تعریف شما از شکاف دولت و ملت چیست و با چه شاخصهایی میتوان به آن پی برد و وضعیت آن را به دست آورد؟
تعریف شکاف دولت – ملت، بهعنوان یک مفهوم مرکب از سه اصطلاح دولت، ملت و شکاف، نیازمند تعریف هرکدام از این واژگان است. مقصود از دولت و ملت موردبحث، دولت و ملت مدرنی است که محصول تحولات اخیر ۱۰۰ سال گذشته در کشور ایران است؛ چراکه تا پیش از آن در ایران کلیت مشخص و مدرنی بنام دولت - ملت وجود نداشت. دولت در معنای مدرن، دستگاهی سیاسی متشکل از نهادهای مختلف در بعد سازمانی است که وظیفه اصلی آن، تمشیت امور است. متعاقب دولت ساختهشده ملت نیز، میتواند بهخودیخود و یا توسط همین دولتها بهنوعی برساخت شود و نوعی از ملت را جستجو کنند. این بدان معناست که در تقدم و تأخر این دو باید توجه کرد که یا در ابتدا جامعه قوی شده و توانسته به سمت ایجاد یک دولت برود، یا اینکه وجه سیاسی قویتر بوده و بعد از شکلگیری دولت، ملتی را با یک تعریف مشخصی معین کرده است. آنچه از مقایسه نظامهای سیاسی در سطح جهان میتوان درک کرد این است که نتیجه رقم خورده از این دو مسیر بسیار متفاوت است. در کشور ما بنا بر تحولات تاریخی موجود، از زمان رضاشاه جامعه ابتدا در یک وضعیت آشوب و هرجومرجی قرار داشت و این آغازی بر دولت سازی مدرن شد که طی آن آموزشوپرورش و دستگاه قضایی جدید ساخته شدند. از سوی دیگر نیز به دلیل ایجاد انسجام و اتحاد در جامعه، دولت برخی سیاستهای فرهنگی و ملتسازی را دنبال میکرد که این سیاستها نگرشی از بالا به پایین داشتند. لذا با عنایت بهمواجهه نامتقارن و نابرابر دولت و ملت، رخداد شکاف بین این دو از همان ابتدا پدیدهای قابلتصور بود؛ زیرابه دلیل قرار گرفتن در موقعیت نابرابر، ملت همواره در موضع ضعف بوده مگر اینکه خود، تلاشهایی را از طریق نهادسازیهای اجتماعی انجام دهد. بهعبارتدیگر کنشگران، مردم و گروههای خاص باید بتوانند از طریق وجود طبقات متوسط قوی، شبکه کارفرمایان، نخبگان اقتصادی و سیاسی و جامعه مدنی، ملتی توانمند را ایجاد بنمایند.
پس در جریان بررسی شکاف دولت - ملت، میتوان به لحاظ تاریخی و بستری که هر جامعه در آن قرار دارد، درباره آن بحث نمود که در رابطه با ایران، به دلیل وجوه تاریخی فوقالذکر از همان آغاز، نطفه ساخت دولت - ملت بهصورت نامتقارن و از بالا به پایین گذاشتهشده است. حکومت نیز تا همین لحظه کنونی همواره مایل به حفظ این موضع غالب و مسلط بوده و در حد بسیار ضعیف تمایل به عقبنشینی از خواستها و منیّتهای خود و باز کردن عرصه برای جامعه و ملت کرده است؛ لذا امکان ترمیم شکاف نیز در طول این یکصد سال بسیار محدود بوده است. البته در برخی بازههای زمانی ملت بهواسطه انجام فعالیتهایی درصدد قرار دادن محدودیتهایی برای دولت بوده اما در این بزنگاههای حساس تاریخی هم توفیقی حاصل نشده است.
