دوشنبه, 08 خرداد 1402 01:09

ترویج سبك زندگی صحیح و مهارت محور راهکار كاهش آمار طلاق

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

گفتگوی مبنا با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر نعمتی، روانشناس و استاد حوزه علمیه قم در زمینه مشاور خانواده و مشاوره تخصصی خانواده مرکز مشاوره نور با موضوع «تأثیر مراکز مشاوره برافزایش آمار طلاق»

یکی از معضلات اجتماعی که این روزها بیش از هر چیز دیگر مورد توجه اصناف مختلف جامعه از جمله روانشناسان، جامعه‌شناسان، حقوقدانان و آسیب‌شناسان اجتماعی قرار گرفته، مسئله طلاق و ابعاد گسترده و ازدیاد آن است، بر این اساس، این موضوع که «روانشناسان و مشاوران تا چه اندازه توانسته‌اند طلاق را کاهش دهند» و یا «تأثیر مراکز مشاوره برافزایش آمار طلاق چگونه می باشد» مورد نقد و بررسی مرکز پژوهشی مبنا قرار گرفته است .


به نظر شما شاخص‌های مرکز مشاوره و مشاوران مطلوب چیست؟ و اینکه چه میزان وضعیت فعلی جامعه ما با شاخص‌های مطلوب فاصله‌داریم؟

بر اساس تحقیقات باید عمده مشاوران و علی‌الخصوص مشاوران زوج‌درمانی و مداخله در بحران طلاق، مشاورانی بسیار متبحر، متخصص و بامهارت بالا باشند که در این حوزه فعال می‌شوند. در حوزه طلاق، بحث تجربه بسیار مهم است، درعین‌حال زوج‌درمانی نیز با این بحث متفاوت بوده و در آنجا آموزش از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

نکته بعد این‌که برخی از طلاق‌ها هیجانی و احساسی و خارج از دایره منطق هستند؛ لذا فلسفه وجود مشاوره‌های پیش از طلاق، ممانعت از وقوع طلاق‌های هیجانی است. البته ذکر این مسئله ضروری است که بر اساس پژوهش‌ها ریشه بسیاری از اختلافات قابل‌توجه خانوادگی، به اختلال شخصیت دریکی از زوجین برمی‌گردد؛ لذا در اینجا نکته بسیار مهم دیگر، بحث توانمندی تشخیص این مسئله در مشاور است.

نکته مهم در بحث جذب مشاوران در مراکز مشاوره دارا بودن تخصص و حرفه‌ای بودن ایشان است. عدم تخصص و حرفه‌ای بودن مشاوره، یک آسیب کلی است که اعم از مشاوره طلاق می‌باشد. درواقع مشاور باید بر علم مشاوره تسلط داشته و متخصص باشد که یک علم ذوابعادی است. علم مشاوره علمی است که با اندکی هنر و بسیار زیاد باتجربه و مهارت آمیخته است. علم مشاوره یک دانش آکادمیک صرف نیست که فرد مشاور با تکیه‌بر آن ادعای تسلط بر امور را داشته باشد. این علم علاوه بر تخصص، نیاز به حرفه‌ای گری، اخلاق حرفه‌ای گری و تجربه دارد و فقدان این موارد در مشاوره به‌شدت آسیب‌زا است. کار باید به کاردان سپرده شود. بر اساس اخلاق حرفه‌ای اگر مشاوره بعد از گذران یک یا دو جلسه متوجه شود که بر اساس علم و تخصص خود امکان راهنمایی مراجع را ندارد، صادقانه این مسئله را با وی در میان گذاشته و ایشان را به سایر همکاران خود ارجاع دهد. سازمان نظام روانشناسی در خصوص بحث اخلاق حرفه‌ای بسیار حساس است. درواقع یک روانشناس بر اساس اخلاق حرفه‌ای نباید جهت کسب تجربه به مشاوره بپردازد بلکه برای این امر بایستی در معیت یک استاد سوپر وایزر باشد تا بر کار وی نظارت کند.

پس عامل دیگر، نظارت و کنترل است. به دیگر معنا مسئول فنی یک مرکز مشاوره حرفه‌ای باید بر عملکرد مشاوران خود نظارت داشته و با بررسی پرونده‌ها و پروتکل‌ها، پاسخگوی اعتراضات و شکایات باشد. از طرفی مراکز مشاوره باید مسئول فنی داشته باشند تا شکایات را در جلسه بررسی کرده و به روند پرونده‌ها نظارت داشته باشد. گاهی در بعضی از مراکز، به این شکل نبوده و مشکلات از همین‌جا نشاءت می‌گیرد. مضاف بر این‌که مشاور نباید شماره تماس شخصی خود را در اختیار مراجعه‌کننده قرار دهد؛ چراکه در بسیاری از اوقات همین ارتباط، وابستگی ایجاد کرده است.

