یکشنبه, 09 مرداد 1401 12:53

آسیب‌شناسی شکاف دولت _ ملت

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

آسیب‌شناسی شکاف دولت _ ملت

گفتگوی مبنا با آقای دکتر سید محمدرضا مرندی، عضو هیئت‌علمی گروه فقه سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

 

تعریف شما از شکاف دولت و ملت چیست و با چه شاخص‌هایی می‌توان به آن پی برد و وضعیت آن را به دست آورد؟

شکاف دولت - ملت به معنای عدم به رسمیت شناختن و مقبولیت دولت و ملت نسبت به یکدیگر است که البته بیشتر از جانب ملت مطرح است. بر اساس آن مردم نظام‌های سیاسی خود را قبول نداشته و ایشان را به‌نوعی دشمن یا رقیب خود می‌دانند. به‌بیان‌دیگر عدم اعتماد ملت به حکومت منجر به فقدان مشروعیت نظام سیاسی و از دست دادن سرمایه اجتماعی یا همان مشروعیت جامعه‌شناختی خواهد شد. این مسئله برای جامعه و نظام‌های سیاسی مضر بوده و از موانع پیشرفت و توسعه کشور محسوب می‌شود؛ زیرا با ایجاد ناامیدی و سرخوردگی در جامعه، شکاف‌های اجتماعی و بحران هویت را با خود به همراه خواهد آورد. البته در اینجا دولت به معنای کابینه و هیئت اجرایی موردنظر نبوده و منظور state یعنی نظام سیاسی است.

با این مقدمه می‌توان به بیان شاخص‌ها و مؤلفه‌های شکاف میان دولت و ملت پرداخت. اولین شاخصه منفی نگری و بدبینی مردم است. به این معنا که مردم تمامی اقدامات نظام سیاسی را با دید بدبینانه نگریسته و معتقد باشند که همه کارگزاران نظام به‌جز استثنائاتی ازجمله شهید سلیمانی و مقام معظم رهبری، افراد ناشایستی هستند که در همه افعالشان منفعتی برای خودشان وجود دارد و به دنبال منافع ملی نمی‌باشند.

شاخصه بعدی عدم مدارا و گذشت و مورد بعدی توطئه پنداری است. توطئه پنداری با منفی نگری ارتباط مستقیم دارد. به این معنا که مردم همه‌چیز را در نظام سیاسی، توطئه دانسته و معتقدند دولت همیشه درصدد فریب ایشان بوده و اقداماتی که انجام می‌دهد نه در جهت رفاه حال مردم، بلکه در راستای منافع خود است.

اعتراض مداوم، مؤلفه بعدی است که این مسئله در جامعه ما، به‌وضوح مشهود است؛ چراکه مردم ما از هر موقعیت و هر جایگاهی برای بیان اعتراض استفاده می‌کنند.

مورد دیگر لجبازی است. در توضیح این شاخصه باید بیان داشت اینکه برخی از جریان‌های سیاسی به دنبال دوقطبی کردن هستند، به علت آشنایی ایشان باروحیه مردم ایران در ارتباط با بحث لجبازی است و می‌دانند که ممکن است به دلیل لجبازی با طرف مقابل به فرد نامناسبی هم‌رأی دهند.

شاخصه ششم قانون‌گریزی است. به این معنا که مردم قانون را امر ملی و در جهت منافع خود ندانسته و معتقدند قانون چیزی است که حکومت در جهت تأمین منافع خود وضع کرده است.

مورد بعدی فرافکنی است که البته این مورد هم جزئی از عوامل می‌باشد. فرافکنی به این معنا که مردم در ایران به‌جای اینکه خود را مسئول رخداد بخشی از اتفاقات کشور بدانند، دولت را مقصر تام می‌دانند. به‌طور مثال در انتخابات به فردی رأی می‌دهند ولی وقتی با عملکرد نادرست او مواجه می‌شوند به‌جای پذیرش اشتباه خود، شورای نگهبان را مقصر می‌دانند.

انتظار رفع مشکلات از سوی دیگران شاخصه هشتم است که به‌نوعی با فرافکنی نیز ارتباط دارد. در کشور ما عموم مردم انتظار دارند علی‌رغم عدم مسئولیت‌پذیری خویش، تمام مشکلات را حکومت حل کند. البته ممکن است حکومت هم مقصر باشد ولی قسمتی از تقصیر هم به مردم برمی‌گردد. به‌طور مثال شخصی به پلیس راهنمایی رشوه می‌دهد، وقتی مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد به‌جای پذیرش مسئولیت تخلف خود معتقد است کوتاهی مسئولان مقدمه انجام این عمل شده است.

