عدم آشنایی مشاوران با روشهای مدرن تحلیل متغیرهای دلایل وقوع شکلگیری طلاق و تقلیل متغیرها به سطح کاملاً ظاهری و آشکار منجر به عدم توانایی علتیابی ایشان در مباحث مربوط به خانواده شده است.
به نظر شما شاخصهای مرکز مشاوره و مشاوران مطلوب چیست؟ و اینکه چه میزان وضعیت فعلی جامعه ما با شاخصهای مطلوب فاصله دارد؟
این موضوع، موضوع بسیار خاصی است؛ زیرا امروزه در سطح جامعه بسیاری از افراد در قالب مشاورههای خانواده از باب علم پردازی و اشاعهای که از لحاظ علمی دارند، به امرارمعاش مشغول هستند و این موضوع بهنوعی برای آنها وجه اقتصادی دارد. این موضوع یک موضوع در سطح کلان است و نیاز به پردازش بسیار سنگین دارد؛ چراکه متغیرهای زیادی در بهبود وضعیت خانواده و ایجاد یک جامعه متعادل تأثیرگذار هستند؛ البته نباید از این نکته غفلت نمود که برخی از مشاوران میتوانند یک متغیر تأثیرگذار بر انجام طلاق بهحساب آیند.
بر اساس تحقیقات مستند، اساساً مشاوره خانواده جز در مواردی که صرفاً منوط به مسائل اقتصادی و سوءاستفادههای غیراخلاقی میشود، خیلی راه به سمت پیشبرد طلاق ندارد؛ زیرا باید متغیرهای دیگری را بررسی نمود که اساساً چرا طلاق به این شکل صورت گرفته است. نکته قابلتأمل اینکه اگر بتوان بحث مشاوره در طلاق را به سالها قبل از مواجهه زوجین با مشکلات عدیده منجر به طلاق منتقل نمود، بهمراتب کمککنندهتر خواهد بود تا اینکه در هنگام طلاق این امر محقق شود. بر اساس آمار حدود ۵ تا ۱۰ درصد پروندههایی که وارد محاکم دادگاه خانواده میشوند، به زندگی عادی برمیگردند؛ اما نکته مهم اینجا است که؛ آیا این روند پایدار است و یا یک امر کاملاً موقتی است؟ طبیعی است که بخش زیادی از این پروندهها یک امر کاملاً موقت را پشت سر میگذارند و لذا نمیتوان به این متغیر که مراکز مشاوره و مشاوران عاملی برافزایش طلاق باشند اهتمام ورزید؛ اما میتوان به نارسایی بخش اعظمی از آنها اذعان داشت. این نارساییها هم به لحاظ محتوا است؛ چون محتویات بسیار زیادی وجود دارد که حتماً باید بومیشده و اجرایی شود و هم به لحاظ اجرا میباشد؛ زیرا این موضوع یک عرصه اکونومیستی، اقتصادی و امری مشتمل دارا بودن یک تولید وجه و ارزشافزودهای برای عدهای است که بالتبع میتواند توأم با حاشیههایی نیز باشد.
به نظر شما چگونه و با چه راهبردی میتوان این عوامل را حل نمود؟ و وضعیت مشاوره و مراکز مشاوره پیش از طلاق را به وضعیت مطلوب نزدیک ساخت؟
مشاوره را میتوان بهعنوان نگاهی اورژانسی به کنترل وضعیت طلاق در کشور در نظر گرفت. همه انسانها در زمان مواجهه با مشکل حاد جسمی یا روانی به پزشک معالج مراجعه میکنند. بر اساس نظر صاحبنظران در هر زوج مایل به جدایی، حداقل یکی از ایشان دارای اختلال روانی و یا حتی بیماری روانی است. در اینجا مطلوب است که از عبارت علم رفتار انسان بهجای عبارت روانشناسی استفاده نمود؛ چراکه علم رفتار انسان اعم از حقوق، اجتماع، اقتصاد و سیاست بوده و صرفاً مربوط به مطالعه روان انسان نیست. وقتی روانشناسان درگیر علوم علم رفتار انسانی میشوند به نظر میرسد که حداقل کورسوی امیدی برای این پروندهها وجود دارد. این مسئله در مباحث پزشکی نیز مطرح است. آنجایی که وقتی فرد به لحاظ متابولیسمی بیمار میشود، بهطور طبیعی به یک پزشک سنتی و یا حتی به مدرن اعتماد کرده و سعی میکند تا اختلال خود را درمان کند؛ اما قبل از آن ممکن است به درمانهای خودسرانه نیز ورود کند.