چه عواملی باعث می‌شود که مراکز مشاوره عاملی در افزایش طلاق در مراجعه‌کنندگان شوند؟ آیا مشکل به ساختار مراکز بازمی‌گردد یا ابهام قانون و یا ...؟

واقعیت این است که تأثیر مراکز مشاوره برافزایش آمار طلاق فرض ناصحیحی بوده و در اینجا خلط مبحث بین مراکز مشاوره و مشاوره‌های طلاق، اتفاق افتاده است. اینکه مراکز مشاوره، مردم را به سمت طلاق سوق می‌دهند، یک بحث و انجام مشاوره طلاق یک بحث دیگر است. سیاست‌گذاران در بحث پیشگیری از طلاق می‌بایست ۸۰ درصد بودجه و تمرکز خود را بر بخش آموزش سبک زندگی درست زوجین گذارده و در صورت عدم سازش زوجین علی‌رغم سپری نمودن دوره‌های آموزشی ۲۰ درصد آن را به مشاوره‌های طلاق اختصاص دهند. به‌بیان‌دیگر یک سیاست‌گذار باید از طریق سرمایه‌گذاری بر بخش آموزش به تربیت مربی خانواده اهتمام ورزد تا از این منظر بر اساس نیازها، مهارت چگونگی سازگاری باشخصیت‌های مختلف و چگونگی ممانعت محترمانه از دخالت‌ها و نفوذها در محیط خانواده و اقوام را به زوجین آموزش دهد. تمامی این‌ها پروتکل‌ها در مباحث روان‌شناختی و اسلامی وجود دارد؛ لذا فرض این‌که مراکز مشاوره منجر به طلاق می‌شوند، قابل‌قبول نیست؛ زیرا در مراکز مشاوره، مشاوره کودک، مشاوره استعدادیابی و زوج‌درمانی نیز وجود دارد و در بسیاری از موارد زوج با اختیار خود جهت یادگیری برخی از مهارت‌ها به مراکز مشاوره رجوع می‌کنند.

نکته قابل‌تأمل این‌که گاهی در دادگاه‌ها و هم‌چنین قوه قضائیه، مجوز ایجاد مرکز مشاوره را می‌دهند و یا خود دادگاه و قوه قضائیه برخی از مراکز مشاوره را امین دانسته و تنها درصورتی‌که زوجین از مراکز فوق، نامه بیاورند، طلاق ایشان را تأیید می‌کنند. نباید فراموش کرد که فضای این مراکز جدا است و در روانشناسی یک پروتکل خاص تحت عنوان مداخله در بحران طلاق وجود دارد که این مسئله با زوج‌درمانی کاملاً متفاوت است.

لذا در مرحله‌ای که هر دو طرف، تصمیم به طلاق گرفته‌اند تا ۸۰ درصد امکان ممانعت از این کار وجود ندارد و در اینجا نمی‌توان ادعا کرد که مشاوران ایشان را به سمت طلاق می‌برند؛ بلکه آن‌ها خود تصمیم گرفته‌اند و دادگاه آن‌ها را می‌فرستد؛ البته بر اساس آمارها ۷ تا ۱۴ درصد از این زوجین از دادخواست طلاق خود منصرف می‌شوند که علت آن‌هم به اقدام دیرهنگام خودشان برمی‌گردد و ربطی به عملکرد مشاور ندارد.

هرچند گاهی یک مشاوری پروتکل را به‌درستی انجام نمی‌دهد، یک مشاوری نمی‌داند، یک مشاوری اشتباه می‌کند و یا یک مشاور عجله می‌کند؛ اما تمام این‌ها بحث جداگانه بوده و اساس و بنیان کار این است که این افراد تصمیم به طلاق گرفته‌اند و مشاوران با این افراد مواجه هستند.