با توجه به تحقیقات انجام‌شده عمده تفاوت جامعه ایران با دیگر جوامع خاورمیانه این است که در ایران مردم، حکومت را عامل اصلی عدم پیشرفت خویش می‌پندارند درحالی‌که در این کشورها، مردم کم‌کاری خود را مقصر اصلی می‌دانند؛ لذا بدبینی، احساس عدم همبستگی با حکومت و فرافکنی سه دلیل عمده گسترش این شکاف است.

مورد بعدی عدم انتقادپذیری است که این مسئله در عموم افراد جامعه اعم از عامه مردم و سیاسیون رایج است. به‌طوری‌که انتقاد به یک مقام مسئول یا رئیس اداره عواقبی چون عدم پاسخگویی مناسب به ارباب‌رجوع را به همراه دارد و این در حالی است که در جوامع دیگر، مسئولان از انتقاد در جهت رفع نواقص خود استقبال می‌کنند.

 جو زدگی و قضاوت بر اساس احساسات را می‌توان به‌عنوان مورد بعدی مطرح نمود که البته این مسئله در کنار بحث بدبینی شایع در بین مردم جامعه ازجمله مواردی هستند که فرهنگ ما را از جهت اجتماعی آسیب‌دیده کرده است. نکته قابل‌تأمل این‌که در جامعه ما ارزش‌های ملی ضعیف بوده و فقط در مجامع رسمی به آن‌ها احترام گذاشته می‌شود ولی در مجامع غیررسمی چنین احترام‌هایی با دیده تمسخر نگریسته می‌شوند.

علل و عوامل اصلی شکاف دولت و ملت در ایران در ابعاد مختلف آن چیست؟

به نظر می‌رسد اولین عامل، مسئله استبدادزدگی باشد؛ چراکه استبدادزدگی از یک‌سو منجر به چاپلوسی نسبت به قدرت و از سوی دیگر موجب بدبینی به قدرت می‌شود که این مسئله منفی نگری را با خود به همراه خواهد آورد.

 مطلق‌نگری و مدارای ضعیف در میان قشر روشنفکر جامعه ازجمله عوامل دیگر گسترش این شکاف است؛ زیرا روشنفکران تا زمانی که خود در قدرت نیستند از مدارا به‌عنوان اصلی‌ترین شعار خود استفاده می‌کنند ولیکن زمانی که به قدرت می‌رسند نه‌تنها مدارا نمی‌کنند بلکه به رقبا و منتقدینشان حتی اجازه اظهارنظر را نمی‌دهند. به‌بیان‌دیگر ایشان با شعار تساهل و مدارا بیشترین دیکتاتوری را انجام می‌دهند.

ضعف وجدان کاری و انضباط اجتماعی را می‌توان به‌عنوان دو عامل تأثیرگذار دیگر در این زمینه برشمرد. باید خاطرنشان شد ضعف انضباط اجتماعی؛ یعنی افراد، جامعه را از خود ندانسته و با رفتارهای غیرمسئولانه خویش باعث بر هم زدن نظم عمومی می‌شوند.

ضعف احساس مسئولیت اجتماعی هم مورد بعدی است. البته ضعف مسئولیت و انضباط اجتماعی به نگاه فردگرای مردم برمی‌گردد.

عدم تمایل به کار جمعی و ضعف صداقت و دوگانگی میان گفتار و عمل در بین مردم جامعه ازجمله عوامل دیگر هستند. البته این موارد به‌صورت کلی و به‌عنوان آسیب‌های جامعه ایران مطرح می‌باشند و ممکن است مستقیماً باعث افزایش شکاف دولت - ملت نگردند اما به‌صورت غیرمستقیم تأثیرگذار هستند؛ زیرا بسیاری از اوقات در جامعه، افراد ضرورتاً چیزی را که می‌گویند قبول ندارند بلکه صرفاً به دنبال تأیید افکار عمومی و هنجارها می‌باشند؛ لذا یک دوگانگی میان گفتار و عمل آن‌ها وجود دارد که همین دوگانگی‌ها موجبات تضعیف فرهنگ جامعه را فراهم آورده است. البته باید توجه داشت که عدم صداقت داشتن را نباید با تعارف خلط نمود؛ زیرا این تعارفات جزء فرهنگ ما شده است.