بنابراین بر اساس وضعیت موجود، شکاف دولت – ملت به هر نوع فاصلهگذاری و جدایی اعم از جدایی ذهنی، عینی و رفتاری بین کنشگران دولتی و کنشگران اجتماعی گفته میشود که شامل بعد ذهنی و بعد عینی میباشد. مقصود از بعد ذهنی تلقی دولت نسبت به ملت است که ملت را بهعنوان توده مردمی میداند که بایستی به دنبال دولت بوده و به ایشان کمک کند و نه اینکه ملت را متشکل از افراد ذیحقی پندارد که باید حقوقشان را به رسمیت بشناسد. البته ملت نیز میتواند نسبت به دولت چنین تلقیهایی داشته باشد. به دیگر معنا باید دید، نگرش ملت نسبت به دولت بهمثابه یکنهاد منفعتطلب است یا اینکه آن را بهعنوان یک نگهبان و حامی در مصائب و مشکلات میداند. بهطور حتم تفاوت بسیاری بین این تلقیها وجود دارد و لذا بحث اعتماد متقابل به یکدیگر میتواند یکی از شاخصههای شکاف دولت - ملت باشد. به این معنا که در تعریف شکاف دولت - ملت میتوان گفت، اعتماد و رابطه متقابل بین این دو، ناشی از پیوند دولت - ملت بوده و برعکس ضعف در اعتماد و در رابطه بین این دو نهاد میتواند مصادیقی از شکاف دولت - ملت در نظر گرفته شود.
به نظر میرسد ریشه اصلی این مسئله و مشکل تاریخی در شکاف قدرت میان دولت و ملت و جایی است که قدرت بین این دو وجه، بهصورت نامتقارن تقسیمشده است. هر چه دولت صاحب قدرت باشد، احساس قدرتمندی بیشتری میکند و از طرف دیگر جامعه و گروههای اجتماعی نسبت به دولت صاحب قدرت احساس بیقدرتی بیشتری میکند. این نشان از ضعف و شکاف دولت - ملت است یعنی ریشه آن به شکاف قدرت برمیگردد. البته میزان و انواع آن قدرت به لحاظ برخورداری جامعه از شرایط اقتصادی، مواهب فرهنگی و دارا بودن سرمایه اجتماعی قوی، متغیر است. مضاف بر اینکه میتوان آن را به لحاظ دارا بودن سرمایههای سیاسی - اجتماعی مانند امکان مشارکت و حضور در موقعیتهای سیاسی مختلف جهت دسترسی برابر به مواهب و مواضع سیاسی، موردبررسی قرارداد؛ بنابراین میزان برخورداری از انواع قدرت تعیینکننده ملت برخوردار و قوی و یا ملت ضعیف و درنتیجه تولید یا اضمحلال شکاف است. لذا یکی دیگر از شاخصهای شکاف، سنجش انواع قدرت و توزیع میزان آن در نزد دولت و جامعه است که نابرابری زیاد و شکاف زیاد قدرت، منجر به شکافهای ذهنیتی و رفتاری میان دولت و ملت خواهد شد.
شاخص دیگر اعتماد نهادی است و منظور از آن اعتمادی است که مردم به دستگاههای حکومتی، به اجزای یک دولت و به کنشگران دولتی دارند که این مسئله میتواند نشاندهنده شکاف باشد. بهعبارتدیگر بیاعتمادی افراد جامعه به هرکدام از اجزای دولت نشاندهنده نوعی شکاف میباشد. از طرفی میزان مشارکت اجتماعی و سیاسی ملت در لحظات حساس و بحرانی میتواند مصداقی برای میزان اعتماد مردم به سیستم محسوب گردد؛ بنابراین میزان مشارکت هم میتواند بهعنوان شاخص بعدی در نظر گرفته شود.
بحث نارضایتی از موفقیت عملکردی دستگاههای دولتی، یکی دیگر از مؤلفههایی است که میتوان بهواسطه آن، پی به شکاف دولت - ملت برد.
شاخص بعدی بحث مشروعیت و مقبولیت دولت است. بهبیاندیگر زمانی که جامعهای، دولت خود را مشروع و مقبول نداند، امکان هر نوع رفتارهای خصمانه و خشن با دولت هم بیشتر میشود. انواع تضادها، شورشها و آشوبهای صورت گرفته از طرف مردم نسبت به دولت و همچنین برخوردهای خشن بین بخش دولتی و بخش مردمی، مانند اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ از مواردی هستند که نشاندهنده شکاف دولت - ملت است.