فلسفه اصلی وضع چنین مشاوره‌ای انصراف افراد از طلاق است، حال در صورت عدم جوابگو بودن این مسئله، آیا وجود چنین سازمان و نهادی عبث، دیرهنگام و بی‌نتیجه نخواهد بود؟

درواقع هیچ‌گاه یک جامعه آرمانی ایده آل که فاقد هرگونه طلاقی باشد، وجود ندارد. به‌بیان‌دیگر طبعاً در جامعه برخی از افراد به سمت طلاق سوق پیدا خواهند کرد؛ لذا نمی‌توان ادعا نمود که این کار کاملاً عبث است. اگر گفته شود که درصد اثربخشی ناچیز است باید این نکته مهم را به خاطر سپرد که نجات یک نفر، نجات یک زندگی و یک نسل است؛ بنابراین حتی اگر درصد آن‌هم پایین باشد مهم است. به‌عبارت‌دیگر درصورتی‌که مشاوره، پروتکل آن اعم از اسلامی یا غربی را رعایت کند، به‌طورقطع آن مشاور وظیفه خود را انجام داده است.

طبق پژوهش‌ها، عدم رویکرد یکپارچه به خانواده از سوی مشاوران از یک‌سو و بالا بودن هزینه‌های مشاوره و عدم مراجعه افراد در زمان پیش از بحران، از مهم‌ترین عوامل شناخته‌شده‌اند. آیا با این موارد موافق هستید؟ درمجموع شما چه عواملی را به‌عنوان تأثیر مشاوران برافزایش طلاق می‌دانید؟ مهم‌ترین آن‌ها چیست؟

رجوع دیرهنگام زوجین به مشاوره و فقدان مهارت لازم مشاور ازجمله عوامل تأثیرگذار در افزایش آمار طلاق به‌حساب می‌آید؛ البته به نظر می‌رسد که در اینجا اشکال از مشاور نبوده و سیستم سیاست‌گذاری احتیاج به تغییر دارد؛ زیرا سیستم سیاست‌گذاری باید به مشاوران آموزش دهد. به‌بیان‌دیگر باید سرمایه اصلی بر محور آموزش، پیشگیری و انتخاب درست برنامه‌ریزی شود.

نکته بعد این‌که باید مشاوران طلاق به میزانی دارای تجربه و تبحر باشند که در صورت خروج تعدادی از این مجموعه به هر دلیلی و اصرار بر جدایی، مانع از افزایش آسیب‌های بعد از طلاق شوند. به‌عبارت‌دیگر باید از ۲۰ سال پیش از تولد فرزندان نسبت به تربیت و چگونگی زندگی خانوادگی ایشان در مدارس، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها سرمایه‌گذاری شود. به نظر می‌رسد حتی آموزش هنگام ازدواج نیز دیرهنگام باشد و باید جهت جلوگیری از بسیاری از آسیب‌ها، مهارت‌ها قبل از آن دوران به افراد داده شود.

به نظر شما چگونه و با چه راهبردی می‌توان این عوامل را حل نمود؟ و وضعیت مشاوره و مراکز مشاوره پیش از طلاق را به وضعیت مطلوب نزدیک ساخت؟

پیشگیری و آموزش خانواده‌ها در رسانه‌ها از مهم‌ترین راهبردها است. به‌طور مثال سریالی که در آن اعضای خانواده دائماً مرد خانواده را تمسخر کرده، پدر هیچ ارزشی نداشته و شخصیتی کاملاً بی‌عرضه دارد، در حال فرهنگ‌سازی است. نباید فراموش کرد که در این مدل سریال‌ها که به دلیل جذابیت کار و ژانر کمدی مخاطبین بسیاری را جذب نموده است، الگوسازی به سمت عدم احترام به والدین و بزرگترها در خانواده در حال شکل‌گیری است؛ لذا درس دانش خانواده در رسانه، فضای مجازی و آموزش‌های رسمی در مدارس و دانشگاه‌ها دارای نارسایی بالایی بوده و نیازمند اصلاح، تکمیل و تغییرات عدیده بر اساس نیاز فرزندان به دانستن صحیح است. این مسئله نیازمند سرمایه‌گذاری مادی و معنوی است و لذا سرمایه باید در اینجا هزینه شود.

البته در کنار تمام این مسائل نباید از رشد قارچ گونه و بی‌حساب مراکز مشاوره غافل بود. مراکزی که پایه کارشان بر مبنای تجربه فاقد تخصص علمی و بر اساس یک نقشه راه از پیش تعیین‌شده تخصصی نیست و این‌یک آسیب است.

