توجه ویژه به احزاب منجر به تبدیل تهدید حاشیهنشینی به فرصت است
حاشیه نشینی به مثابه هویت سیاسی-اجتماعی چه مؤلفههایی دارد؟
یکی از پدیدهها و مسائل و شاید ابر مسئله نظام، بحث در حاشیه بودن است که حاشیهنشینی یک از آن ابعاد است. مؤلفهها و شاخصهای تعیین در حاشیه بودن به مفهوم سیاسی – اجتماعی با شاخصهای به حاشیه رفته فرد یا گروه حاشیهنشین یکسان است؛ لذا لفظ میتوان لفظ در حاشیه بودن را جایگزین حاشیهنشینی نمود که شاخص اول آن، عدم ایفای نقش و بازیگری مؤثر در تحولات کشور است.
شاخص دوم احساس در اقلیت بودن است؛ یعنی افراد و گروههایی در جامعه احساس میکنند که ازلحاظ قدرت در اقلیت قرارگرفته و ضعیف واقعشدهاند که البته این احساس در ضعف واقعشدن و ضعیف شدگی بسیار مهم است. مؤلفه بعدی فقر و محرومیت به معنای عام کلمه از امکانات، فرصتها و ثروت است. به دیگر معنا ممکن است عدهای فقیر به معنای اقتصادی نباشند اما از امکانات و فرصتهای ملی محروم باشند. بهطور مثال ممکن است فردی در استانهای مرزی کشور، کشاورز بوده و ازنظر مالی متمول باشد اما از امکانات آموزشی، فرهنگی و رفاهی نمیتواند برخوردار شود؛ بنابراین فقر، محرومیت و احساس محرومیت یکی از ویژگیهای در حاشیه بودن است.
شاخص مهم دیگر، احساس عدم قدرت در حاکمیت یا بهاصطلاح احساس نداشتن نماینده و افراد قدرتی از سوی ایشان در حاکمیت است که این مسئله منشأ احساس بیگانگی با نظام میشود. احساس بیگانگی از قدرت، نشانهای است که منجر به غریبه پنداشتن حکومت میشود که این هم نکته مهمی است.
شاخص پنجم احساس استضعاف و استثمار است. به دیگر معنا گاهی اوقات افرادی که در مناطق حاشیهای قرارگرفتهاند، احساس میکنند که منافع منطقهای ایشان متعلق به حکومت و باندهای قدرت بوده و خود هیچ حقی نسبت به آن ندارند؛ لذا این احساس در ضعف قرار گرفتن و مورد بهرهکشی و استثمار واقعشدن، نکته بسیار مهمی است.
عدم توجه، محبت و لطف از طرف حاکمیت، شاخص دیگری در این خصوص است که گاهی این احساس بیتوجهی و عدم محبت از سوی حاکمیت، حتی در افراد نخبه یا گروههای متوسط جامعه نیز وجود دارد. امام علی (ع) در نامه ۵۳ نهجالبلاغه خطاب به مالک اشتر میفرمایند که: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِمْ وَ لَا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ»؛ قلب خود را مالامال از لطف، محبت و رحمت به مردم بکن و مانند حیوان درندهای نباش که خوردن آنها را غنیمت شماری. به خاطر اینکه مردم دودسته هستند؛ یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت نظیر تو هستند؛ بنابراین حکومت و مدیران باید مردم را دوست داشته باشند و به آنها محبت کنند. بهطور مثال اهل سنت تصور میکنند که حکومت آنها را دوست ندارد ولی هرجایی که این احساس پدید آمد، آنها جذب نظام شده و دیگر خود را در حاشیه نمیپندارند. بهعنوان نمونه اقداماتی که سردار شوشتری در سیستان و بلوچستان انجام داد زمینهساز جذب تعداد بسیار بالایی از اهل سنت بهنظام شد؛ بنابراین احساس عدم توجه نظام به این اقشار باعث طردشدگی، بیگانگی از نظام و در حاشیه قرار گرفتن میشود که این هم یک شاخص مهم است.
