شنبه, 11 تیر 1401 08:50

شورش حاشیه بر متن

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

مؤلفه های حاشیه نشینی

مصاحبه‌ مرکز پژوهشی مبنا با آقای دکتر جلیل کمر بیگی ، پژوهشگر مسائل اجتماعی  با موضوع «شورش حاشیه بر متن»

حاشیه‌نشینی به‌مثابه هویت سیاسی - اجتماعی چه مؤلفه‌هایی دارد؟

جهت تعیین مؤلفه‌های حاشیه‌نشینی، باید به مفهوم مشترکی دست‌یافت که برای این منظور می‌توان به تعریف رابرت پارک Robert Park آنجایی که وی با الهام از زیمن Ziman مفهوم انسان حاشیه‌ای را وارد حوزه مطالعات جامعه‌شناسی و اجتماعی کرد، توجه نمود. بر این اساس انسان حاشیه‌ای کسی است که دارای نظامات فرهنگی متفاوتی بوده و حتی گاهی این نظامات فرهنگی متفاوت در حالت تخاصم باهم قرار دارند. به‌نوعی که هنوز فرد، خود را به‌صورت کامل به‌نظام فرهنگی، اجتماعی و کالبدی گذشته‌اش وابسته نمی‌دانسته و در حال فاصله‌گیری از آن بوده و با نظام حاشیه‌ای جدید، در حوزه نگرشی و کالبدی‌اش به‌صورت کامل نتوانسته ارتباط برقرار کند؛ لذا او در یک شرایط برزخی قرار می‌گیرد که بخشی از نظامات گذشته را با خود به همراه دارد و از طرفی نظامات جدیدی که می‌خواهد دریافت کند را به‌صورت کامل دریافت نکرده است. این شخص مابین این دو نظام درحرکت بوده و گاهی به این سمت و گاهی به آن سمت می‌رود ولی تقریباً در حال جدایی از هر دو بوده و یک حالت سرگردانی دارد.

با این برداشت از انسان حاشیه‌ای، می‌توان وجه ممیّزه ای با تعاریفی که تاکنون در این حوزه بیان‌شده، در نظر گرفت و بر اساس آن، مفهوم انسان حاشیه‌ای را در دودسته حاشیه‌نشینی زیستی – کالبدی و حاشیه‌نشینی ارزشی – نگرشی، ارائه داد. وجه ممیزه در حاشیه‌نشینی زیستی - کالبدی، بحث زیست‌بوم و جغرافیا است که شامل زیرمجموعه‌های حاشیه‌نشین بومی یا موروثی و حاشیه‌نشین مهاجر است. حاشیه‌نشین مهاجر به دودسته حاشیه‌نشین مهاجر داخلی و خارجی تقسیم می‌شود. از طرفی حاشیه‌نشینان موروثی یا غیر مهاجر، خود دودسته هستند؛ دسته اول ساکنین موروثی هستند که آن مناطق زیست‌بومشان بوده و متولد همان منطقه حاشیه‌ای می‌باشند که خود به دودسته تقسیم می‌شوند؛ یک دسته کسانی که در یک قصبه‌ای در حاشیه شهر با جمعیت کم و چند خانوار بودند که سال‌های سال در آنجا قدمت داشتند ولی به‌مرورزمان افرادی که ازلحاظ فیزیکی و کالبدی در متن شهر جا نشده‌اند، در آنجا سکنی گزیده و به‌مرورزمان باعث تبدیل آن منطقه به حاشیه بزرگی شده‌اند. البته افراد ساکن در این مناطق نیز خود دودسته خواهند بود؛ دسته اول کسانی که زیستگاه اولیه خود و آبا و اجدادی‌شان در آن منطقه بوده و به‌صورت موروثی در آنجا بوده‌اند و دسته دوم گروهی هستند که به‌نوعی نسل دوم مهاجرین محسوب می‌گردند یعنی پدر و مادر در اینجا ساکن شده و نسل جدید فقط در آنجا متولدشده‌اند. گروه بعد کسانی هستند که مهاجرت کرده‌اند که این گروه هم به دودسته حاشیه‌نشین مهاجر داخلی و مهاجر خارجی تقسیم می‌شوند. داخلی‌ها کسانی هستند که از روستاها و یا شهرهای کوچک به حاشیه کلان‌شهرها و یا شهرهای بزرگ و یا در شهرهای میانی سکنی گزیده‌اند و حاشیه‌نشین خارجی یا فراملی یا دوگانه کسانی هستند که از کشورهای دیگر به کشور ما مهاجرت نموده‌اند؛ بنابراین حاشیه‌نشینان به دودسته، حاشیه‌نشینان زیستی - کالبدی که شامل حاشیه‌نشینان موروثی یا غیر مهاجر، حاشیه‌نشینان مهاجر با منشأ داخلی، حاشیه‌نشینان مهاجر با منشأ خارجی یا فراملی و حاشیه‌نشینان ارزشی - نگرشی تقسیم می‌شوند که دسته دوم خود به سه گروه حاشیه‌نشینان ارزشی - فرهنگی، حاشیه‌نشینان اعتقادی - سیاسی و حاشیه‌نشینان اقتصادی تقسیم می‌شوند. مفهوم محوری و وجه ممیز حاشیه‌نشینی ارزشی – نگرشی، عدم ادغام است، اما در حوزه کالبدی - زیستی مفهوم محوری، در خصوص جغرافیا، زیست‌بوم، محل زادگاه و محل سکونت است. به‌بیان‌دیگر کسی که نظامات مسلط اجتماعی متن را نپذیرفته و ادغام نشده، حاشیه‌نشین ارزشی - فرهنگی محسوب می‌شود؛ چراکه این فرد نتوانسته با نظام مسلط فرهنگی، ارزشی و اجتماعی انسی برقرار کند و یک حالت جدا افتادگی و طردشدگی پیدا نموده است. البته در اینجا بیشتر حالت جدا افتادگی مطرح است، چون خودش جداشده است ولی طردشدگی بیشتر در حوزه اعتقادی - سیاسی شکل می‌گیرد؛ لذا نکته مهم مورد تأکید در اینجا، مفهوم محوری ادغام و عدم ادغام است.