بعضی از افراد بعد از سپری نمودن دوره محدود کارگاهی، خود را مشاور دانسته و شروع به کار می‌کنند و لذا یک بازار سیاهی در این کارگاه‌ها و کلاس‌ها درست‌شده است. آن‌ها یک مدرکی می‌گیرند و ادعای مشاوره می‌کنند. این افراد مجوز شرکت در این کارگاه را می‌گیرند، نه مجوز مشاور شدن؛ اما آن‌ها مشاوره انجام می‌دهند. مشاور شدن دارای فرآیندی است که طی آن افراد باید حداقل فارغ‌التحصیل ارشد روانشناسی بوده و کارگاه‌های آموزشی و کلاس‌های درمان را پشت سر گذاشته باشند. آموزش یک سطحی پایین‌تر از درمانگری و عمومی است. این افراد بعد از گذراندن دوره‌های درمانی باید در سوپر وایزری شرکت کنند، سپس وقتی آرام‌آرام مسلط شدند، تحت نظارت یک سوپر وایزر به ایشان مراجع سپرده شود که اولویت نیز با مراجعان فردی است؛ زیرا خانواده ظرافت زیادی دارد. در مرحله بعد تحت نظارت یک درمانگر با مدرک دکتری و تخصص بالا ایشان کار خود را شروع کرده و باید هر هفته مورد خود را گزارش دهند؛ لذا باید نظارت سازمان به‌صورت کلی وجود داشته باشد.

راهکار بعدی گسترش سیستم برخی از بیمارستان‌های دولتی در عملکرد گروهی متخصصین در مراکز است. هرچند این امر هزینه‌بر است؛ اما وجود یک مددکار اجتماعی، مشاور خانواده، روان‌درمانگر و روان‌پزشک در مرکز مشاوره که به‌صورت تیمی کار می‌کنند از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این مسئله‌ای است که بسیاری از مراکز مشاوره به دلیل خصوصی بودن و هزینه‌بر بودن، آن را رعایت نمی‌کنند.

نکته حائز اهمیت دیگر این‌که هرچند تأمین اقتصادی مددکار اجتماعی، مشاور، روان‌درمانگر و روان‌پزشک می‌تواند به‌عنوان آسیب‌های این پرونده‌ها مطرح گردد؛ اما به‌طورقطع اثربخش‌تر خواهد بود؛ زیرا روانشناسی، بالینی بوده و حق تجویز دارو را ندارد. از طرفی زوج‌درمانی در خصوص کمک به زوجین سالمی است که در ارتباط باهم مشکل‌دارند و روان‌درمانگر در خصوص افراد باسابقه مشکلات فردی ازجمله وسواس، افسردگی و اضطراب تجربه دارد و نیازی به دیدار مشاور به‌طرف مقابل نیست. هم‌چنین در بسیاری از موارد همکاری مشاور خانواده و مشاور حقوقی در پرونده‌های طلاق بسیار اثربخش است.

امروزه یکی از مشکلات موجود در جامعه، عدم مقبولیت متقابل میان مشاوران حقوقی و مشاوران روانشناس و روان‌پزشک است. این در حالی است که به‌طورقطع همکاری تیمی در راستای یک هدف مشترک بین‌رشته‌ای حتماً اثربخش‌تر خواهد بود.

بر اساس تحقیقات انجام‌شده عوامل آرامش زا و آرامش‌زدای خانواده در قرآن بیان‌شده است که بر اساس نتایج به‌دست‌آمده اکثر آرامش خانواده به تأمین نیازهای فطری برمی‌گردد که بخش زیادی از این نیازها مربوط به دوجنسیتی دیدن زن و مرد و نیازهای دوجنسیتی است.

نکته قابل‌تأمل این‌که جامعه ما تساوی حقوق زن و مرد را القاء می‌کند درحالی‌که بر اساس نظریه مبنایی برگرفته از دیدگاه‌های شهید مطهری، علامه طباطبایی و آیه الله مصباح، باید به سراغ مکمل هم بودن این حقوق حرکت نمود؛ لذا بایستی روی مکمل بودن نیازها و نقش‌های هرکدام از زوجین بر اساس الگوی قرآنی تمرکز کرد. فرهنگ‌سازی بر اساس یک خانواده قرآنی به معنای برابری نیست. در این زمینه نظریات مختلفی وجود دارد که دیدگاه‌های سیستمی و ساختاری آن را بر اساس نگاه قراردادی قبول دارند. نظریه فطرت در مقابل دیدگاه‌های فمینیستی جدید است ولیکن جامعه امروز بر اساس آموزش‌ها و تربیت‌های جدید، با دو جنس به یک نحو برخورد می‌کند که این امر می‌تواند در آینده در تربیت شخصیت افراد تأثیرگذار شود. نکته بعدی در خصوص عوامل آشکارساز برخورد با یکدیگر در محیط خانواده بر اساس آموزه‌های قرآنی است که از آن جمله می‌توان به مدل لباس بودن همسران، مدل رحمت و مودت و مدل حسن معاشرت اشاره نمود. به‌طورقطع اگر همسران لباس هم باشند، طلاق هرگز پیش نخواهد آمد. در انتها لازم به ذکر است که طرح کلینیک خانواده که در قم و چند شهر دیگر طرح خوبی بود که پشتیبانی نشد.