مورد بعدی تنبلی نسبی و انتظار رسیدن به موفقیت است و به قول ضرب‌المثل معروف، همه می‌خواهند یک‌شبه ره صدساله را طی کنند؛ اما به جهت عدم تحقق این امر، به حکومت و دولت بدبین شده و ایشان را مقصر می‌پندارند.

پرتوقعی و عدم قناعت به‌عنوان دهمین عامل و دخالت دادن حب‌ها و بغض‌ها در قضاوت را می‌توان یازدهمین عامل گسترش شکاف‌ها در نظر گرفت.

البته نباید از نقش رسوخ فرهنگ روشنفکری بیمار از حدود ۲۰۰ سال پیش به ایران که طی آن عمدتاً افراد جامعه مطلق‌گرا شده‌اند، در پررنگ‌تر شدن این خصوصیات در جامعه ایرانی غفلت نمود.

خانم نیکی کدی Nikki R. Keddie نویسنده کتاب «ریشه‌های انقلاب ایران» معتقد است علت اصلی انقلابی بودن و اعتراض ملت ایران روحیه مطلق‌گرایی ایشان است که همین امر منجر به شکاف دولت - ملت گردیده است. ازنظر ایشان مردم ایران به دلیل داشتن روحیه صفر و صدی، در انقلاب کردنید طولانی دارند ولی در کشورداری همیشه دچار مشکل هستند؛ چراکه انقلاب کردن به عنصر اعتراض، نارضایتی و بدبینی ولی کشورداری به مدارا و تساهل نیاز دارد که ایرانی‌ها به دلیل مطلق‌گرایی کمتر دارای این روحیه هستند.

آخرین نکته هم زندگی برای حرف دیگران است که علاوه بر ویژگی جامعه‌شناختی مردم ایران، از عوامل گسترش شکاف نیز است.

وضعیت شکاف دولت و ملت ازنظر شما در ایران به چه صورت است؟ در صورت امکان طبق وضعیت موجود نظر خودتان را از روند آن از دهه گذشته تا دهه آینده برای ما بیان کنید.

شکاف بین دولت و ملت در ایران بیش از ۲۰۰ سال سابقه دارد ولیکن با وقوع انقلاب اسلامی برای مدتی این شکاف به‌صورت صوری و روبنایی کاهش یافت؛ زیرا انقلاب اسلامی با کنار زدن تفکر حاکم بر روشنفکری سنتی، توانست مشروعیتی در بین مردم پیدا کند اما از دهه دوم انقلاب به دلایلی این شکاف دوباره تشدید و تقویت شد. یکی از دلایل تشدید شکاف، سوءتدبیر و مدیریت مسئولین جمهوری اسلامی بود؛ چراکه ایشان از سویی با عدم اولویت دادن به مسئله فرهنگ و پرداختن صرف به بحث اقتصاد و سیاست، موجبات پیدایش مشکلات عدیده در جامعه را فراهم آوردند، درحالی‌که انقلاب اسلامی اصالتاً یک انقلاب فرهنگی بود و از سوی دیگر سوء مدیریت، سوءاستفاده و اسراف‌های صورت گرفته از بعد جنگ در مدیریت کلان کشور باعث کاهش اعتماد مردم نسبت به حکومت شد.

در علوم سیاسی بحثی تحت عنوان توسعه نامتوازن وجود دارد. توسعه نامتوازن بحران‌زا است و بر اساس آن در کشوری که توسعه محقق شده، اگر ابعاد مختلف توسعه اجتماعی و اقتصادی از جهت الگو یا سرعت باهم هماهنگ نباشند، آن جامعه دچار بحران‌های متناوب و مستمر می‌شود و این اتفاقی بود که پس از اتمام جنگ و با شروع دوره سازندگی و در کشور ما روی داد. به‌بیان‌دیگر به دلیل توجه ویژه به بحث اقتصاد و کم‌توجهی به مباحث اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، کشور ازلحاظ الگو نامتوازن شده و در اقتصاد، توسعه لیبرال کلاسیک اتفاق افتاد، درحالی‌که فرهنگ ما فرهنگ اسلامی بود. این مسئله باعث تشدید دوگانگی در جامعه، ایجاد بحران هویت، بروز نارضایتی و درنهایت بدبینی نسبت به نهاد دولت شد.