از طرفی حاشیه‌نشینان اعتقادی - سیاسی نیز دودسته هستند که دسته اول افراد طردشده و در حاشیه قرارگرفته از طرف نظام مسلط هستند؛ چراکه این اشخاص در مبنای تعیین‌شده از طرف نظام مسلط سیاسی، اعتقادی جایگاهی نداشته و درنتیجه طردشده‌اند و دسته دوم افرادی هستند که خود دارای چارچوب اعتقادی و نگرشی هستند که نمی‌توانند با نظام مسلط ارتباط برقرار کنند. به‌بیان‌دیگر به‌وضوح دیده می‌شود که گاهی منشأ این ادغام و عدم ادغام در حوزه اجتماعی و ارزشی، قومی، نژادی و گاهی مذهبی است. این مسئله خاص کشور ما نیست و در کشورهای دیگر نیز این اتفاق می‌افتد؛ زیرا این‌ها نمی‌توانند با آن نظام مسلط، اعم از ارزشی یا اقتصادی ارتباط برقرار کرده و ادغام شوند؛ لذا بحث جدا افتادگی اقتصادی و یا عدم ادغام اقتصادی پیش می‌آید که در همان دسته نگرشی - ارزشی است و فرد نمی‌تواند با نظام مسلط اقتصادی متن، ارتباط برقرار کند و یا آن را نمی‌فهمد.

بنابراین اکثر کسانی که حاشیه‌نشینی زیستی - کالبدی هستند، یعنی کسانی که حاشیه‌نشین جغرافیایی هستند، عموماً دچار حاشیه‌نشینی فرهنگی – ارزشی، اجتماعی، سیاسی – اعتقادی و اقتصادی هم هستند، ولی برعکس این قضیه به‌صورت کامل صادق نیست؛ یعنی نمی‌توان گفت کسی که دچار حاشیه‌نشینی ارزشی - فرهنگی یا سیاسی و یا اعتقادی است، حتماً حاشیه‌نشین فیزیکی - کالبدی هم هست و ممکن است کسی که حاشیه‌نشین سیاسی است، ازلحاظ فیزیکی و کالبدی در متن شهر زندگی کرده و از امکانات و منابع شهری استفاده می‌کند.

 بی‌هویتی، طردشدگی و یا احساس تبعیض و محرومیت، چگونه موجب بحران‌زایی برای حاشیه‌نشینی در حوزه سیاسی کشور می‌شود؟

بر اساس مفهوم انسان حاشیه‌ای چه در حوزه زیستی – کالبدی و چه نگرشی – ارزشی می‌توان گفت که به دلیل طردشدگی یک احساس تبعیض و محرومیتی در این افراد شکل می‌گیرد؛ لذا ایشان به جهت عدم توانایی برقراری ارتباط، از متن جدا افتاده و به‌اصطلاح علمای علوم اجتماعی، به‌نوعی غریبه محسوب می‌شوند. به‌بیان‌دیگر کسی که نتواند در نظام مسلط ارزشی، اعتقادی و اقتصادی در متن شهر ادغام شود به‌نوعی دچار وضعیتی خواهد شد که ازلحاظ روانشناسی اجتماعی به آن تقویت روحیه ستیزه‌جویی می‌گویند که نتیجه آن، در مبارزه با هر آنچه مانع از رسیدن او به اهدافش می‌شود، نمود پیدا می‌کند.

به‌بیان‌دیگر زمانی که فرد احساس کند در مسیر وصول به اهدافش موانعی شکل‌گرفته که خود در شکل‌گیری آن موانع کمتر مقصر بوده و بیشتر موانع را یا موانع نزدیکی ببیند که در اطرافش قرار دارند و یا ساختار را مانع رسیدن به اهداف خویش بداند، درنتیجه روحیه ستیزه‌جویی در او تقویت‌شده و با هر کس و هر چیزی که مانع رسیدن او به اهدافش شود، درگیر خواهد شد. مضاف بر این‌که این فرد به‌نوعی دچار نابسامانی عاطفی می‌شود و چون نابسامانی خانوادگی و هویتی هم دارد در ذیل این نابسامانی هویتی، احساس تعلق اجتماعی در او از بین خواهد رفت؛ بنابراین کنترل‌پذیری او مشکل شده و با هر آنچه پیرامون او است، درگیر خواهد شد.