شاخص بعدی تحقیرشدگی است. این شاخص با عدم توجه متفاوت است. عدم توجه خنثی است، محبتی نمیکند و کاری هم با آنها ندارد اما در این شاخص، بعضی از اقشار احساس میکنند که تحقیرشدهاند. بهطور مثال گاهی اوقات قومیتها این احساس را دارند که از طرف برخی از اقوام یا ارگانها تحقیرشده و یا هویت آنها زیر سؤال میرود؛ لذا این احساس تحقیر شدن هویت و شخصیت ایشان مؤلفهای برای در حاشیه بودن میشود.
بحث بعدی عدم احساس تعلق به جامعه است؛ یعنی گروهی هستند که در جامعه زندگی میکنند اما تعلقی به جامعه احساس نکرده و به هر دلیلی خودشان را متصل به جامعه ایرانی نمیدانند که این مسئله باعث طردشدگی و در حاشیه قرار گرفتن میشود. به همین دلیل مقام معظم رهبری دریکی از سخنرانیهایشان فرمودند: کسانی که بهنظام اعتقادی ندارند، ایرانی که هستند، پس به خاطر سرنوشت ایران در انتخابات شرکت کنند. درواقع قصد ایشان از این بیان، ایجاد علقه برای برخی و از حاشیه خارج کردن آنها و جذب حداکثری بود. بهعبارتدیگر عدم توانایی در جذب حداکثری مردم به متن نظام و در حاشیه قرار گرفتن ایشان، از بیهنری مسئولانی است که نتوانستهاند ایشان را جذب کنند. در راستای حل این مسئله باید با ریشهیابی دقیق مشکل، سعی در اتصال هویت ایشان به هویت نظام و هویت ملی داشت.
بی هویتی، طردشدگی و احساس تبعیض و محرومیت، چگونه موجب بحرانزایی حاشیهنشینی در حوزه سیاسی کشور میشود؟
حاشیهنشینی به معنای در حاشیه بودن است که خود به دوشاخه در حاشیه ماندن و در حاشیه نگهداشته شدن تقسیم میشود که یکی اختیاری و دیگری اجباری است. از طرفی بر اساس نظریه احساس محرومیت نسبی، مردم و بهویژه فقرا و محرومان تا زمانی که بین خودشان هستند مشکلی ندارند و با فقر میسازند، ولی وقتی با طبقات دیگری که بسیار تجملاتی، ثروتمند و برخوردار از امکانات هستند، روبرو میشوند احساس محرومیت نسبی در ایشان شکل میگیرد و این مسئله آنها را دچار بحران طردشدگی کرده و اینها احساس ناکامی میکنند که در اینجا نظریه ناکامی و پرخاشگری مطرح میشود. زمانی که فردی احساس ناکامی کند دو حالت برای او ایجاد میشود. اگر راهی برای احقاق حق خویش پیدا نکند، پرخاشگر شده و شورش و بحران ایجاد میکند و یا به دلیل عدم توانایی در بحران سازی در انزوا قرارگرفته، طردشده و در مشارکتها حضور نخواهد داشت؛ بنابراین حاشیهها درجایی که علاوه بر احساس محرومیت و ناکامی، قدرت شورش هم داشته باشند بحرانزا میشوند ولی اگر قدرت شورش نداشته باشند در انزوا قرارگرفته و مبارزه منفی در جهت عدم مشارکت در تحولات، مناسبتهای نظام، انتخابات و یا تبلیغ منفی علیه نظام در لایههای پایینتر میکنند. اینیک مطلب در مورد بحرانزایی بود.
