از وقتی خاطرم هست، در مسائل اجتماعی آدم کنجکاوی بودهام؛ همواره به دنبال الگوها و پویاییهای اجتماعی از این سوژه به آن سوژه نگاه میکردم. تا پیش از حوادث شهریور و مهرماه 1401، یکی از کشفیاتم(!) براثر ترددهای خیابانی مکرر، در مسئله حجاب این بود: زن ایرانی موی بلند دارد و مایل است به جهت تشابه به زن اروپایی آن را به شیوه غربی رنگ و آرایش کند. این موضوع هرروز که به خیابان و اجتماع میرفتم بیشتر برایم جا میافتاد. شواهد رفتاری و شبکههای اجتماعی از یکسو و سفرهای زیادم به شهرهای مختلف از سوی دیگر مهر تائید بر این ادعا بودند که عوامِ زن ایرانی هویت پوششی خود را از زن غربی تقلید میکند. بااینحال حوادث این دو ماه کاملاً نظرم را تغییر داد. با گسترش زیاد بیحجابی علنی نتیجهگیری جدیدی دارم: عوام زن ایرانی عمدتاً موی کوتاه(تا شانه) دارد و علاقهای به رنگ کردن به سبک غربی ندارد. عوام زن ایرانی حال و حوصله رسیدگی به سر و موی خود را ندارد.
اما کدامیک از این نتیجهگیریها درست است؟ بالاخره عوام زن ایرانی پیرو الگوی غربی است یا افسرده و بیحوصله است؟ این سؤالی است که دوست داشتم مشابه آن را در جلسهای که چند سال پیش با موضوع نفوذ فرهنگی شبکههای اجتماعی دریکی از شهرستانها با حضور مسئولین عالیرتبه شهرستان برگزار شد از اعضا بپرسم. جلسهای که در آن رئیس یکی از ادارات اصرار داشت که اینستاگرام ابزار اصلی نفوذ فرهنگی غرب در جوانان است و از صفحههای برخی بهاصطلاح شاخهای مجازی اسم میبرد و فریاد وا اسلاما سر میداد. در همان جلسه یکی دیگر مسئولین عالیرتبه با جدیت تمام مخالفت میکرد. او مدعی بود علیرغم تلاش دشمن، جوانان بصیر و آگاه در خط مقدم جنگ نرم مشغول مبارزه با توطئههای دشمن هستند. برای اثبات ادعای خود، بخش کاوش[1] اینستاگرام خود را هم به حضار نشان داد.
اگر بخواهیم درست نگاه کنیم همه این ادعاها درست و درعینحال نادرست هستند. به عبارتی ادعاهای مطرحشده هیچ پشتوانه منطقی درستی ندارند چراکه مبتنی بر پیمایش علمی یا محاسبات منطقی نیستند. جان اس. هموند[2] و همکارانش در مقالهای که در نشریه بررسی کسبوکار هاروارد[3] منتشرشده، برای این موضوع از یک نام استفاده کردند:«تأثیر تکیهگاهی[4]». این دام یک خطای شناختی است که بر طبق آن، فرد به هنگام تصمیمگیری برای نخستین اطلاعاتی که دریافت کرده است وزن بیشتری قائل میشود و این اطلاعات اولیه تکیهگاهی برای تحلیلهای بعدی ما میشوند. خطای شناختی تکیهگاهی معمولاً در کنار دو خطای دیگر یعنی شواهد تائید کننده و دام خاطرات ترکیب بسیار خطرناکی را به وجود میآورد. به شکل مشابهی در دام شواهد تائید کننده، ذهن ما شواهدی را که لنگر ذهنی ما را تائید میکند را از بین بقیه دادهها زودتر میبیند و باقی اطلاعات را نادیده میگیرد یا کماهمیت جلوه میکند. در برخی موارد لنگر ذهنی ما میتواند ریشه در خاطرات و تجربیات فردی ما داشته باشد. در مثالهای قبل برای من اثر تکیهگاهی و شواهد تائید کننده در کنار یکدیگر جمعبندی بیاساسی را به همراه داشتند. برای دبیر جلسه فرهنگی کذا هم هر سه دام به شکل آشکاری باعث شده بودند او نتواند همه جریانات را بهدرستی درک کند و به نظرش فضای اینستاگرام با توجه به رصد شخصی خودش فضایی انقلابی و پویا باشد.