عامل سوم ایجاد و القای اشتباه این مسئله از سوی مسئولان جمهوری اسلامی به مردم بود که همه مشکلات کشور از جانب حکومت است. امام (ره) در سخنرانی‌ها به‌کرات فرمودند که نگویید انقلاب برای ما چه کرد، بگویید شما برای انقلاب چه کردید؛ اما مسئولان جمهوری اسلامی از دهه دوم انقلاب بارها اذعان داشتند که حکومت در حق مردم کوتاهی کرده و کاری انجام نداده است؛ اما هیچ‌گاه بیان نکردند که مردم هم درجاهایی وظایف خود را به‌خوبی انجام ندادند؛ لذا این تلقی مطرح شد که قاعدتاً حکومت منشأ اصلی تمام مشکلات است درحالی‌که این مسئله نهایتاً کمک به فرافکنی مردم بود. باید دانست که مدیریت غلط فرهنگی در جامعه ما منجر به القای این مسئله شده است. نکته قابل‌تأمل این‌که یکی از موانع اصلاح جامعه همین تلقی است؛ زیرا زمانی که تمام اشکالات از مردم برداشته شود، آن زمان دیگر نمی‌توان جامعه را اصلاح کرد. به‌طور مثال اسراف‌کار بودن مردم جامعه ما در بحث مواد غذایی و سرانه مصرف انرژی مسئله‌ای است که ریشه در فرهنگ جامعه داشته و ارتباطی با حکومت ندارد.

با توجه به توضیحات ارائه‌شده باید بیان داشت که برخی مباحث روبنایی وجود دارد که می‌تواند درروند گسترش یا کاهش شکاف میان دولت و ملت مؤثر واقع شود؛ لذا اگر رئیس‌جمهور کشور فردی متعهد، دست‌پاک و پرتلاش باشد که توانایی به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور را داشته باشد، در این صورت می‌توان به روند رو به کاهش این شکاف امیدوار بود. البته نباید از این نکته غافل شد که کار اصلی، بحث فرهنگی است. باید دانست در تقابل بین توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، اولویت با توسعه فرهنگی است؛ زیرا زمانی جامعه در اقتصاد، سیاست، علم و صنعت پیشرفت می‌کند که فرهنگ اصلاح‌شده باشد.

لذا زمانی مشکلات نظام جمهوری اسلامی حل می‌شود که اولویت توسعه به فرهنگ اختصاص داده شود و این اولین و مهم‌ترین کاری است که باید صورت بگیرد.

 مسئله بعدی این است که در اولویت توسعه فرهنگی باید فرهنگ جامعه را واقع‌بینانه قضاوت کرد. در جامعه‌شناسی سیاسی، رویکرد غالبی که بیشتر رویکرد شرق‌شناسان نسبت به جامعه ایران است، رویکرد بدبینانه است؛ لذا اصطلاحاً به آن شرق‌شناسی وارونه می‌گویند؛ یعنی تمام ویژگی‌های منفی را برای جوامع شرقی و ازجمله ایران ذکر می‌کنند که راهکار برون‌شد از آن، دیدن ویژگی‌های مثبت جامعه در کنار ویژگی‌های منفی است. به‌بیان‌دیگر برای حل معضلات فرهنگ عمومی جامعه، باید از طریق رویکرد واقع‌بینانه به‌دوراز افراط‌وتفریط اقدام نمود. البته ازآنجایی‌که اقتصاد پدیده متوسط المدت، سیاست پدیده کوتاه‌مدت و فرهنگ پدیده درازمدتی است؛ لذا نباید انتظار داشت که در عرض مدت کوتاهی فرهنگ جامعه تغییر کرده و اصلاح شود زیرا تغییرات آن تدریجی است؛ پس باید برای اصلاح فرهنگ هزینه کرد و برنامه داشت.

مسئله بعدی این‌که برای کاهش شکاف میان دولت و ملت باید با نگاهی بومی و واقع‌بینانه اشکالات و نقاط ضعف فرهنگ عمومی جامعه خود را اصلاح نمود. البته دراین‌بین می‌توان از تجربیات و نظریات سایر جوامع نیز بهره جست اما باید تأکید بر فرهنگ بومی خودمان باشد.