نکته بسیار مهم بعدی در ارتباط با جذب این افراد به سمت گروههای ضدانقلاب و منافقین و استفاده این افراد توسط ایشان بهعنوان پیادهنظام است. به دیگر معنا برخی از حاشیهنشینان معتقدند که این نظام حاکم علیه ایشان بوده و آنها باید خود را بهجایی دیگر وصل کنند. درنتیجه جذب گروههای تجزیهطلب، قومیتی و یا منافقین میشوند که این هم برای بحرانزایی زمینه ایجاد میکند و حتی گاهی دیده میشود که نخبگان ما هم آرامآرام به سمت دشمنان نظام حرکت میکنند.
مسئله بعدی در مورد بحرانزایی، سوءاستفاده احزاب، گروهها و جناحهای داخلی از خواستههای در جهت رأی آوری از طریق دادن وعدههای کذب یا فراتر از اختیارات خویش است که نتیجه آن در بیاعتمادی بیشتر بهنظام نمود پیدا میکند. نباید فراموش کرد، بیاعتمادی درد بزرگی است که منجر به از بین رفتن بنیانها و سرمایه اجتماعی نظام خواهد شد که این هم بعدی دیگر از ایجاد بحران است.
با توجه به روندهای کنونی جامعه ایران، چه چشماندازی را برای وضعیت حاشیهنشینی متصور هستید؟
با توجه به روند کنونی جامعه و عدم ایجاد تحولی خاص، به نظر میرسد که اتفاق خاصی نیفتاده و چشمانداز متفاوتی صورت نخواهد پذیرفت. بهعبارتدیگر اوضاع از این بدتر هم نخواهد شد و از طرفی اتفاق مثبتی هم رخ نخواهد داد مگر اینکه تحولاتی اساسی در سیاستها، اقدامات و نتایج اقدامات حاصل شود. بهطور مثال احساس دارا بودن نمایندهای در قدرت ایجاد شود و فردی از همین در حاشیه بودنها در منصب بالایی از حکومت قرار بگیرد.
هویت سیاسی-اجتماعی برآمده از حاشیهنشینی چه روندی را در آینده طی خواهد کرد؟
در ارتباط با هویت سیاسی – اجتماعی برآمده از حاشیهنشینی دو روند قابل پیشبینی است. اگر این افراد بتوانند وارد فرآیندهای قانونی مثل احزاب و گروهها شده و مطالبشان را پیگیری و محقق کنند، به دلیل ایجاد حس امید و دیده شدن، روند مثبت و قابل قبولی در بین ایشان اتفاق خواهد افتاد و در غیر این صورت روندهای غیرقانونی و ضد امنیتی بهواسطه تداوم خشونتها، شورشها یا انزوا و یا جذب دشمن شدن محقق خواهد شد.
پیامدهای امنیتی، سیاسی شدن حاشیهنشینی در ایران چیست؟
اولین و مهمترین پیامد، ایجاد هزینه سیاسی و اجتماعی سنگین برای نظام از طریق مبارزات منفی، عدم مشارکتها، ایجاد شورش و ایجاد بحران است. پیامد بعدی، استفاده ابزاری از ایشان توسط دشمن است؛ چراکه یکی از اهداف مهم دشمن جذب افراد در حاشیه و استفاده ابزاری از ایشان علیه نظام در بحث جاسوسی، فساد و فحشا، شورش، خشونت، ترور و یا حتی در جهت گسترش مصرف مشروبات الکلی است.
نکته بعدی در مباحث امنیتی، براندازی است. البته براندازی با ایجاد هزینه سنگین برای نظام متفاوت است؛ زیرا گاهی این افراد هزینه وارد میکنند تا امتیاز بگیرند، اما گاهی قصد براندازی دارند؛ یعنی حجم بالای در حاشیه قرارگرفتهها، ابزاری در دست معاندین برای بهرهگیری از ایشان در جهت برانداختن قدرت میشود. شایانذکر است یاوران انقلاب در زمان شاه نیز همین در حاشیه قرارگرفتههای مکانی، سیاسی و اجتماعی بودند که وقتی امام (ره) فریاد حقطلبانه خود را سر دادند، ایشان با امید به شنیده شدن مطالباتشان، به انقلاب پیوسته و براندازی هم کردند. البته نباید فراموش کرد که ریشهدار بودن نظام در قلوب اقشار مختلف مردم علت بقا و قدرت نظام جمهوری اسلامی با تمام مشکلات موجود است و لذا هنوز نمیتوانند آن را براندازی کنند.