با این نگاه به مسئله، نظام خانواده متشکل از زن و شوهر، میتوانست در همان روزهای اول کاملاً شناسایی و این اتفاق در طول روزها و سنوات آینده بسیار قابل پیشبینی باشد که ایشان دچار این مشکلات خواهند شد؛ لذا در این اختلالات کورسوی امیدی وجود دارد که اینها درمان شوند؛ اما حقیقتاً این موضوع خیلی هم راحت نیست. به دیگر معنا اینکه تصور شود بتوان یک نفر با اختلال روانی را بهواسطه طرحواره، صحبت کردن و یا حتی با درمانهای دارویی که عمدتاً در روانشناسی بالینی از آن نامبرده میشود، درمان نمود، موضوع دور از ذهنی است. این مسئله بهمانند ایجاد خانهای سست و متزلزل است که اینک به دنبال استحکام آن در طبقات فوقانی باشند. طبیعی است که این خانه و خانواده دچار اشکال هستند و بهطور منطقی میبایست جهت حرکت از وضعیت موجود به سمت مطلوب بحث مشاوره وجود داشته باشد؛ اما اینکه اساساً مشاوره چه چیزی است نکته مهمی است؛ زیرا اگر افراد در گرداب مشاوره غلط و یا یک مغالطه مشاوره قرار بگیرند، بهطورقطع وضعیت ایشان از وضعیت حاد نیز بسیار بدتر خواهد شد.
همانگونه که بیان شد در مباحث مشاوره پیش از طلاق، درمان یکی از زوجینی که دارای اختلال روانی است به سهولت امکانپذیر نخواهد بود و در این مسئله نکتهای بسیار کلیدی وجود دارد. در اینجا ایراد کار در چند نکته نهفته است. علم روانشناسی ممکن است بخشی از رفتار ما را تبیین کند. تعداد زیادی از مشاورهای ما فارغالتحصیل علوم روانشناختی هستند و این نگاه تکبعدی به مسئله ایراد بسیار بزرگی است. یک مشاور جهت آسیبشناسی بسیار دقیق از چرایی وقوع اختلاف در بین یک زن و مرد نیازمند آشنایی کامل با علوم اقتصاد، جامعه، سیاست، فرهنگ، روان و درنهایت دین است. بهعبارتدیگر مشاور باید در یک راهبرد بسیار مهم در حوزه جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، علوم دینی و طب سنتی که عمدتاً بحث مزاجشناسی است تبحر لازم را داشته باشد. ایراد بزرگ موجود در نظام آموزشی ما برای پرورش یک مشاور این است که بخش زیادی از مشاورههای ما صرفاً در حوزه روانشناختی دارای تجربه و تخصص هستند. آنها فرهنگ و جامعه را نمیشناسند و عمدتاً با نظریات جامعهشناختی آشنا نیستند، به لحاظ روش تحقیق، علوم لازم را آموزش ندیده و در بخش مسائل دینی بسیار ضعیف هستند. آنها سیاست را نمیشناسند و به مسائل حقوقی فوقالعاده آشنا نیستند. قرار دادن همه این موارد در کنار هم منجر به این میشود که مشاور بهجای اینکه از بخشهای مختلف حقوق، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و دین اطلاعات کافی داشته باشد، صرفاً تقلیلگرا شده و مغالطه تقلیلگرایی انجام دهد. بر اساس این مغالطه فرد صرفاً در حوزه اندیشههای روانی، مطالعات دانشگاهی و غیردانشگاهی داشته و تخصصهای لازم را در انواع و اقسام علم رفتار انسان ندارد که این بزرگترین آسیب در حوزه مشاوره محسوب میشود؛ زیرا مشاوران به این سطح از بلوغ علمی و تجربی نرسیدهاند؛ لذا ممکن است بخشی از این واقعیت بزرگ مربوط به مسائل مرتبط با یک زن و مرد را کشف کنند؛ اما بهطورقطع چون با تمام ابعاد آن آشنا نیستند، راه درمان نیز بسیار اشتباه خواهد بود. نکته حائز اهمیت اینکه راهکارهای چنین مشاوری ممکن است در کوتاهمدت خوب باشد و بتواند این خانواده را در طی چند ماه به آن روال اصلی برگرداند؛ اما چون قادر به برخورد ریشهای با موضوع نیست، این مسکن کوتاهمدت بعد از مدتی تبدیل به بحران مجدد و سپس طلاق خواهد شد.