با اصلاح فرهنگ عمومی، این شکاف نیز اصالتاً پرشده و بصیرت مردم افزایش می‌یابد. در این صورت، با انتخاب مسئولان کارآمد توسط آرای منطقی و صحیح مردم، نظام سیاسی اصلاح‌شده و درنهایت شکاف‌ها کاهش خواهد یافت.

شکاف دولت و ملت چه پیامدهایی می‌تواند به همراه دارد و پیامدهای آن برای ایران به چه صورت است و خواهد بود؟

یکی از پیامدهای شکاف دولت و ملت بحث رخداد بحران‌های مستمر در کشور است. کشور ما در سال‌های اخیر با بحران‌های زیادی در سال‌های ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ مواجه شد که گویی نشان از آمادگی بالای جامعه در ایجاد بحران داشت. گرچه طراحی بخشی از این بحران‌ها در خارج از مرزها بود، ولی تا زمانی که زمینه نباشد این طراحی‌ها و بحران‌آفرینی‌ها جواب نمی‌دهد. به‌طور مثال در بحران سال ۸۸ و بعد از راهپیمایی ۹ دی‌ماه لایه ظاهری فتنه که سیاسی بود، خاموش شد اما این فتنه یک‌لایه زیرین فرهنگی – اجتماعی نیز داشت که همچنان پابرجا ماند.

پیامد بعدی کاهش روند توسعه جامعه و افزایش روند مهاجرت نخبگان است. نباید فراموش کرد توجه ویژه به فرهنگ، علاوه بر گسترش پیشرفت در تمامی عرصه‌ها، مانع خروج سالیانه هزاران متخصص و نخبه از کشور خواهد شد؛ چراکه دلیل اصلی مهاجرت ایشان از کشور، عامل فرهنگی بدبینی و منفی نگری نسبت به جامعه است.

پیامد دیگر، افزایش زمینه سوءاستفاده عوام‌فریبان از جامعه است. وجود ظرفیت بالای اعتراض در جامعه، باعث شده افراد برای کسب رأی بیشتر، مردم را به اعتراض تشویق کنند که این مسئله منجر به عدم ثبات در جامعه، ایجاد بحران، امکان افزایش اخلال در سیستم و دور شدن جامعه از آرمان‌های انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و حتی اسلام شده است؛ زیرا این نظام متأثر از انقلاب اسلامی و اسلام شیعی بوده و چه‌بسا وجود چنین روندی اسلام، تشیع، انقلاب اسلامی و ارزش‌های ملی و مذهبی را در جامعه تضعیف خواهد کرد.

طبق پژوهش‌های انجام‌شده، فرهنگ حکومت ستیزی یا استبدادزدگی ایرانیان مهم‌ترین عامل شکاف دولت - ملت دانسته شده است. نظر شما دراین‌باره چیست؟ چه علل، موانع یا فرهنگی باعث نهادینه شدن چنین فرهنگی شده است و چگونه می‌توان با آن مقابله نمود؟

وجود استبدادزدگی و پیامدهای حاصل از آن امر قابل قبولی است اما بروز این استبداد در جامعه ما و عدم بروز آن در جوامع اروپایی قابل‌تأمل می‌باشد. اروپای غیر مدرن و جوامع غربی دچار دیکتاتوری و جوامع شرقی درگیر استبداد بودند که علت بروز این دیکتاتوری و استبداد را می‌توان در مکتب اقتصادی مارکس، مکتب نژادی نیچه و مکتب فرهنگی – تاریخی وبر جستجو کرد. مارکس طبق مکتب خود، همه‌چیز را به اقتصاد، زمین و آب نسبت می‌داد. او معتقد بود علت ظهور استبداد در جوامع شرقی وجود زمین زیاد و آب کم و درنتیجه اعتباربخشی مردم به حکومت می‌باشد. درحالی‌که در جوامع غربی به سبب کم بودن زمین و ازدیاد آب، این حکومت و قدرت است که به مردم اعتبار دهد؛ لذا به عقیده وی علت جامعه استبدادزده شده و میل به استبداد پیداکرده، به شرایط اقتصادی برمی‌گردد.

بر اساس مکتب نژادی نیچه، تمام عوامل خوبی و بدی ملت‌ها به مسئله نژادی ایشان برمی‌گردد و این نوع نژاد آن‌ها است که تعیین‌کننده توانمندی، پرکاری و تلاشگری ایشان در راستای پیشرفت جامعه و یا پرتوقعی، تنبلی و فرافکنی ایشان است.