چه راهکارها و راهبردهایی برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی (شهروند عاصی) و پیامدهای آن پیشنهاد میکنید؟
بهطورکلی باید اذعان داشت که مردم و بهویژه در حاشیه قرارگرفتهها، از چند چیز خسته هستند که اولین موردبحث فساد ناشی از انحصار و قدرت است؛ زیرا عدهای به نام انقلاب و نظام رسوخ کرده و فساد ایجاد کردهاند که این فراگیری سبب افزایش ناامیدیها گشته است. پس اولین نکته حل این فساد میباشد. نکته دوم این است که نظام به یک انقلاب اداری همهجانبه نیاز دارد که با این انقلاب حتی فساد نیز اصلاح خواهد شد؛ چراکه یکی از مهمترین عوامل در حاشیه قرارگرفته شدن مردم، احساس محرومیت و در حاشیه بودن ایشان است که نتیجه آن در بدبینی مضاعف مردم بهنظام نمود پیدا میکند؛ لذا با تحقق انقلاب اداری و تحول بنیادین در نظام اداری بهواسطه ایجاد شایستهسالاری، چرخش نخبگانی، توجه به لایههای زیرین جامعه، اصلاح فرآیندها از طریق ادارات و نظارت مردم بر ادارات تا حد بسیار بالایی احساس در حاشیه بودن تضعیف خواهد شد. بهعبارتدیگر باید رضایت مردم شرط ارتقاء و ابقاء مدیران قرار بگیرد؛ زیرا اگر رضایت مردم شرطی برای ابقاء و ارتقاء مدیران و حتی بودجه نهادها شود، مردم احساس مهم بودن و نقش داشتن در تحولات را خواهند داشت.
مسئله بعدی، بحث بازگشت ادبیات انقلاب به جامعه است. ادبیات انقلاب مبارزه با طاغوت، تجمل، استثمار و تبعیض و نابرابری و در مقابل آزادی معقول و مشروع بود. اگر ادبیات انقلاب به صحنه جامعه برگردد، بهطور حتم گرایش مردم نیز بهنظام چند برابر خواهد شد.
تا به اینجا راهکارها عملی بودند ولی در این زمینه برخی راهکارهای رویکردی نیز وجود دارند که از آن جمله میتوان به لزوم توجه به مردم، لطف، رحمت و عدم تحقیر اشاره نمود. از سویی با تحقق انقلاب اداری و بازگشت شایستهسالاری حکمرانی شایسته مثل حاکمیت قانون، شفافیت، برابری، کارایی و اثربخشی، مضاف بر نظارت مردم بر حاکمیت و شرطی شدن ارتقاء اداری در رضایت مردم بهطورقطع بسیاری از در حاشیه بودنها حل خواهد شد.
فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند تهدید هویت سیاسی-اجتماعی حاشیهنشین را به فرصتی برای مشروعیت بخشی استفاده کند؟
با توجه به اهمیت ویژه این بحث، از اولویتهای اساسی نظام، بحث در حاشیه بودن و چگونگی مدیریت عاقلانه در راستای تبدیل تهدید به فرصت برای تقویت نظام است؛ چون عمده افراد حاشیهنشین و حتی در حاشیه قرارگرفتهها، روزی دلسوز نظام بوده و دلشان برای نظام تپیده است ولی به دلیل احساس عدم پاسخگویی به دغدغههایشان و حس طردشدگی، به این سمت گرایش پیداکردهاند. با این توضیح به نظر میرسد یکی از مسائلی که منجر به مشروعیت بخشی به این تهدید و تبدیل آن به فرصت میشود، بحث احزاب است. تحزّب در ایران بهصورت معکوس شکلگرفته است. به این معنا که احزاب از بالا به پایین و توسط حکومتها، شخصیتهای حکومتی و یا نخبگان ایجادشدهاند. درصورتیکه تحزّب در جامعه باید از پایین به بالا شکل بگیرد؛ یعنی عدهای با در نظر گرفتن مطالبات بهحق مردم، به صحنه آمده و با رهبری خود، اقدام به ایجاد حزب در راستای احقاق حقوق مردم نمایند. شایانذکر است که اگر امکان ورود به فرآیندهای حزبی و مبارزات انتخاباتی برای در حاشیه قرارگرفتهها فراهم شود، آنها دیگر طرد نخواهند شد و در خود قدرت جذب میشوند. برای این منظور اولین اقدام، کار فرهنگی است؛ یعنی مردم بدانند که میتوانند حزب تشکیل داده و قدرت را پیگیری کنند. اقدام بعدی مربوط به مباحث سیاسی و خصوصاً شورای نگهبان است. به این معنا که شورای نگهبان باید امکان و اختیار بررسی کارهای صلاحیت کاندیداها را به احزاب تفویض بکند تا ایشان با استعلام از نهادهای چهارگانه و انجام کارهای اجرایی از وزارت کشور، کاندیدای مورد تأیید خود را معرفی نمایند. البته این شورا باید نسبت به اعتراضها در بحث انجام صحیح صلاحیتها ورود کرده و اگر حزبی تخلفی کرده باشد، آنها را محروم سازد که این امر نیاز به اصلاح قانونی و به نحو فرهنگی و سیاسی، تقویت احزاب دارد؛ لذا با تحقق این امر، احزاب با یافتن افراد خوب، کارآمد و درست در لایههای مختلف جامعه، سعی در گسترش خود خواهند داشت.
جذب در حاشیه قرارگرفتهها، منجر به احساس دیده شدن، اجازه سخن گفتن، توانایی مبارزه انتخاباتی داشتن، کسب قدرت و درنهایت جذب حداکثری ایشان خواهد شد؛ پس تقویت احزاب یکی از موارد تبدیل تهدید به فرصتها است.
نکته بعدی که مقام معظم رهبری نیز در این عرصه ورود نمودهاند، بحث مطالبه گری است. اگر این مطالبه گری به نحوی، قانونی و عقلانی شده و سازوکار اعتراضات قانونی برای مردم فراهم شود، به این صورت که از دولت، مجلس و قوه قضائیه با سازوکارهای قانونیشان مطالبه گری صورت پذیرد، اینها وارد فرآیندهای قانونی شدهاند؛ زیرابه تجربه ثابتشده است که در مواردی که مردم ورود کرده و مطالبه گری نمودهاند، علاوه بر احقاق حقشان، عملاً بهنظام نیز خوشبینتر شدهاند؛ لذا باید بر اساس اصل ۸ قانون اساسی دولت شرایط را برای اجتماعات، راهپیماییها، آزادی مطبوعات و امربهمعروف و نهیازمنکر برای مردم فراهم نماید. بهبیاندیگر با تحقق این امر، مردم وارد فرآیندهای قانونی میشوند؛ بنابراین بدین طریق در حاشیه قرارگرفتهها احساس میکنند که میتوانند از سازوکارهای قانونی برای گرفتن حقشان استفاده کنند و از آنطرف هم نظام توانسته مشارکت را بالا ببرد و خودش را در دل مردم جا دهد.