شکل دوم این است که بخش زیادی از مشاوران ما با روشهای مدرن تحلیل آشنا نیستند؛ لذا تحلیل متغیرهای دلایل وقوع شکلگیری طلاق که میتوان از آن تحت عنوان مدرن سازی معادله ساختاری نام برد را به سطح کاملاً ظاهری و آشکار تقلیل میدهند. به معنای دیگر ایشان دلایل را بهصرف وجود متغیرهای کاملاً ملموس و آشکار مربوط میدانند که این ملموس و آشکار بودن آنها بازهم منتج به همان نتیجه میشود. درنتیجه آنها نمیتوانند علتیابی کنند.
بهطورکلی در کشف متغیرهای مباحث مربوط به خانواده و یا هر موضوع اجتماعی دیگر، متدهای مختلفی به لحاظ کیفی و کمی در سطح علوم دانشگاهی وجود دارد. اگر بهصورت کمی به این مسئله نگاه شود، این است که بخش زیادی از تحلیلهای آماری ما در زمینه مربوط به چرایی وقوع یک مسئله انسانی در سطح تحلیلهای دومتغیره و چند متغیره تمام میشود؛ اما بسیار منطقیتر، دقیقتر و پرحجمتر این است که بتوان وارد موضوعات تحلیلی شد که در آن تحت عنوان تحلیلهای عامل اکتشافی و تأییدی و درنهایت وارد فاز بسیار مهمی از تحلیلهای آماری تحت عنوان مدلسازی معادله ساختاری شود. این قسم از تحلیل نشان میدهد که اگر یک متغیری یک عامل آشکاری بر وجود ناسازگاری در بین افراد باشد، ممکن است بینهایت متغیر پنهان داشته باشد که از ذهن محقق و مشاور پنهان مانده باشد و آنها را کشف نکرده باشد.
نارسایی در علم و توان علمی و نارسایی در کشف علل وقوع ناسازگاری، باعث میشود که محصول دادهشده به مخاطب، علیرغم رشد بالا در یک بعد از مسائل که مربوط به علم رفتار انسان است، در سایر ابعاد پیشرفت لازم را نداشته و درنهایت تبدیل به یک دریافت ناصحیح و بعدازآن یک درمان ناصحیحتر شود. به همین دلیل است که در بخش اعظمی از پروندههای موجود منجر به طلاق در محاکم، امکان سازگاری پایدار قابلتصور نیست، مگر بخش بسیار ناچیزی که آنهم نیاز به تحلیل دارد.
لذا این دو قسم محتوایی و تحلیلی باعث شده است که مشاوران ما در سطح ایران به لحاظ نظری و محتوایی و تحقیقی نتوانند وارد فاز اصلی شوند.
آیا امکان دارد مشاوری در تمام ابعاد بتواند مشکل زوجین متقاضی طلاق را بررسی کند و توانایی این را داشته باشد که به تمام ابعاد بپردازد و یا اینکه ایشان باید از همکاران متعدد در این راستا کمک بگیرد؟ آیا در دنیا مرکزی وجود دارد که چنین مشاوران آرمانی را تربیت کند؟
هسته فعالیت کلینیک خانواده همین موضوع است. کلینیک خانواده یک ساختار سازمانیافته حاکمیتی است که مباحث مربوط به ازدواجها، پژوهشها و طلاقها را در برمیگیرد. این مجموعه یک فرآیند بسیار سامانمند است که در آن ازدواجها، طلاقها و فرآیندهای حقوقی و اقتصادی ساماندهی شدهاند و از آن میتوان بهعنوان یک دانشگاه خانواده نام برد.