اما مکتب وبر، مکتب فرهنگی – تاریخی است. وی معتقد است اگر جامعه‌ای به سمت دموکراسی، پیشرفت و توسعه قدم برمی‌دارد، به دلیل فرهنگ بالای آن جامعه می‌باشد. وبر مدعی است این فرهنگ در غرب به‌وسیله ظهور پروتستان‌ها که اختیار گرا بودند، منجر به اصلاح جامعه و بهبود وضع موجود گردید. چراکه پروتستان‌ها برخلاف کاتولیک‌ها که بدبختی و خوشبختی خود را در دست خدا می‌دانستند، اعتقاد داشتند بدبختی و خوشبختی ایشان در دست خود بوده لذا باید تلاش کرد تا به خواسته‌های خود رسید و همین فرهنگ موجب تلاش و سپس پیشرفت غربی‌ها و توسعه‌یافتگی ایشان شد.

در میان مکاتب مطروحه به نظر می‌رسد مکتب فرهنگی وبر، در جهت پیشرفت بعد مادی، بسیار معقول‌تر است؛ اما نباید فراموش کرد که جامعه اسلامی و بخصوص مکتب تشیع، مبانی فرهنگی صحیحی را از جهت جبر و اختیار دارد؛ چراکه قاعده لا جبر و لا تفویض بل أمرٌ بین الأمرین، بر آموزه‌های تشیع حاکم است. باید توجه داشت وجود عنصر عقلانیت و توجه به عنصر احساسات در کنار عناصر فرهنگی دینی قوی در اسلام شیعی، زمینه‌ساز پیشرفت جامعه ماست. لکن به دلیل دوری جامعه از اسلام شیعی بعد از دوره صفویه و نزدیکی به‌نوعی اسلام خانقاهی و عزلت‌نشینی، افرادی بر منصب حکومت رسیدند که معتقد بودند دین برای عزلت‌نشینان و دنیا برای پادشاهان است. با پیروزی انقلاب اسلامی تا مدتی این روند تغییر کرد اما به‌مرور به دلیل تک‌نظرطلبی برخی از مسئولان انقلاب اسلامی نسبت به آرمان‌های اولیه انقلاب، این روند متوقف و بلکه حتی معکوس شد. بر این اساس ایشان با فراموشی فرهنگ ایرانی _ شیعی، راه اصلاح را در تبعیت از غرب دانسته و به همین سبب دچار عدم توازن در توسعه یعنی دوگانگی فرهنگی و اجتماعی شدند. به همین دلیل است که مشکلات موجود در فرهنگ عمومی ما با مبانی فرهنگی‌مان سازگاری ندارد. به دیگر معنا فرهنگ کاهلی، بدبینی، قانون‌گریزی و فرافکنی به‌هیچ‌وجه با مبانی اسلامی و دینی ما سازگاری نداشته و با رجوع به فرهنگ اصیل اسلامی است که می‌توان از این بحران‌ها عبور نمود.

به نظر شما با چه راهبردها و راهکارهایی می‌توان از شکاف میان دولت و ملت کاست؟

اولین راهکار در اولویت قرار دادن فرهنگ است که در این خصوص باید فرهنگ عمومی جامعه را به‌صورت واقع‌بینانه مورد ارزیابی قرار داده و در مرحله بعد شجاعانه مشکل را حل نمود. راهکار بعدی افزایش روحیه مسئولیت‌پذیری و تلاش در راستای تحقق خواسته‌ها در بین جوانان از سوی مسئولان است. به‌عبارت‌دیگر جوانان نباید در فکر حل مشکلات از سوی دولت باشند بلکه باید بدانند خود بخشی از حل مشکل بوده و در این جهت می‌بایست تلاش کنند.

باید دانست یکی از دلایل مشکلات فرهنگی و اجتماعی ما به شیوه تربیت نسل جوان ما برمی‌گردد. به این معنا که والدین با تلاش در جهت فراهم نمودن تمام امکانات رفاهی برای فرزندان خود و حل همه مشکلات به دست خود، درصدد جبران کمبودهای دوران کودکی خود هستند که البته این مسئله تبعات و آثار اقتصادی، فرهنگی و سیاسی زیادی را با خود به همراه دارد. مهم‌ترین آن عدم توانایی مدارا و پذیرش سختی‌های زندگی از سوی جوانان است؛ لذا یکی از دلایل این فرهنگ و نقاط ضعف فرهنگی ما تربیت غلط نسل جوان ما است که طی آن ایشان پرمصرف، پرتوقع و معترض بار آورده شده‌اند.