در روانشناسی اجتماعی نظریه‌ای است که دورکیم Durkheim تحت عنوان نظریه آنمی اجتماعی مطرح و بیان می‌دارد، درجایی که نظام مسلط و یا ساختارها و روندهای اجتماعی یک چارچوبی و یک اهداف و برنامه‌هایی را به‌عنوان ارزش مطلوب تبلیغ می‌کنند و وسایل و راه‌های رسیدن به آن ارزش مطلوب را در اختیار جامعه قرار نمی‌دهند، در اینجا، فرد دچار احساس محرومیت می‌شود؛ لذا اگر احساس کند از راه‌های معمول و مشروع امکان رسیدن به اهداف مورد تبلیغ وجود ندارد، لاجرم برای دستیابی به اهداف مشروع جلوه داده‌شده ازنظر نظام مسلط و ازنظر متن، یا به دنبال راه‌های غیر مشروع و غیرقانونی برای وصول به هدفش می‌گردد و یا علیه این نظام مسلط دست به طغیان خواهد زد؛ بنابراین به‌طور حتم این وضعیت، موجب به‌هم‌ریختگی نظامات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی شده و هنجارها و ارزش‌های اجتماعی در این وضعیت خدشه‌دار خواهند گردید.

 با توجه به روندهای کنونی جامعه ایران، چه چشم‌اندازی را برای وضعیت حاشیه‌نشینی متصور هستید؟

در این خصوص حوزه علوم اجتماعی از حاشیه‌نشینی، به‌عنوان آپاندیس یادکرده و می‌گوید اگر موردتوجه قرار نگرفته و به‌موقع جراحی مناسب برای آن صورت نگیرد، عفونت کرده و کل بدن را در برمی‌گیرد که ازلحاظ جسمی به مرگ منتهی خواهد شد و ازلحاظ اجتماعی هم به مرگ اجتماع پیرامونش منجر خواهد شد؛ لذا حاشیه‌نشینی نیز به‌عنوان یک مجموعه ویروسی که گسترش و شیوع پیداکرده، نه‌تنها محیط کالبدی و زیستی خودش را آلوده می‌کند بلکه مناطق پیرامونی دیگر را هم در برگرفته و به نابود خواهد کشانید.

شایان‌ذکر است علل و عوامل مختلفی در گسترش حاشیه‌نشینی اعم از زیستی - کالبدی و ارزشی - نگرشی تأثیرگذار است که یکی از این عوامل، نگاه تبعیض‌آمیز در توزیع امکانات، نامتوازن بودن فرصت‌ها و نامتوازن بودن توزیع امکانات است. به دیگر معنا در حوزه زیستی – کالبدی، توزیع نامتوازن و تبعیض‌آمیز امکانات و فرصت‌ها در حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، زمینه‌ساز این امر شده است؛ لذا اگر تبعیض مثبتی به نفع مناطق محروم اتفاق بیافتد که ازلحاظ امکانات تقویت گردد، مسلماً ضرورتی برای مهاجرت وجود نخواهد داشت. نکته دوم، رجحان زندگی در فضاهای برگزیده برای افراد است که این فضای رجحان زندگی برای جامعه ما همواره به‌عنوان یک مطلوب و نقطه‌ای بوده که افراد می‌خواستند به آنجا برسند. این ترغیب به برگزیده شدن موجب حجم مهاجرت‌ها می‌شود؛ چراکه بسترها و زیست‌بوم اجازه پاسخگویی به تمام این تقاضاها و مطالبات را ندارند.

یکی دیگر از عوامل گسترش حاشیه‌نشینی این است که افراد جامعه دوست دارند یک فضای جدیدی برای زندگی پیداکرده و بر اساس آن، محل زندگی جدیدشان را انتخاب کنند و چون امکانات شهری فعلاً جوابگو نیست، درنتیجه مجبور هستند آنجایی که با توانمندی‌های اقتصادی و مالی ایشان همخوانی دارد و می‌تواند نظامات ارزشی‌اش را بپذیرد و تحت‌فشار هم قرار نگیرد انتخاب نموده و درنتیجه در حاشیه شهر زندگی نمایند.