یک مشاور به مجموعه تخصصها نیاز دارد و یک مشکل اساسی در علوم دانشگاهی، تربیت تکبعدی بسیاری از متخصصین است. به همین دلیل متخصصهای حوزه جامعهشناختی کمتر در حوزه روانشناختی و عکس آن و حتی کمتر در علوم حقوق و اقتصاد صاحبنظر هستند؛ البته بهطورقطع یک فرد نمیتواند جامع تمام علوم باشد؛ بلکه یک مجموعهای از متخصصهای مختلف باید در مورد این موضوع نظر بدهند. به همین دلیل است که گاهی در پروندههای طلاق یک ایده ناصحیح و نگاه صرفاً اقتصادی ممکن است به قیمت جان یک انسان منجر شود. ازآنجاییکه یک مشاور در مقابل خود نه یک ماشین بلکه انسانی متشکل از مجموعه شعائر، ارزشها و افکار و ایدهها را دارد؛ لذا رسوخ در بین ایشان و بازخورد گرفتن از آنها بسیار مهم است.
بنابراین بهمراتب پروندههایی وجود دارند که ناکارایی یک مشاور و اشتباه در یک جمله وی، ضرر بسیار جبرانناپذیری به حیات خانواده زده است. چهبسا خانوادهای میتوانست بهنظام زندگی برگردد؛ اما یککلام ناصحیح از یک مشاور نابلد، نهتنها باعث جدایی ایشان بلکه منجر به هلاکت جانی آنها نیز شده است. به همین دلیل در کلینیک خانواده مجموعهای از همه تجربهها وجود دارد؛ اما خیلی هم کم صواب نیست. بهعبارتدیگر مشاور دارای علوم جامعهشناختی، دینی و حقوق ممکن است متخصص حوزه جامعهشناختی، حقوق و سیاست نباشد؛ اما حداقل میتواند اینها را مطالعه کرده و نظر تام ندهد.
اشکال بسیار بزرگ فعلی در حوزه مشاوره در ایران، تام گرا بودن صاحبنظران است. به این معنا که ایشان طلاق را تنها اینیک امر روانشناختی میدانند، درصورتیکه نقض این موضوع بسیار ساده است؛ چراکه مشاور در مقابل خود تنها یک فرد را ندارد؛ بلکه حداقل یک زوج به همراه فرزندانشان هستند؛ لذا موضوع کاملاً اجتماعی بوده و اصلاً فردی نیست؛ بنابراین این نگاه بسیار اشتباه است که فقط به مشاورانی که در حوزه روانشناختی کارکردهاند، اعتماد شود. چهبسا ممکن است در همان زمینه اگر از کسانی که در حوزه جامعهشناسی کارکردهاند، کمک گرفته شود، بهمراتب نتایج بهتری را با خود به همراه داشته باشد.
شایانذکر است ایده کلینیک خانواده جامع این موارد بوده و بحث تخصصها را مطرح میکند. ازآنجاییکه این کلینیک با لذات علم محور است و پدیدههای مربوط به خانواده را از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی و غیره بررسی میکند، موضوع بسیار مفیدتر و سوژه بسیار قویتر و غنی خواهد بود.
آیا در تخصص و مهارت روانشناسی مشاوران نارساییهای زیادی وجود دارد؟
به نظر میرسد که در این حوزه نارساییهای زیای در بحث کیفی به لحاظ علمی و تحقیقی و کشف متغیرهای لازم، بهعنوان دو متغیر اصلی کاملاً مشهود میباشد. نکته سوم اقتصادی بودن این مسئله است. گرچه در بسیاری از اوقات، مسائل اقتصادی یک اصل است؛ اما نهاد حاکمیتی نسبت به استفاده مشاوران و روانشناسان از تسهیلات دولتی دربردارنده امتیازات مالی در حوزه مشاوره، واکنش مثبتی ندارند؛ لذا متأسفانه وجود نوعی رقابت و نگاه اقتصادی در میان مشاوران باعث ایجاد آسیبهایی در این مسئله شده است؛ یعنی در کنار آن دو موضوع اول، ابعاد اقتصادی و دید اکونومیستی نسبت به این موضوع باعث شده است که بخش اعظمی از مشاوران درگیر مسائل مادی و تنظیم زمانی که برای مشاوره در نظر گرفته میشود و به ازای هر یک دقیقه بیشتر مبلغ بیشتری را محاسبه میکنند، شوند؛ لذا این مسئله آن روح مشاوره را کاملاً تحت تأثیر خودش قرار داده است.
این ابعاد اقتصادی بعضاً بسیار ناراحتکننده است. به دیگر معنا مخاطب بهجای تمرکز بر یافتن راهکار مناسب برای گسست از مشکل فوق حادی که در زندگیاش ایجادشده، باید به فکر هزینه سنگینی باشد که میبایست به مشاور پرداخت نماید؛ لذا متغیر سوم در این مسئله، بحث مسائل اقتصادی و اکونومیستی موجود در مراکز و درآمدهای مالی ناشی از مشاوره خانواده است.