یکی دیگر از مؤلفههای بسیار مهم ناامیدی است. شکاف دولت – ملت زمانی امکان فروپاشی به خود میگیرد که به آن مرحله بسیار شکننده رسیده باشد. البته مسئله شکاف و تعارض منافع بین دولت و جامعه در همه نظامهای سیاسی دنیا وجود دارد ولیکن کشورهای توسعهیافته تقریباً مدیریت تعارض و تضاد را با موفقیت کنترل کردهاند. در نقطه مقابل سیستمهایی که به لحاظ سیاسی در معرض فروپاشی هستند، این تعارض و تضادها بسیار برجسته، علنی و عیان ظاهر میشود. لذا میتوان تمام این شاخصها را در کنار یکدیگر جزء مصادیقی از شکاف دولت - ملت در نظر گرفت.
وضعیت شکاف دولت و ملت ازنظر شما در ایران به چه صورت است؟ در صورت امکان طبق وضعیت موجود نظر خودتان را از روند آن از دهه گذشته تا دهه آینده برای ما بیان کنید.
با توجه به اینکه شکاف دولت - ملت یک مبحث تاریخی است، نمیتوان بهصورت مقطعی آن را بررسی نمود و لذا جهت بیان وضعیت دو دهه اخیر در ایران باید مسیر آن را با بازههای تاریخی گستردهتری طی کرد.
با این توضیح به نظر میرسد همواره در جامعه ایران یک شکاف پنهان و بالقوّه ای وجود داشته و حتی در دهههای اخیر نیز اینگونه بوده است. به دیگر معنا نهتنها در دو دهه اخیر تفاوت معناداری در روابط بین مردم و دولت روی نداده و پیوند مستحکمی بنانهاده نشده است بلکه این پیوند همواره در معرض شکاف و تهدیدهایی از نوع شکاف بالقوه بوده که در برهههایی به دلیل عملکردهای خاص دولت، عیان نیز شده است. بهعبارتدیگر عدم پاسخگویی شایسته از طرف دولت در ارتباط با مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مسائل مربوط به بورس، مشکلات صندوقهای بازنشستگی و مؤسسات مالی زمینهساز متراکم شدن آنها و افزایش ناامیدی و نارضایتی مردم را فراهم آورده است. لذا جمیع این مسائل نشاندهنده عملکرد منفی دولت، در یک دهه اخیر میباشد که نظام باید در جهت ترمیم رابطه میان دولت - ملت کارهای اساسی انجام دهد. برای ترمیم این رابطه علاوه بر انجام کنشهای مقطعی و لحظهای از سوی سیاستگذاران اعم از کنشگران سیاسی، طیفهای مختلف و خود دولت بهصورت بنیادی، جامعه نیز نیاز به برخی اصلاحات اساسی در حقوق شهروندی قانون اساسی و به رسمیت شناختن حاکمیت قانون دارد که البته مقصود همان بحث شفافیت است. باید خاطرنشان کرد این شفافیت باید به معنای کامل حاکم شود تا بتوان بهواسطه آن به سؤالات بیپاسخ پیرامون آسیبهای اجتماعی ازجمله فقر، اعتیاد، بیکاری و حاشیهنشینی پاسخهای منطقی و معقول داد. ولی رشد آسیبها و مسائل اجتماعی، نشاندهنده عدم توفیق تقویت رابطه دولت - ملت میباشد.
بنابراین بهصورت کلی دودسته اقدام لازم است؛ یکسری اقدامات کوتاهمدت که باید از سوی دولتها و قوّه مجریه مستقر انجام پذیرد و یکسری اقدامات اصلاحات ساختاری و بنیادی است که بهطورقطع جهت ترمیم این رابطه باید صورت پذیرد. بهبیاندیگر در صورت ادامه روند کنونی در یک دهه آینده، وضعیت بدتر خواهد شد مگر اینکه دولتمردان تلاش کنند تا فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را بهگونهای تغییر دهند که امکان حضور و به رسمیت شناختن همه طیفهای اجتماعی و همه شهروندان، در آن باشد. آن زمان ملت حاضر به انجام هر کاری برای دولت و کشورشان خواهند بود؛ اما مهمترین مسئله امروز کشور ما وجود بحران امید در جامعه است که طی آن در سه دهه اخیر، مردم و حتی افرادی که عمیقاً دوستدار نظام بودند، روزبهروز ناامیدتر شده و اگر واقعاً فکری برای این بحران امید نشده و چارهای اندیشیده نشود، دورنمای روشنی برای آن قابلتصور نیست.