به بیان دقیق‌تر، آنچه در حوزه عینی و ملموس قابل‌مشاهده است، بیشتر بحث کالبدی و جغرافیایی است و این‌یک سطح پیامدی است که دارد. یکسری پیامدها هم در حوزه هویتی و رفتاری که همان بحث نظامات ارزشی – نگرشی است، خواهد بود. در حوزه ملموس و عینی، مفهوم محوری قابل‌بحث، زنجیره‌ای از درد و رنجی است که در این مناطق مشاهده می‌شود و فردی که در این مناطق زندگی می‌کند همواره این زنجیره درد و رنج را به همراه خود خواهد داشت. برای عینی‌تر کردن این مطلب، اولین اتفاقی که در زمینه این حاشیه‌نشینی می‌افتد تراکم و افزایش جمعیت مناطق خاص است. با شکل‌گیری تراکم جمعیت، دسترسی به امکانات شهری هم محدودشده و به‌موازات آن ابتدا مشکل مسکن و سپس مشکل مسکن مطلوب به وجود خواهد آمد. در ادامه عدم دسترسی به امکانات شهری و به همراه آن تراکم جمعیت، موجب فقر و تنگدستی این افراد خواهد شد؛ چراکه به‌موازات زندگی در حاشیه شهری هزینه‌های زندگی این‌ها متفاوت از هزینه‌های زندگی روستای بوده و افزایش پیدا خواهد نمود. همچنین در خدمات عمومی اعم از آب، برق و گاز دچار مشکل خواهند شد؛ زیرا به‌واسطه فقر و تنگدستی و فرهنگ خاصی که در این مناطق با رسوخ فرهنگ‌های مختلفی که از جاهای متفاوت آمده و شکل‌گرفته‌اند و گاهی بافرهنگ مسلط نیز همخوانی ندارد، هزینه‌های مربوطه را پرداخت ننموده و لذا شرکت‌های ارائه‌دهنده این خدمات دیگر به آن‌ها خدمات نخواهد داد. این امر موجب کاهش رضایت و اعتماد اجتماعی و به‌هم‌ریختگی و نامنظمی نظم وزندگی شهری خواهد شد. ولی مسئله مهم‌تر در حوزه عینی و ملموس این است که این افرادی که در این مناطق ساکن شده‌اند، هرکدام دارای یک دنباله عشیره‌ای و قومی در مناطق اولیه سکونتشان هستند که به‌مرور به‌صورت زنجیره‌ای آن‌ها را دعوت کرده و این تداوم مهاجرت وجود خواهد داشت. پس این مناطق کاهش تراکم نداشته بلکه روزبه‌روز گسترش هم خواهند داشت که درنتیجه منجر به تداوم و گسترش حاشیه‌نشینی خواهد شد.

در سطح هویتی و رفتاری هم پیامدهایی وجود دارد. اولین فشار، مضایقه معیشتی و اقتصادی خواهد بود و به دنبال این موضوع، بازهم یک زنجیره‌ای شکل می‌گیرد که آن زنجیره موجب افزایش نارضایتی اجتماعی، افزایش بی‌هویتی و کاهش احساس تعلق اجتماعی خواهد شد؛ زیراکسانی که در متن شهر زندگی می‌کنند، به‌موازات افزایش هزینه‌ها مجبور هستند که از مرکز شهر به مناطق پایین‌تر شهر رفته و کسانی که در مناطق پایین هستند به حاشیه بروند؛ لذا کسانی که یک‌زمانی به‌واسطه شکل‌گیری یک درآمد و یا فروش زمین و مستغلاتی که در زیستگاه اولیه‌شان داشته‌اند، توانسته بودند با جمع آموری سرمایه‌ای به منطقه‌ای تقریباً مناسب از شهری مهاجرت کنند، اکنون به دلیل عدم توانایی بازتولید درآمد و افزایش فشارهای معیشتی مجبور به حاشیه‌نشینی می‌شوند که درنتیجه آن، احساس محرومیت نسبی تقویت خواهد شد؛ بنابراین با شکل‌گیری و تقویت این ناکامی و احساس محرومیت، شرایط برای پرخاشگری و افزایش خشونت‌های اجتماعی و فیزیکی فراهم خواهد شد که این مسئله به‌واسطه آمارها و اتفاقات رخ‌داده در حاشیه کلان‌شهرها در سنوات مختلف، به‌وضوح قابل‌مشاهده است. از طرفی با توجه به آمارهای ارائه‌شده در ارتباط با قتل‌ها و تناسب آن با مناطق درگیر با این مسئله، می‌توان نتیجه گرفت که همواره میزان جرم و جنایت در مناطق حاشیه‌ای چندین برابر منطقه‌ای بوده که هم‌جوار آن‌ها است و یا در داخل محدوده شهری ادغام‌شده است. پس افزایش خشونت‌ها یکی دیگر از پیامدهای وضعیت موجود است.