پاییز سال 1400 در جلسهای با فعالان رسانهای جبهه انقلاب و برخی مسئولین، در رابطه با جریان رسانهای توییتر، اینستاگرام و راهبردهایی که باید اتخاذ شود گفتوگو داشتیم. دوستان از وضعیت جبهه فرهنگی در توییتر ابراز رضایت میکردند و به دنبال توفیقات سیاسی بیشتری بودند. در این لحظه از حضار پرسیدم:«به نظر شما مسئله یک توییتر فارسی در حوزه فرهنگی چیست؟» جوابها اکثراً حول محور فرهنگ حسینی، ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس بود. البته تا حدودی هم درست بود اما این دوستان آشکارا در ترکیب خطای تکیهگاهی و شواهد تائید کننده بودند؛ خطایی که الگوریتم خط زمانی توییتر در آن نقش کلیدی را ایفا میکرد. برای اینکه فضای جلسه کمی روشن شود به گزارشی از شرکت لایف وب اشاره کردم که بهتازگی منتشرشده بود و بر اساس بررسی هشتگ های توییتر در تابستان 1400، کل مسائل ارزشی و دینی 21% محتوای توییتر فارسی در حوزه فرهنگی بود. این عدد البته در برابر کیپاپ با سهم 77% بسیار کم بود. ماجرا وقتی جالب شد که یکی از ریشسفیدان جلسه و از وزنههای فرهنگی شهرستان پرسید:«کیپاپ دیگه چیه؟» با اینکه چیزی از جلسه عاید نشد اما سؤال آن مسئول ذهن من را به خود مشغول کرد. چطور میتوان از ابتلای به اینگونه سؤالات پرهیز کرد؟
تحقیقات در آزمایشگاه و بهصورت میدانی نشان داده است که ما از روشهای ناخودآگاه برای مقابله با پیچیدگی موجود در ذات اغلب تصمیمات استفاده میکنیم. .... پژوهشگران مجموعه کاملی ازاینگونه خطاها را در شیوه تصمیمگیری ما مشخص کردهاند.... آنچه این دامها را بسیار خطرناک میکند، نامشهود بودن آنهاست.
در مقاله یادشده در نشریه HBR برای مقابله با این اعوجاجات ذهنی راههای مهمی پیشنهادشده که در اینجا برخی از مهمترینها را ذکر میکنیم و شرح میدهیم.
هوشیار باشیم
دامهایی که ذکر کردیم در کنار دهها دامی که ذکر نکردیم[5] درواقع زمانی شکل میگیرند که ما مشغول فکر کردن هستیم و ازقضا به همین علت به نظرمان مسیر درستی را طی میکنیم. عصاره همه راههایی که برای مبارزه با این خطاهای شناختی وجود دارد چیزی نیست جز هوشیاری؛ اینکه به یاد داشته باشیم نهتنها مصون از خطا نیستیم بلکه وظیفهداریم تا تلاش کنیم احتمال خطا را هم کاهش دهیم.
- زاویه دیدهای مختلف: تقریباً همه روشهای مدیریت جدید اعم از کوچینگ و چابک و سبکهای رهبری و... بر لزوم بررسی مسائل از زوایای دید مختلف تأکیددارند. جلسات 360 درجه که درواقع فضایی برای انتقاد آزادانه و اظهارنظر بیتکلف فراهم میکند یا حضور مخالف خوان در جلسات تصمیمگیری از انواع روشهای پیشنهادی هستند. نقطه مشترک همه این موارد تأکید بر چندجانبه نگری و پرهیز از اکتفا به یک نوع نظر است.
- بیطرفی: یکی از سختترین رفتارها در هنگام بررسی شواهد و قرائن برای تصمیمگیری بیطرفی است. بیطرفی به این معناست که در شرایط تصمیمگیری به اطلاعات و دادههای بهدستآمده وزن دهی نکنیم. البته بیطرفی کامل عملاً غیرممکن هست اما برای تصمیمگیری واقع بینانه و بیطرفانهتر بهتر است قبل از تصمیمگیری از سایر صاحبنظران مشورت بگیریم. صداقت کلید بیطرفی سالم است. درواقع هرچقدر در انگیزههای خود صادق باشیم با هوشیاری بیشتری اقدام به تصمیمگیری میکنیم. همچنین دادههای کمّی معمولاً سوگیری ناچیزی دارند درحالیکه دادههای کیفی و توصیفی سراسر سوگیری هستند. پس بهتر است در استناد به دادهها یا اعتبارسنجی آنها به این مسائل هم دقت کنیم.
- گزینههای افراطی: یکی از ایرادات تصمیمگیریهای ما، تعدیلهای بیجای اطلاعات است. مثلاً هنگام برآورد جمعیت ناگهان 10% تعدیل رو به بالا در نظر میگیریم که شهودی و بدون پایه منطقی است. بهتر است بهجای استفاده از تعدیلهای شهودی یا تجربی هنگام پیشبینی و برآورد، از مدل گزینههای افراطی استفاده کنیم. بدترین و بهترین حالت ممکن را که قابلتصور است در نظر بگیریم و برایشان آماده بشویم و سپس تصمیم را در این دامنه که اکنون به شکل قابلتوجه و منطقیتری محدودشده، اتخاذ کنیم.
واقعیت این است که هیچ تصمیمگیری مصون از خطا نیست. بااینحال جایگاه و مسئولیت این وظیفه را بر دوش تصمیمگیرندگان میگذارد تا تلاش کنند امانت دارانه تصمیمات درستی که منجر به بهبود و پیشرفت میشود را اتخاذ کنند.
مرکز پژوهشی مبنا
-------------------------
[1] Explore
[2] John S. Hammond
[3] Harvard Business Review
[4] Anchoring effect
[5] نگاه کنید به: هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی از نشر چشمه