متأسفانه در برخی از مراکز مشاوره دادگاهی مشاهدهشده است که در راستای دریافت پروندههای بیشتر مشاوره پیش از طلاق، از روشهایی خلاف اخلاق حرفهای منجمله تبانی با همکاران دادگاه خانواده و یا مراکز ثبت استفاده میکنند که این موضوع بسیار تأسفبرانگیز است.
با توجه به گستردگی کمی مراکز مشاوره حوزه علمیه در شهر قم، ارزیابی حضرتعالی از عملکرد مشاورین این مراکز علیالخصوص مشاورینی که مشاوره طلاق انجام میدهند چیست؟
در هر موضوعی داشتن نگاه تکبعدی بهطورقطع مانع موفقیت میشود؛ لذا در نظر گرفتن حوزویان در یک سمت و دانشگاهیان در سمت دیگر علیرغم نزدیکی بحث دین و فرهنگ و ارزشها و هنجارها، نمیتواند امر توفیقی به این موضوع داشته باشد؛ البته آنها نیز نارساییهایی دارند که عمدتاً تخصصی است و به دوپایه تحقیقی و علمی بازمیگردد. در این زمینه مطلوب است که حوزویان و مشاوران حوزوی با اجتناب از نگاه تکبعدی و رادیکال نسبت به مسائل دین در خانواده، به مشاوره خانواده و علیالخصوص مشاوره پیش از طلاق بپردازند. این مسئله بسیار تأثیرگذار بوده و در مقابل علوم روانشناختی تا میزان بالایی ملموستر به نظر میرسد. هرچند در جامعه سنتی امروز ما، مباحث دینی بعد از اقتصاد و اجتماع، سهم بسیار زیادی در پیشگیری از اضمحلال خانوادهدارند؛ اما نگاه افراطی و رادیکال به این موضوع نهتنها هیچ کمکی به حوزه خانواده نمیکند؛ بلکه بسیار آسیبزننده نیز است.
نباید فراموش کرد که در تکتک ابعاد مربوط به حوزه خانواده ضروری است که از علوم مختلف منجمله علم پزشکی مدرن و عمدتاً تخصصهای سکستراپی و اورولوژی بهره گرفته شود و لذا نگاه افراطی به مسئله دین یک مغالطه تقلیلگرایی محسوب میشود. بهعبارتدیگر در این حوزه بسیاری از کلان موضوعات و کلان سوژهها رهاشده و صرفاً به یک موضوع کلان و دارای ابعاد بسیار سنگین توجه شده و گمان شده است که این مسئله، تمام موضوع را تبیین میکند.
نکته حائز اهمیت اینکه هرچند دین متغیر بسیار سنگینی است؛ اما نگاه جزمگرا و رادیکال به این مسئله که فقط کاهش دینداری باعث افزایش اختلافات خانوادگی و آمار طلاق شده است، مشکلات بسیار زیادی را ایجاد کرده است.
به نظر شما چگونه و با چه راهبردی میتوان این عوامل را حل نمود؟ و وضعیت مشاوره و مراکز مشاوره پیش از طلاق را به وضعیت مطلوب نزدیک ساخت؟
اصلیترین راهکار، برگزاری دورههای تخصصی و فوق تخصصی جامع برای مشاوران است؛ چراکه نگاه تکبعدی در این حوزه نمیتواند پاسخگوی تمامی نیازهای خانوادهای که دچار بحران شده است، باشد؛ زیرا در مقابل مشاور یک انسان بههمریختهای قرار دارد که به هر دلیلی ممکن است در ازدواج خود به مشکلات بسیار زیادی برخورد کرده باشد؛ لذا یک مشاوره ناصحیح و غیرتخصصی ممکن است حتی منجر به مرگ یک انسان شود.
تمام انسانها میتوانند همسری را داشته باشند که حداقل شباهتها را به ایشان داشته باشد؛ اما اینیک کار کاملاً علمی، هدفمند و روشمند است؛ اما ازآنجاییکه ازدواجهای ما اکثراً ازدواجهای کلاسیک بدون مطالعه، تحقیق و انجام یک کار علمی صحیح هستند، بعدها به مشکلات برخورد میکنند که بخش زیادی از آنها لاینحل خواهد بود.