نکته بسیار مهم دیگر این‌که کسی که در حاشیه زندگی می‌کند، فقط دچار جدا افتادگی فیزیکی است ولی فردی که دچار حاشیه‌نشینی زیستی - کالبدی است، ازنظر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی هم دچار حاشیه‌نشینی شده که قدرت مضاعف حاصل از آن، زمینه‌ساز افزایش ناهنجاری‌ها و پیامدها در سطوح بالاتر است. به‌بیان‌دیگر افرادی که از شهرهای کوچک یا روستاها به حاشیه شهرهای بزرگ و یا کلان‌شهرها می‌پیوندند، به‌نوعی از کنترل‌های اجتماعی خارج می‌شوند؛ زیرا در مناطق کوچک و روستاها کنترل‌های اجتماعی وجود دارد که مانع ناهنجاری و جرم و جنایت می‌شود ولی با مهاجرت فرد به منطقه دیگر، به دلیل فقدان کنترل‌های سنتی، عدم توانایی ادغام وی بافرهنگ مسلط و نظام ارزشی - اجتماعی مناطق جدید و فقدان یا ضعف کنترل‌های رسمی عوامل انتظامی و امنیتی ساکن در این مناطق آسیب‌های اجتماعی بزرگ‌تری رخ خواهد داد. ضمن اینکه ازلحاظ هویتی و ارزشی هم علاوه بر این مباحث، نباید از در مجاورت قرار گرفتن ایشان با افراد سابقه‌داری که محیط را مستعد جرم و جنایت جدید می‌کنند، غافل شد. در این خصوص جامعه‌شناسان ازجمله آقای مترون هم این بحث مجاورت و هم‌نشینی با جرم و جنایت و افزایش جرم و جنایت را بررسی کرده‌اند و بیان داشتند که اگر این فرد در مجاورت مناطق جرم نشین قرار گرفت، از شانس قانون‌شکنی برخوردار است و احتمال بیشتری دارد که این اتفاق بیافتد.

بنابراین با توجه به شرایط مذکور و ناکامی در وصول به اهداف و با تداوم این زنجیره مهاجرت باید همواره شاهد افزایش آسیب‌های اجتماعی در این مناطق بود؛ چراکه این افراد با از دست دادن گروه‌های مرجع سنتی خویش و برگزیدن اشخاص ثروتمند به‌عنوان گروه مرجع جدید خود، تمام تلاش خود را در جهت ارتباط گرفتن و یا هم‌جواری زندگی در این مناطق گذاشته تا بتوانند با الگوهای مصرف و سبک زندگی این افراد مرفه، خودشان را نزدیک کنند ولی ازآنجایی‌که امکان وصول به این اهداف از راه‌های مشروع وجود ندارد، بنابراین با انتخاب راه جایگزین برای رسیدن به اهداف خود، موجبات برهم زدن نظامات اجتماعی، فرهنگی و ارزشی را فراهم می‌آورند. تدگار در نظریه احساس محرومیت، معتقد است که اگر افراد میل به داشتن چیزی داشته باشند و خود را مستحق دریافت آن چیز بدانند و در نرسیدن به آن هدف و یا چیزی که به‌عنوان هدف انتخاب کرده‌اند، خودشان را مقصر ندانند، در آنجا دچار محرومیت نسبی شده و بین انتظارات و اهداف، اختلافی به وجود می‌آید که در آن شرایط یک شرایط آنمیکی شکل خواهد گرفت.

اما درزمینه امنیتی باید دانست که در این مناطق با دو نسل از افراد یعنی نسل پدران و نسل فرزندان مواجه هستید که البته نسل پدران در این شرایط کمتر از نسل پسران خطردارند؛ چراکه آن‌ها از منطقه‌ای آمده‌اند که ازلحاظ امکانات شهری و برخورداری و دسترسی به امکانات در سطح پایین‌تری بوده و به‌نوعی وقتی به حاشیه‌ها می‌روند درواقع یک مهاجرت عمودی شکل‌گرفته است که به‌واسطه این مهاجرت عمودی، احساس رضایت درونی در این افراد بالاتر است. به‌گونه‌ای که این احساس رضایت درونی عموماً تا زمان زنده‌بودن با ایشان همراه است ولی نسل فرزندان این‌ها از زمانی که خود را شناخته‌اند، در حاشیه کلان‌شهر یا شهر زندگی کرده و برای امرارمعاش خود در مشاغل مولد و یا غیر مولد به داخل شهر می‌آیند که این رفت‌وآمد دائمی منجر به دیدن تناقض‌ها و تضادها و ایجاد و تقویت احساس حقارت در درون ایشان می‌گردد. شایان‌ذکر است زمانی که مسیر برای رسیدن به اهداف مشروع فراهم نباشد، ناگزیر دست به راه‌های جایگزین زده و از میانبرها استفاده می‌کنند. لذا در حوزه امنیتی، وجود این مسئله، جامعه را مستعد طغیان و شورشگری می‌کند. مضاف بر این‌که در حوزه‌های سیاسی و امنیتی این افراد، نیرویی مستعد و گسترده برای سرویس‌ها و جریانات معاندی هستند که از آن‌ها سربازگیری و استفاده می‌کنند. هرچند خود این افراد هم به دلیل عدم پذیرش و ارتباط با این نظام مسلط، اعلام آمادگی نموده و ازلحاظ درونی مستعد طغیان علیه حکومت می‌باشند؛ بنابراین شکل‌گیری احساس محرومیت مستمر و مشاهده دائمی تضادها، آن‌ها را مستعد طغیانگری می‌نماید که یکی از متغیرهای مؤثر مستعد طغیانگری بودن این است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. درواقع این انرژی نهفته آماده منفی که آماده به‌کارگیری دیگران هم هست و چیزی برای از دست دادن ندارد، مستعد این است که اگر شرایط را مناسب ببیند، برای برهم زدن نظم موجود دست‌به‌کار شود؛ زیرا گمان می‌کند ممکن است در نظم آینده‌ای که شکل خواهد گرفت به اهدافش دست بیابد.