راهکارها:

  1. مسئولان نظام با عملکرد صحیح در راستای منافع ملی و اقدامات مناسب در جهت حل مشکلات موجود، زمینه‌ساز کاهش منفی نگری و بدبینی ملت نسبت به‌نظام سیاسی شوند.
  2. مسئولان فرهنگی در خصوص افزایش فرهنگ گذشت، مدارا، قناعت و کاهش توطئه پنداری در بین مردم تدابیری بیندیشند.
  3. رسانه‌ها و صداوسیما در راستای کاهش فرهنگ قانون‌گریزی ملت، به تهیه برنامه‌های همسو همت گمارند.
  4. نهادهای دینی و فرهنگی با گسترش فرهنگ مسئولیت‌پذیری تأکید شده در منابع دینی و عدم قضاوت بر اساس احساسات، از روحیه فرافکنی شایع در میان مردم بکاهند.
  5. نهادهای آموزشی در راستای افزایش فرهنگ انتقادپذیری در سطح جامعه و مسئولان، آموزش نحوه برخورد صحیح و منطقی با مسائل را در دستور کار خود قرار بدهند.
  6. رسانه‌ها با تهیه برنامه‌های مفید در راستای تقویت روحیه انضباط اجتماعی و مسئولیت اجتماعی در بین مردم تلاش کنند.
  7. مسئولان نظام برای کاهش شکاف، بجای پرداختن صرف به بحث اقتصاد و سیاست به حل مسائل فرهنگی اولویت بدهند.
  8. مسئولان دولتی با ممانعت از سوءاستفاده‌ها و اسراف و تجمل‌گرایی در سطح مدیریت کلان کشور زمینه‌ساز افزایش اعتماد مردم نسبت به حکومت گردند.
  9. مسئولان نظام، به‌واسطه هماهنگی ابعاد مختلف توسعه اجتماعی و اقتصادی با یکدیگر از جهت الگو و سرعت، مانع از توسعه نامتوازن، تشدید دوگانگی در جامعه، ایجاد بحران هویت، بروز نارضایتی و درنهایت بدبینی نسبت به نهاد دولت شود.
  10. مسئولان فرهنگی در خصوص اصلاح فرهنگ نادرست اسراف در مصرف مواد غذایی و سرانه مصرف انرژی، تدابیری بیندیشند.
  11. نهادهای فرهنگی در راستای حل معضلات فرهنگ عمومی جامعه، از طریق رویکرد واقع‌بینانه و به‌دوراز افراط‌وتفریط با برنامه‌ریزی صحیح اقدام نمایند.
  12. مسئولان دولتی در راستای کاهش شکاف میان دولت و ملت با تأکید بر فرهنگ بومی می‌توانند از تجربیات و نظریات جوامع موفق در این زمینه، بهره ببرند.
  13. حاکمیت در زمان تحقق فتنه و مشکلات داخلی سیاسی علاوه بر خاموش کردن لایه ظاهری فتنه، به حل عوامل ریشه‌ای فرهنگی – اجتماعی که منجر به ایجاد مشکل شده‌اند، بپردازد.
  14. وزارت علوم و مسئولان فرهنگی در خصوص افزایش روند مهاجرت ناشی از عامل فرهنگی بدبینی و منفی نگری نسبت به جامعه، در میان نخبگان تدابیری بیندیشند.
  15. نهادهای دینی و فرهنگی با تقویت مبانی اسلامی و فرهنگ اصیل ایرانی، زمینه‌های فرهنگ کاهلی، بدبینی، قانون‌گریزی و فرافکنی در جامعه را از بین ببرند.
  16. نهادهای فرهنگی و دینی با ایجاد دوره‌های آموزشی تربیت فرزند برای والدین بر اساس آموزه‌های اسلامی، مانع از پرورش نسلی پرمصرف، پرتوقع و معترض شوند.

مرکز پژوهشی مبنا

بازدید 210 آخرین ویرایش در دوشنبه, 10 مرداد 1401 13:01