علل و عوامل اصلی شکاف دولت و ملت در ایران در ابعاد مختلف آن چیست؟
باید دانست تنها راه ایجاد یک رابطه حسنه و توأم با پذیرش متقابل هر دو طرف دولت و جامعه، داشتن جامعه قوی و دولتی فروتن است. دولت ما دولتی برخوردار از مواهب قدرت به لحاظ اقتصادی، منابع طبیعی و توزیع قدرت سیاسی و نظامی است. لذا میتوان به آن اتکا نمود اما مشکل اصلی بعد مشروعیت یا بعد قدرت اجتماعی دولت است. بهبیاندیگر، سرمایههای اجتماعی دولت ضعیف است که برای ایجاد آن و حل مسئله شکاف دولت - ملت، حکومت باید به سمت ایجاد یک جامعه قوی حرکت کند؛ یعنی حکومت باید به لحاظ اقتصادی نیازهای اولیه مردم را تأمین و به لحاظ اجتماعی و فرهنگی، ایشان را از فرصتهای برابر اجتماعی و فرهنگی برخوردار کند. چراکه وجود فرصتهای اجتماعی نابرابر در جامعه امروز، منجر به افزایش نارضایتیها شده است و تا زمانی که فقر و نابرابری حذف و ریشهکن نشده باشد این مسئله ادامه خواهد داشت. از سوی دیگر منظور از جامعه قوی در بعد سیاسی این است که فرصتهای مدنی و فرصتهایی که در حوزه عمومی وجود دارد، برای جامعه دیده شود. بهعبارتدیگر فراهم شدن فرصت برابر عضویت در انجمنها، تشکلها و احزاب و فرصت حضور در انتخابات، فراهم کردن فضای انتخابات به شکلی که همه طیفهای مردم دارای نماینده و کاندید بوده و رقابت و تکثر وجود داشته باشد ما را به یک جامعه قوی میرساند؛ بنابراین جامعه قوی به معنای جامعهای است که مرکز نشین و مرزنشین تقریباً احساس یکسانی داشته و مرکز نشین گمان نکند که برخوردارتر بوده ولی مرزنشین و حاشیهنشین اعم از طیف سیاسی، مذهبی و قومی، احساس در معرض ظلم و تبعیض قرارگرفته شدن داشته باشد. به دیگر معنا تا زمانی که این نابرابریها و تضعیفها برچیده نشود و فرصتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بهصورت نسبتاً برابر در اختیار همه شهروندان به رسمیت توزیع نشود، حل مسئله امکانپذیر نخواهد بود.
پس برای حل پروژه شکاف دولت - ملت باید حقوق شهروندی را به رسمیت شناخته و جامعهای متشکل از شهروندان قوی را ایجاد کرد.
شکاف دولت و ملت چه پیامدهایی میتواند به همراه دارد و پیامدهای آن برای ایران به چه صورت است و خواهد بود؟
اکثر شاخصهای شکاف مانند نارضایتی، بیاعتمادی، عدم مشارکت، ناامیدی و بحران مشروعیت درواقع شاخصهای پیامدی این مسئله هستند. البته در حالت ناگوارتر این شکاف دولت - ملت میتواند تا مرز فروپاشی و ازهمگسیختگی جامعه نیز پیش برود.