ضمن اینکه مهاجران خارجی ساکن در مناطق حاشیه‌ای، افراد مستعد همگون و هم فرهنگی هستند که به‌نوعی می‌توان بر اساس یک سلسله افراد محوری موجود در آنجا، به‌سرعت این‌ها را سازمان‌دهی کرد و درراه اهداف گروه‌های مختلف به کار گرفت که از طریق شبکه‌های اجتماعی مشترک، کمترین اتفاقات و رویدادها را بلافاصله بارگذاری و منتشر کنند؛ لذا کسانی که در حوزه مسائل امنیتی کار می‌کنند باید برای این قضیه هم‌فکری کنند.

 چه راهکارها و راهبردهایی برای مهار حاشیه‌نشینی به‌مثابه هویت سیاسی-اجتماعی (شهروند عاصی) و پیامدهای آن پیشنهاد می‌کنید؟

این موضوع را می‌توان از دو منظر موردتوجه قرارداد. یک نگاه، نگاهی است که در این سال‌ها شکل‌گرفته و مبنای مدیریتی بر این مبنا قرارگرفته که افراد حاشیه، یک زائده و مزاحم بوده و باید به نحوی ایشان را از میان برداشت. این تفکری است که بر پایه آن، کارها تاکنون سامان داده‌شده است که البته نتایج آن نیز قابل استناد است؛ اما نگاه دیگر، نگاه ادغامی در حوزه زیستی - کالبدی و حوزه ارزشی - نگرشی است که در برخی از کشورها اعمال‌شده و به نتایجی هم رسیده‌اند. به هر صورت هر دو شیوه در دسترس و قابل ارزیابی است و بر این اساس اگر با نگاه زائده و مزاحم به آن‌ها نگاه شود باید حذف گردند و اگر قرار بر ادغام باشد، در ادغام هر دو وجه فیزیکی - کالبدی و ارزشی - نگرشی مدنظر می‌باشد و این‌یک کلیت است.

مسئله بعدی این است که الگوهای ارائه‌شده تاکنون، غالباً ناظر به الگوهای کشورهای دیگر بوده درحالی‌که نسخه‌ای که برای حاشیه‌نشین ایرانی تجویز می‌شود باید متناسب با اوضاع ایران باشد. نباید فراموش کرد که یکی از دلایل شکل‌گیری حاشیه‌نشینی در کشور از دهه‌های قبل انقلاب، درهم شکستن اقتصاد معیشتی مبتنی بر کشاورزی و روی‌آوری به فرآیندهای صنعتی بود که این روند موجب رشد شهرنشینی شد و چون مردم نتوانستند هزینه‌های شهرنشینی را تحمل کنند، به امید اشتغال در مجموعه‌های صنعتی و سامان یافتن، در حاشیه شهرها زندگی کردند. این پروسه موجب کاهش جمعیت روستانشینان از ۶۵ درصد به ۲۲ درصد و افزایش ۴۳ درصدی شهرنشینی شده است؛ بنابراین راهکار اصلی، توجه به اقتصاد معیشتی مبتنی بر کشاورزی، بنا بر الزامات جدید است. به‌عبارت‌دیگر باید با ایجاد بستر مناسب در روستاها، اقتصاد مبتنی بر کشاورزی با الزامات جدید صنعتی را احیا نمود. راهکار بعدی قابلیت سکونت کردن شهرهای کوچک و روستایی به‌واسطه افزایش ضریب بهبودی و برخورداری و بازتعریفی از شرایط زندگی در آن مناطق است. از طرفی باید با ایجاد مشوق‌هایی در آنجا، شرایط را برای مهاجرت معکوس مهیا نمود.

نکته بعدی در ارتباط با تمرکز ویژه مدیران حوزه ساماندهی مسائل شهری به افزایش درآمدها است. به این معنا که ایشان مناطقی را بیشتر سرمایه‌گذاری و ساماندهی می‌کنند که برای آن‌ها درآمد بالاتری داشته باشد درنتیجه چون مناطق حاشیه‌ای درآمدی برایشان ندارند، متولی آن را نمی‌پذیرد چراکه در آنجا بیشتر از درآمد، هزینه وجود دارد. پس بازتعریف مدیریت شهری بر پایه ارائه خدمات به ساکنین این مناطق هم بسیار کمک‌کننده است. ضمن اینکه در ارتباط با حوزه ارزشی - نگرشی، باید مسیر کاهش فاصله‌ها را در نظر گرفت و این کاهش فاصله‌ها باید خودش را در حوزه زیستی - کالبدی به‌واسطه ادغام پیرامون در شهرها نشان دهد؛ یعنی باید دیوارهایی که مانع هستند و باعث غریبه شدن و جدا افتادگی آن‌ها ازلحاظ فیزیکی شده برداشته شود و ازلحاظ ارزشی - نگرشی نیز آن ادغام صورت بگیرد. بعلاوه ادغام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، هم می‌تواند تا حدی این حاشیه‌نشینی را در حوزه ارزشی - نگرشی کمتر کند.