چگونه نهاد انتخابات و بهویژه انتخابات ۱۴۰۰ میتواند ابزاری برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی باشد؟
نکته اول این است که کاندیداها باید طرحهای خود را درباره در حاشیه قرارگرفتهها در مناظرات، مصاحبهها و سخنرانیهایشان ارائه داده و در مورد این پدیده نظریه و برنامه بدهند. به دیگر معنا یکی از سؤالات مهمی که باید در صداوسیما و در مناظرات از ایشان پرسیده شود، در ارتباط با بحث خانواده و پیگیری برنامههای ایشان در این زمینه است. مضاف بر اینکه باید کاندیداها برنامه خود را برای جذب در حاشیه قرارگرفتهها، حاشیهنشینها و پیرامونیها اعلام بدارد.
برنامه دومی که برای انتخابات ۱۴۰۰ میتوان برای اینها تدارک دید این است که صداوسیما و رسانه ملی باید صدای حاشیهها را بشنود و منعکس کند؛ یعنی صداوسیما با قرار دادن بخشی از برنامهها، مختص حاشیهنشینها، در حاشیه قرارگرفتهها و پیرامون، به جمعبندی نسبی درباره انتظارات و مطالبات مناطق مختلف اقدام کند که این همان بحث استفاده از فرصت رسانه ملی است.
و در آخر بحث احزاب و گروههای سیاسی است که باید وارد بدنه حاشیه شده و با یارگیری از ایشان برای انتخابات، به سمت قانونی بودن مطالبات حرکت کنند.
راهکارها:
- حاکمیت با ایجاد شرایط مناسب برای در حاشیه قرارگرفتهها، ایشان را بهصورت مؤثر در تحولات کشور دخیل نموده تا مانع از تقویت احساس در اقلیت بودن و احساس در ضعف واقعشدن این افراد شود.
- مسئولان نظام با فراهم نمودن امکانات آموزشی و رفاهی و فرصتهای برابر ملی در اقصی نقاط کشور، مانع از ایجاد احساس محرومیت در حاشیهها بشوند.
- مسئولان با اولویت قرار دادن افراد هر منطقه برای بهرهبرداری از منافع منطقهای خویش، مانع از ایجاد احساس استضعاف، استثمار و مورد سوءاستفاده قرارگرفته شدن توسط حکومت شوند.
- نظام با توجه ویژه و محبت عمیق قلبی نسبت به افرادی که احساس در حاشیه بودن میکنند مانع از ایجاد احساس تحقیر هویت، طردشدگی و بیگانگی ایشان از نظام شود.
- حاکمیت با ریشهیابی علت احساس عدم تعلق در حاشیه قرارگرفتهها به جامعه، سعی در اتصال هویت ایشان به هویت ملی و جذب حداکثری داشته باشد.
- حاکمیت با اعمال تدابیری در جهت کاهش سطح اختلاف طبقاتی در جامعه، مانع گسترش احساس محرومیت نسبی و بهتبع آن احساس طردشدگی که یا منجر به شورش و یا مبارزات منفی در راستای عدم مشارکت در تحولات کشور و یا تبلیغ منفی علیه نظام میگردد، شود.
- نظام با جذب حداکثری افراد و نخبگان جامعه مانع از جذب ایشان توسط گروههای ضدانقلاب و منافقین بهعنوان پیادهنظام آنها گردند.
- قانونگذاران نسبت به میزان اختیارات کاندیداها در جهت دادن وعدههای کذب یا فراتر از اختیارات قانونی خویش، برای کسب سبد رأی حاشیهها، مقرراتی را وضع نمایند.
- نظام با ایجاد تحولاتی اساسی در سیاستها و اقدامات، مانع از رشد روند صعودی حاشیهها در جامعه بشود.
- حاکمیت با ایجاد شرایط مناسب برای ورود حاشیهها در احزاب و گروهها در راستای پیگیری و تحقق مطالبشان، حس امید را در ایشان زنده کند.
- حاکمیت نسبت به وجود فساد فراگیر رسوخ کرده در تمام ارکان نظام که ناشی از انحصار و قدرت است، تدبیری بیندیشد.