شایانذکر است شکاف دولت - ملت بیشتر وجه نرم دارد که ممکن است در ادامه تبدیل به تضاد شود؛ یعنی همه آن موارد بحران اعتماد، مشارکت، نارضایتی و مشروعیت ممکن است تبدیل به تضاد و سپس تضاد خشونتبار و درنهایت تضاد خونین بهواسطه ایجاد درگیری و جنگ داخلی گردد. لذا اگر برای این وضعیت چارهای اندیشیده نشود دو حالت امکان تحقق دارد. حالت اول این است که جامعه به سمت نوعی انفعال کامل پیش میرود که عرصه را برای دستکاری هر نوع کنشگر بیرونی فراهم میکند؛ زیرا قدرت اساسی یک نظام، مردم هستند ولی درصورتیکه ایشان نسبت به اتفاقات کشور بیاهمیت شوند، انفعال کامل محقق خواهد شد. در حالت دوم جامعه بهواسطه کنشگری، موجبات درگیری را ایجاد و به سمت خشونت، تنش با نیروهای انتظامی و جنگ داخلی میرود که درنهایت هم نقطه پایانی آن فروپاشی است. به دیگر معنا نهایت امر در شکاف حاد و تضاد خشن بین دولت – ملت، فروپاشی نظام سیاسی است. البته این مسئله به معنای قرار گرفتن کشور ما در آن موقعیت نیست؛ اما با دید واقعبینانه باید پذیرفت که نشانههایی وجود دارد که خطر قرار گرفتن را به ما گوشزد میکند، لیکن میتوان سرعت این مشکل را با رفتارهای مقطعی کنترل و تا حدودی نمودار را یکنواخت نمود تا در مرحله بعدی با اقدامات بلندمدت آن را دوباره صعودی و به سمت پروژهترمیم بنیادی پیوند دولت - ملت هدایت کرد.
طبق پژوهشهای انجامشده، فرهنگ حکومت ستیزی یا استبدادزدگی ایرانیان مهمترین عامل شکاف دولت - ملت دانسته شده است. نظر شما دراینباره چیست؟ چه علل، موانع یا فرهنگی باعث نهادینه شدن چنین فرهنگی شده است و چگونه میتوان با آن مقابله نمود؟
به نظر میرسد هرچند آن وجه فرهنگ سیاسی ایرانیان در سوق دادن جامعه به سمت این رفتارها و آن جامعه ضعیف مهم است ولی علت اصلی نبوده؛ یعنی امروزه مسئله اصلی فرهنگ نیست که با حل آن بتوان مشکلات را برطرف نمود. مضاف بر اینکه همان فرهنگ سیاسی ضعیف، استبدادی و ظلم پذیر مسلط بر جامعه که شهروندی و کنشگری از آن گرفتهشده است نیز، نتیجه شکاف و عدم تقارن قدرت دولت - ملت است؛ زیرا این عدم تقارن باعث شده که جامعه ضعیف شود و همین جامعه ضعیف است که موجبات شکلگیری فرهنگ سیاسی و شخصیتهای ضعیف را فراهم کرده است. لذا ریشه اصلی حل مسئله فرهنگ، در حل زیرساختها و نهادهای سیاسی - اقتصادی است. به دیگر معنا به نظر میرسد وجه سیاسی – اقتصادی بر وجه فرهنگی، مقدمتر است و تا زمانی که دولت نتواند پایههای خود را به لحاظ سیاسی و اقتصادی ازلحاظ مشروعیت و مقبولیت تأمین کند، نمیتواند به این مهم دست پیدا کند. برای تأمین مقبولیت، دولت باید از خواستهای خود گذشته و به سمت تأمین خواستها و انتظارات مردم برود. همه اینها باعث شکلگیری آن فرهنگ میشود؛ چراکه فرهنگ در یک بستر شکل میگیرد و این بستر همان قدرت، منابع قدرت و توزیع منابع قدرت است. پس تا زمانی که قدرتهای چندگانه و منابع قدرت چندگانه تنظیمنشده و توزیع درست صورت نپذیرد، نباید حتی به اصلاح فرهنگ امیدوار بود.
به نظر شما با چه راهبردها و راهکارهایی میتوان از شکاف میان دولت و ملت کاست؟
اصلیترین راهکار دولت در این خصوص، سیاست تأمین حقوق شهروندی از طریق توزیع و باز توزیع منابع قدرت است که مقصود از این مسئله، منابع قدرتی است که در اختیار دولت است. البته چگونگی قرار گرفتن این منابع در اختیار جامعه به معنای اعم یعنی گروههای اجتماعی و طبقات مختلف، بسیار مهم بوده و آن وجه نهادین نیز حائز اهمیت است. منظور از وجه نهادین لزوم دارا بودن حکمرانی قوی دولت است. لذا راهبرد بعدی حکمرانی خوب، به معنای داشتن دولتی با ظرفیت است که ادعاهایش را ثابت و عملیاتی کند، بهرهبرداری صحیحی از منابع اقتصادی داشته باشد، صنعتی شدن را به معنای کامل دنبال کند و سرمایههای اجتماعی را جذب و تولید کند.