از طرفی در تعریف‌های جهانی وقتی از حاشیه‌نشینی بحث می‌شود می‌گویند مناطقی که از امکانات شهری برخوردار نیستند اما در ایران تمام امکانات شهری به آنجا برده شده ولی مسئولیتش را کسی پذیرا نیست. این تناقضی است که می‌شود آن را با ادغام حل کرد و پاسخگو بود و این عدم پاسخگویی نکته مهمی است. مضاف بر این‌که می‌توان مانند برخی از کشورها قانون مهاجرت را تصویب نمود. به‌بیان‌دیگر در برخی از کشورها زمانی که فردی بخواهد از جایی به‌جای دیگر مهاجرت کند، باید سندی شامل سند شغلی و یا دارایی‌های خود را ارائه دهد تا اثبات کند که توانایی زندگی آبرومند در این شهر را دارد و بعدازآن، اجازه اجاره و یا انتقال سند برایشان صادر می‌شود اما در ایران این‌گونه نبوده و به‌موازات اینکه فرد تصمیم به مهاجرت به شهر دیگری را می‌گیرد، می‌تواند اقدام کند که با این کار علاوه بر ضیق تر کردن زندگی برای ساکنین آن شهر، بر مضایقه خودش و مدیران شهری هم خواهد افزود؛ بنابراین قانون‌مند کردن مهاجرت هم یکی از راه‌هایی است که می‌تواند به این موضوع سامان دهد.

 فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه می‌تواند تهدید هویت سیاسی-اجتماعی حاشیه‌نشین را به فرصتی برای مشروعیت بخشی استفاده کند؟

به‌طورکلی انقلاب اسلامی با حمایت دو قشر محرومین و مستضعفین که پایگاه رأی و طرفداران جمهوری اسلامی بودند و قشر مذهبی‌های سنتی به پیروزی رسید. حضرت امام (ره) نیز چه قبل و چه بعد از انقلاب، بارها در سخنرانی‌های خود به توجه ویژه به مستضعفین و محرومین جامعه و به عبارتی زاغه‌نشینان تأکید می‌نمودند و خطاب به مسئولان می‌فرمودند، این زاغه‌نشینان شمارا روی کار آوردند. پس این‌ها را ملاحظه کنید و بترسید از آن روزی که مردم ذات شمارا بفهمند و آن زمان خدایی نکرده یوم‌اللهی شکل بگیرد که در این یوم‌الله فاتحه همه ما خوانده است. عمق نگاه امام (ره) و توجه خاص ایشان به این قشر محروم و مستضعف، در این سال‌ها در ارتباط با حاشیه‌نشینی و در صحبت‌های مقام معظم رهبری نیز مشاهده می‌شود؛ اما مسئولان بدون در نظر گرفتن مشروعیت و حمایت نظام و به جهت مبنا قرار دادن اقتصاد بازار آزاد، رسماً افراد حاشیه را به فراموشی سپرده و با حذف واژه مستضعفین و استفاده از عنوان غیررسمی یا اقشار آسیب‌پذیر به‌جای آن، به ایشان بی‌توجهی نموده‌اند؛ چراکه به نظر آن‌ها هزینه کردن برای محرومین بی‌فایده بوده و بازخورد اقتصادی خاصی نخواهد داشت. مضاف بر این‌که در سال‌های اخیر واژه حاشیه‌نشینی را نیز تغییر داده و از عنوان مراکز اسکان غیررسمی و غیرقانونی استفاده کرده‌اند. با تغییر واژه‌ها، بالطبع نظامات دیگری شکل خواهند گرفت و روزبه‌روز بافاصله گرفتن گفتمانی، کلمه مستضعفین در گفتار بسیاری از مسئولین دیگر غریبه شده و بافاصله گرفتن این قشر از جمهوری اسلامی، به‌نوعی یک حالت بی‌تفاوتی در آنان شکل خواهد گرفت. درصورتی‌که ذات این‌ها با مبانی گفتمانی جمهوری اسلامی همخوانی بسیار بالایی دارد و این‌ها مستعدترین طیف جامعه برای بازگشت و برای افزایش مشروعیت و حمایت از جمهوری اسلامی در بزنگاه‌های مهم سیاسی و اقتصادی هستند، مشروط بر اینکه برنامه‌ای در جهت بهره‌برداری مجدد از ایشان و توجه به این اقشار در دستور کار وجود داشته باشد.

 چگونه نهاد انتخابات و به‌ویژه انتخابات ۱۴۰۰ می‌تواند ابزاری برای مهار حاشیه‌نشینی به‌مثابه هویت سیاسی-اجتماعی باشد؟

کاندیدهای محترم در ارتباط با حاشیه‌نشینی به ارائه برنامه مدون و قاعده‌مند همت گمارند که در این خصوص انتظار می‌رود که کاندید ریاست جمهوری دو قانون موجود در برنامه ششم توسعه در ارتباط با بحث حاشیه‌نشینان را اجرایی نماید. در برنامه ششم توسعه بر طبق مبنای قانون موجود، باید هرسال ۱۰ درصد از این مناطق کاسته می‌شد ولیکن باگذشت شش سال از برنامه ششم توسعه، نه‌تنها حاشیه‌نشینی نسبت به ۶ سال قبل، کاسته نشده بلکه طبق آمار افزایش فزاینده‌ای نیز داشته است. از طرفی در برنامه ششم توسعه بیان‌شده که به‌موازات محدودسازی این مناطق، در راستای ساماندهی آن‌ها، با ایجاد شهرک‌هایی افراد در آنجاها سکنی گزینند. به‌بیان‌دیگر این دو برنامه مسلّمی بود که در برنامه ششم توسعه برای ساماندهی و مدیریت کلان این مناطق تصویب شد. به همین جهت باید دید که کاندیدای محترم در ارتباط با اجرایی کردن این دو قانون، چه طرحی را ارائه خواهند داد.

