بزرگترین مانع در مسیر وحدت، حقِ مطلق دانستن خویش و باطلِ مطلق انگاشتن دیگران است و حال آنکه همه در یک نظام عقیدتی و فکری کلان، با نقاط اشتراک فراوان قرار داریم. هر جا جایی برای حقانیت دیگران تصور نکنیم و حظّ خود را از آفتاب حقیقت بیش از همه بشماریم و دیگران را خفتگان در تاریکیِ محرومیت از حق محسوب کنیم، وحدت با آنان رنگ میبازد.
حوزه و دانشگاه دو نهاد علمی ریشهدار در فرهنگ دینی و تمدن ایران زمین هستند. تعامل و ترابط نهادهای علمی، به بلوغ و بالندگی آنها میانجامد و این قانون کلی در مورد این دو نهاد نیز صادق است. اما حقیقت این است که تعامل واقعی تنها هنگامی میسر میشود، که هر یک از طرفین از قله خودحقپنداری انحصارگرایانه به زیر آیند و به معنای حقیقی کلمه خود را نیازمند به تعامل علمی با دیگران بدانند.
امروزه حوزه علمیه نیازمند تلاش علمی دانشگاه است. موضوعات فراوانی که اظهارنظر فقهی در آنها از حوزه علمیه مورد مطالبه قرار میگیرد، تنها در آفتاب علوم دانشگاهی رخ مینمایند و پرده ابهام آنها کنار میرود. حوزه برای این ابهامزدایی باید دست نیاز حقیقی به سمت دانشگاه دراز کند و از خزانه علمی آن محظوظ شود. موضوعاتی نظیر متاورس، بانکداری، موسیقی و مانند آن، اموری هستند که بدون شناخت دقیق زوایای آنها، اظهارنظر فقهی در مورد آنها ممکن نیست. اما فقه بهتنهایی ابزار این شناخت دقیق را ندارد و متدولوژی فقهی در این عرصه کفایت نمیکند. حوزه در این مسیر نیازمند تعامل واقعی با دانشگاه و آموختن از آن است.
امروزه دانشگاه نیز نیازمند حوزه است. برون روی تحقیقات دانشگاهی از مسیر خود و اظهارنظر در مورد مسائل دینی، بدون بهکارگیری روشهای دقیق فهم دین و تنها از گذرگاه درک تجربی از جهان مادی، خطایی راهبردی است، که دانشگاه باید از آن پرهیز کند. یک فیزیکدان متبحر، با متدولوژی قابلقبول در مورد پدیدههای مادی اظهارنظر میکند، اما با همین روش نباید به قضاوت جهان معنویت نشسته و از وظایف ذاتی دانش خود برون رود. دانشگاه در این مسیر نیازمند تعامل واقعی با حوزه علمیه و آموختن از آن است.
این برون روی از هر یک از طرفین نامقبول است و ریشه در نوعی جزماندیشی و انحصارگرایی دارد؛ بلائی که سمی مهلک برای برقراری تعامل واقعی میان حوزه و دانشگاه است.
مرکز پژوهشی مبنا