خلاصه راهکارها:

  1. سیاست‌گذاران در بحث پیشگیری از طلاق اکثریت بودجه و تمرکز خود را بر بخش آموزش سبک زندگی درست زوجین و بخش کمی از بودجه را بر مشاوره‌های طلاق اختصاص دهند.
  2. سیاست‌گذار از طریق سرمایه‌گذاری بر بخش آموزش به تربیت مربی خانواده اهتمام ورزد تا از این منظر بر اساس نیازها، مهارت چگونگی سازگاری باشخصیت‌های مختلف و چگونگی ممانعت محترمانه از دخالت‌ها و نفوذها در محیط خانواده و اقوام را آموزش دهد.
  3. با توجه به وجود یک پروتکل خاص تحت عنوان مداخله در بحران طلاق در روانشناسی، دادگاه‌ها و قوه قضائیه از اعطای مجوز به مراکز مشاوره بر اساس صلاحدید خود و به‌طور مستقل حذر کنند.
  4. سازمان نظام روانشناسی نسبت به آموزش پیشگیری و انتخاب درست برنامه به مشاوران اهتمام ورزد.
  5. مشاوران طلاق با تکیه‌بر دانش و تجربه خویش، مانع از افزایش وقوع آسیب‌های بعد از طلاق در بین مراجعین شوند.
  6. مسئولان آموزش عالی کشور نسبت به آموزش مهارت‌های زندگی در دوران تحصیل دانش آموزان و دانشجویان سرمایه‌گذاری کنند.
  7. مسئول فنی یک مرکز مشاوره بر عملکرد مشاوران خود نظارت داشته و با بررسی پرونده‌ها و پروتکل‌ها، پاسخگوی اعتراضات و شکایات باشد.
  8. رسانه ملی نسبت به تولید برنامه‌های هدفمند در خصوص تحکیم بنیان خانواده و بخصوص تبیین جایگاه مرد و پدر در خانواده بر اساس آموزه‌های ایرانی – اسلامی همت گمارد.
  9. مسئولان نسبت به اصلاح، تکمیل و تغییرات عدیده دروس دانش خانواده در رسانه، فضای مجازی و آموزش‌های رسمی در دانشگاه‌ها تدبیر بیندیشند.
  10. مسئولان دولتی از رشد قارچ گونه مراکز مشاوره‌ای که بر اساس تجربه فاقد تخصص علمی و بر اساس یک نقشه راه از پیش تعیین‌شده تخصصی عمل نمی‌کنند، ممانعت به عمل آوردند.
  11. دولت با حمایت‌های مالی خود زمینه‌ساز گسترش سیستم برخی از بیمارستان‌های دولتی که شامل وجود تیمی متشکل از مددکار اجتماعی، مشاور خانواده، روان‌درمانگر، روان‌پزشک و مشاور حقوقی است، در عملکرد گروهی متخصصین در مراکز مشاوره باشد.
  12. مسئولان دینی و حوزوی نسبت به فرهنگ‌سازی مکمل بودن نیازها و نقش‌های هرکدام از زوجین بر اساس الگوی قرآنی در جهت کاهش تنش‌های منجر به طلاق در محیط خانواده‌ها تمرکز کنند.
  13. نهادهای فرهنگی و دینی با استفاده از مدل‌های لباس بودن همسران، مدل رحمت و مودت و مدل حسن معاشرت موجود در قرآن زمینه‌ساز افزایش آرامش در محیط خانواده‌ها و به‌تبع آن کاهش آمار طلاق را فراهم آورند.
  14. مسئولان از طرح کلینیک خانواده پشتیبانی و حمایت کنند.
  15. نهادهای نظارتی در خصوص بررسی و نظارت بر صلاحیت قانونی و عملکرد مراکز مشاوره اهتمام بیشتری داشته باشند.

مرکز پژوهشی مبنا

 

بازدید 724 آخرین ویرایش در دوشنبه, 08 خرداد 1402 15:29