مضاف بر این‌که یکی دیگر از معضلات در این زمینه، عدم ارائه آمار دقیق است. به دیگر معنا با توجه به نوسان آمار جمعیت موجود در مناطق حاشیه‌ای، باید نظام ساختاری که خواستار حل این معضل اجتماعی و مملکتی بزرگ است، دامنه آماری دقیقی از این قشر جامعه در اختیار داشته باشد.

شایان‌ذکر است، با توجه به این‌که حدود یک‌ششم جمعیت کشور در این مناطق ساکن هستند، در صورت حمایت ایشان از کاندیدایی خاص، شانس پیروزی او در انتخابات بسیار بالا خواهد بود؛ بنابراین شخصی که قصد حکومت‌داری و موفقیت در انتخابات را دارد، باید با برنامه‌ای مدونی و طرح‌هایی روشن، به پاسخگویی مطالبات این افراد بپردازد. نباید فراموش کرد که می‌توان بااهمیت مضاعف و توجه ویژه به نیازها و مطالبات این قشر از جامعه، شرایط حضور و مشارکت ایشان را در فعالیت‌های اجتماعی و بخصوص انتخابات سرنوشت‌ساز فراهم نمود.

 راهکارها:

  1. اندیشمندان علمی ابتدا با تقسیم‌بندی صحیح حاشیه‌نشینی از جهت عینی، ارزشی و فرهنگی، مفهومی مشترک از حاشیه‌نشینی را با توجه به اهداف ارائه دهند.
  2. دولت ضریب مثبت به مناطق محروم داده و آن‌ها را به‌پای مناطق توسعه‌یافته برساند.
  3. نهاد حاکمیتی با حذف تفکر زائد بودن این قشر در اندیشه سامان‌دهی امور ایشان باشد.
  4. مسئولین همچون برخی کشورها نگاه ادغامی را در دستور کار خود قرار داده و مردم مناطق حاشیه‌نشین را با سایر قسمت‌ها پیوند دهند.
  5. نهاد حکومتی نسخه‌ای ایرانی را برای حل معضل حاشیه‌نشینی تجویز کنند.
  6. دولت به اقتصاد معیشتی که مبتنی بر کشاورزی است با توجه به التزامات جدید توجه نموده و آن را توسعه بخشد.
  7. مسئولان شرایط زندگی در شهرهای کوچک و روستایی را با افزایش ضریب بهبودی و برخورداری تغییر داده و قابل سکونت نمایند.
  8. نهاد حاکمیتی و دولتی مشوق‌هایی در روستا به وجود آورند که مهاجرت معکوس شکل بگیرد.
  9. نهادهای دولتی و قانون‌گذاری بازتعریفی از مدیریت شهری بر پایه ارائه خدمات به ساکنین این مناطق ارائه دهد.
  10. مسئولان تلاش خود را نموده تا هر چه بیشتر فاصله طبقاتی در حوزه ارزشی –نگرشی کاهش پیداکرده و خودش را در حوزه زیستی –کالبدی نشان دهد.
  11. قانون‌گذاران با تصویب قانون مهاجرت، شرایط را برای مهاجرت افراد از روستاها به حاشیه شهرها و همچنین مهاجران خارجی سخت‌گیرانه‌تر بکنند.
  12. حاکمیت و نظام برنامه ششم توسعه را مبنای قانونی و مدیریتی خود قرار داده و بر طبق آن شهرک‌هایی را جهت ساماندهی این اقشار و مناطق تدارک ببیند.
  13. نهادهای علمی و آماری کشور بتوانند در خصوص این گروه‌ها آمار دقیقی را ارائه داده تا کمک به حل معضل اجتماعی و مملکتی این گروه‌ها شود.
  14. نهاد حاکمیت با تمرکز بر مطالبات و نیازهای مردم این مناطق، آن‌ها را در فعالیت‌های اجتماعی مثل انتخابات جذب و مشارکت دهد.
  15. مدیران حوزه ساماندهی مسائل شهری، با اهتمام ویژه به سرمایه‌گذاری در مناطق حاشیه‌ای بازتعریفی از مدیریت شهری بر پایه ارائه خدمات به ساکنین این مناطق داشته باشند.
  16. مسئولان با ادغام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، این مناطق با متن جامعه، این حاشیه‌نشینی را در حوزه ارزشی - نگرشی کاهش دهند.

 

مرکز پژوهشی مبنا 

بازدید 163 آخرین ویرایش در یکشنبه, 12 تیر 1401 16:30