه و بهعنوان زیستبوم فرهنگی، در راستای ساخت امید توجه ویژه داشته باشند.
- رسانهها با تزریق اخبار انبساطی و پرهیز از انتشار اخبار انقباضی و ناگوار، روحیه نشاط و امیدواری را در جامعه بالا ببرند.
- نخبگان علمی و نهادهای مردمی در راستای تحقق خلق امید در جامعه، از مهارتهای فردی و آموزش به افراد شروع کنند تا خود فرد متوجه شود که چه چیزی باعث تعالی و رشد او خواهد شد.
- نهادهای علمی مدیریت چگونگی کنش و بروز بهترین واکنش در مقابل آن را به افراد بدهند.
- مسئولان با ایجاد فضای گفتگو در جامعه، به ساخت و خلق امید اجتماعی کمک کنند.
- مسئولان در جهت افزایش سطح کیفی گفتگو در جامعه، از دو نظام رسانهای و سمنها بهره بجویند.
- نهادهای فرهنگی در حوزه نشاط اجتماعی، تحلیلهای درستی انجام داده و مهارت شاد بودن، بدون عبور از چارچوبهای اخلاقی را به مردم بیاموزند.
- نظام با کارآمدی خوب حکمرانان، به توانمند شدن جامعه و درنتیجه تحرک و جریان سازی آن کمک کند.
- مسئولان نظام، با انجام مهندسی معکوس و از طریق شناسایی آسیبهای منجر به تبدیل امید به ناامیدی در راستا افزایش توان و نشاط اجتماعی همت گمارند.
- مسئولان فکری به حال معیشت مردم بکنند.
- مسئولان دینی و حوزوی در راستای تبیین فلسفه فعالانه نظامواره مهدویت در شیعه، جامعه را از حالت منفعلانه به حرکت و امیدواری تشویق کنند.
- نهادهای دولتی با ایجاد شرایط لازم و بسترهای مناسب، دین را در شکلدهی و ساختن امید اجتماعی کمک کند.
- نهادهای نخبگی دانشگاهی و حوزوی، ظرفیتهای دینی را وارد اجتماع کرده و از محبوس کردن دین در حوزههای فردی پرهیز کنند.
- نهادهای فرهنگی و مردمی موانع امیدوار کردن جامعه که برساخته از تزریق انتظارات غیرواقعی در جامعه است را برچینند.
مرکز پژوهشی مبنا