- حاکمیت، بهواسطه تحقق انقلاب اداری و تحول بنیادین در نظام اداری حاصل از شایستهسالاری، حاکمیت قانون، شفافیت، برابری، کارایی و اثربخشی، چرخش نخبگانی، توجه به لایههای زیرین جامعه، اصلاح فرآیندها از طریق ادارات و نظارت مردم بر ادارات تا حد بسیار بالایی احساس در حاشیه بودن را تضعیف کند.
- حاکمیت، رضایت مردم را شرط ارتقاء و ابقاء مدیران قرار دهد تا ایشان احساس مهم بودن و نقش داشتن در تحولات را داشته باشند.
- با بازگرداندن ادبیات انقلاب یعنی مبارزه با طاغوت، تجمل، استثمار، تبعیض و نابرابری به جامعه و در مقابل آزادی معقول و مشروع، گرایش مردم بهنظام را افزایش داد.
- مسئولان در ارتباط با حل مشکلات حاشیهنشینهای جغرافیایی و مکانی با استناد به سند حاشیهنشینی مدون در مرکز پژوهشی مبنا از راهکارهای مختلفی مطروحه در آن بهره ببرند.
- با توجه به اینکه عمده افراد حاشیهنشین و در حاشیه قرارگرفته روزی دلسوز نظام بوده ولی به دلیل عدم پاسخگویی به دغدغههایشان احساس طردشدگی دارند؛ بنابراین نظام بهواسطه تقویت احزاب، از آن بهعنوان راهی در جهت تبدیل این تهدید به فرصت بهره ببرد.
- حاکمیت با ایجاد امکان مبارزه انتخاباتی برای در حاشیه قرارگرفتهها توسط تشکیل و تقویت احزاب، زمینهساز احساس قدرت جذب در ایشان و درنتیجه جذب حداکثری آنها را فراهم آورد.
- شورای نگهبان امکان و اختیار بررسی کارهای صلاحیت کاندیداها را به احزاب تفویض بکند تا ایشان با استعلام از نهادهای چهارگانه و انجام کارهای اجرایی از وزارت کشور، کاندیدای مورد تأیید خود را معرفی نمایند.
- شورای نگهبان نسبت به اعتراضها در بحث انجام صحیح صلاحیتهای کاندیداها توسط احزاب، ورود کرده و اگر حزبی تخلفی کرده باشد، آنها را محروم سازد که این امر نیاز به اصلاح قانونی دارد.
- حاکمیت با فراهم نمودن سازوکارهای قانونی زمینه را برای مطالبه گری قانونی و عقلانی مردم از ارگانها، دولت، مجلس و قوه قضائیه ایجاد نماید.
- بر اساس اصل ۸ قانون اساسی دولت شرایط را برای اجتماعات، راهپیماییها، آزادی مطبوعات و امربهمعروف و نهیازمنکر برای مردم فراهم نماید.
- کاندیداهای ریاست جمهوری طرحهای خود را درباره در حاشیه قرارگرفتهها در مناظرات، مصاحبهها و سخنرانیهایشان ارائه داده و در مورد این پدیده نظریه و برنامه بدهند.
- در مناظرات صداوسیما از کاندیداهای انتخاباتی در ارتباط با بحث خانواده و پیگیری برنامههای ایشان در این زمینه سؤال پرسیده شود.
- کاندیداهای ریاست جمهوری برنامه خود را برای جذب در حاشیه قرارگرفتهها، حاشیهنشینها و مسائل پیرامونی آنها اعلام بدارند.
- صداوسیما و رسانه ملی با قرار دادن بخشی از برنامهها مختص حاشیهنشینها و در حاشیه قرارگرفتهها، به جمعبندی نسبی درباره انتظارات و مطالبات مناطق مختلف و انعکاس آن اقدام نماید.
- احزاب و گروههای سیاسی وارد بدنه حاشیه شده و با یارگیری از ایشان برای انتخابات، به سمت قانونی بودن مطالبات خود حرکت کنند.