بنابراین راهبرد اصلی، حکمرانی قوی است که میتواند راهکارهای مختلفی را دنبال کند. یکی از راهکارها، حرکت به سمت بازنگریهای حقوقی و نهادین موجود در سیستم است؛ یعنی گرامر هنجاری و قانونی موجود در جامعه، نیازمند بازنگری است و راهکار بعدی فراهم نمودن بیشتر امکان پیوند میان دولت و ملت، از طریق اتخاذ نگاه مثبت نسبت به قانون اساسی بهواسطه بازنگری در آن است.
راهکارها:
- دولت حقوق شهروندی را از طریق توزیع و باز توزیع منابع قدرتی در اختیار خود، تأمین کند.
- دولت با افزایش ظرفیت خویش در اثبات و عملیاتی کردن ادعاهای خود تلاش کند.
- دولت با بهرهبرداری صحیح از منابع اقتصادی، صنعتی شدن را به معنای کامل دنبال کند.
- مسئولان دولتی در جذب و تولید سرمایههای اجتماعی همت گمارند.
- قانونگذاران نسبت به گرامر هنجاری و قانونی موجود در جامعه بازنگریهای حقوقی و نهادین داشته باشند.
- حاکمیت از طریق القای نگاه مثبت نسبت به قانون اساسی بهواسطه بازنگری در آن، امکان پیوند میان دولت و ملت را افزایش دهد.
- مسئولان دولتی در راستای شکلدهی فرهنگ صحیح در جامعه، ابتدا مسائل سیاسی و اقتصادی را حل و در ادامه مشروعیت و مقبولیت خود را تأمین کند.
- دولتمردان با تنظیم قدرتها و منابع قدرت چندگانه و توزیع صحیح آنها، فرهنگ را اصلاح نمایند.
- مسئولان دولتی با ترمیم رابطه بین خود و ملت، مانع از انفعال کامل جامعه نسبت به مسائل کشور و افزایش امکان دخالت کنشگران بیرونی در مسائل کشور را فراهم آورند.
- نظام حاکم از طریق اعمال تدابیر مقطعی در ابتدای امر و اقدامات بلند ملت در ادامه، پیوند میان دولت و ملت را بهصورت بنیادین اصلاح نمایند تا مانع از ناامنی ناشی از اعمال خشونتآمیز در کشور گردند.
- دولتمردان با شفافیت کامل، به پاسخگویی منطقی و معقول پیرامون آسیبهای اجتماعی ازجمله فقر، اعتیاد، بیکاری، حاشیهنشینی، مسائل مربوط به بورس، مشکلات صندوقهای بازنشستگی و مؤسسات مالی همت گمارند.
- دولتمردان تلاش کنند تا فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را بهگونهای تغییر دهند که امکان حضور و به رسمیت شناختن همه طیفهای اجتماعی و همه شهروندان، در آن وجود داشته باشد.
- مسئولان فرهنگی و مذهبی در راستای تقویت و افزایش سطح امید در جامعه تلاش کنند.
- دولت بهعنوان نهادی که حامی ملت در مصائب بوده و ملت را متشکل از افراد ذیحقی میپندارد که باید حقوقشان را به رسمیت بشناسد، زمینه اعتماد متقابل و درنتیجه کاهش شکافها را فراهم آورد.
- مسئولان نظام با نظارت دقیق بر عملکرد دستگاههای حکومتی و به کنشگران دولتی، بسترساز اعتماد نهادی در بین افراد جامعه شوند.
- نهادهای مردمنهاد و مسئولان فرهنگی زمینهساز افزایش میزان مشارکت اجتماعی و سیاسی ملت، در لحظات حساس و بحرانی باشند.
- نظام سیاسی کشور در جهت مدیریت صحیح مسئله تضاد و تعارض منافع بین دولت و ملت، به تجربه کشورهای توسعهیافته موفق در این زمینه رجوع کند.
مرکز پژوهشی مبنا