هرچند اساساً انسان کمتر به سمت تغییر و اصلاح آن چیزی که از گذشته به او به ارث رسیده است میرود؛ اما بسیار مطلوب است که دو انسانی که تصمیم بر تشکیل خانواده میگیرند، پیرامون آنها یک جامعیت مطالعاتی خاص شکلگرفته و از طریق تحلیل تمام مسائل فیزیکی، روحی، جسمی و خانوادگی، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایشان به آنها گفته شود که ممکن است شما در این مسائل دچار مشکل شوید.
نکته بسیار مهم این است که بر اساس آمار حدود ۸۰ درصد از طلاقها در زیر ۵-۶ سال اول ازدواج رخ میدهند و لذا میتوان این بازه زمانی را سن بحرانی ازدواج نامید؛ البته نباید از این نکته غافل شد که یکسوم از این طلاقها در دوران عقد و پیش از ورود به زندگی مشترک اتفاق میافتد. میتوان دوران زیر دو سال را دوران اوج بحران زناشویی نامید.
بنابراین مسئولان میبایست شرایطی را محیا سازند که مشاوره درزمانی که دو انسان دارای بهره هوشی میخواهند به هم متصل شوند، انجام پذیرد. این در حالی است که مشاوره زمانی انجام میشود که کار از کار گذشته و معضلات عمدتاً قابلدرمان نیستند؛ لذا بر اساس طرح کلینیک خانواده تمام اهتمام به این مسئله به ایجاد خانوادهای است که کمتر آسیبپذیر باشند.
پس سه عامل علمی، تحقیقی و اقتصادی سه متغیر اصلی هستند و حداقل ۹۰ تا ۹۵ درصد، چرایی این مسئله را تبیین میکنند.
خلاصه راهکارها:
چراکه علم رفتار انسان اعم از حقوق، اجتماع، اقتصاد و سیاست بوده و صرفاً مربوط به مطالعه روان انسان نیست.
- نظام آموزش عالی کشور نسبت به آموزش کامل علوم اقتصاد، جامعه، سیاست، فرهنگ، روان و درنهایت مسائل دینی به دانشجویان رشته مشاوره و روانشناسی اهتمام ویژه داشته باشند.
- نظام آموزش عالی کشور در راستای تحلیل متغیرهای دلایل وقوع شکلگیری طلاق مشاوران و روان شناسان را با روشهای مدرن تحلیل تحت عنوان مدرنسازی معادله ساختاری آشنا سازند.
- دولت از اجرایی سازی طرح کلینیک خانواده بهعنوان ساختاری سازمانیافته حاکمیتی که در آن ازدواجها، طلاقها و فرآیندهای حقوقی و اقتصادی ساماندهی شدهاند، در سطح ملی حمایت کند.
- سازمان بهزیستی نسبت به تام گرا بودن صاحبنظران حوزه مشاوره در ایران تدابیری بیندیشد؛ چراکه طلاق تنها یک امر روانشناختی نبوده و پدیدههای مربوط به خانواده از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی و غیره قابلبررسی است.
- نهاد حاکمیتی نسبت به استفاده مشاوران و روانشناسان از تسهیلات دولتی دربردارنده امتیازات مالی در حوزه مشاوره، واکنش مثبتی داشته باشند.
- مسئولان در خصوص بحث مسائل اقتصادی و اکونومیستی موجود در مراکز مشاوره و درآمدهای مالی ناشی از مشاوره خانواده اهتمام ویژه داشته باشند.
- نهادهای نظارتی نسبت به عملکرد برخی از مراکز مشاوره دادگاهی که در راستای دریافت پروندههای بیشتر مشاوره پیش از طلاق، از روشهایی خلاف اخلاق حرفهای منجمله تبانی با همکاران دادگاه خانواده و یا مراکز ثبت استفاده میکنند، تدابیر نظارتی ویژه بیندیشند.
- مشاوران حوزوی با اجتناب از نگاه تکبعدی و رادیکال نسبت به مسائل دین در خانواده، به مشاوره خانواده و علیالخصوص مشاوره پیش از طلاق بپردازند.
- مشاوران خانواده در تکتک ابعاد مربوط به حوزه خانواده از علوم مختلف منجمله علم پزشکی مدرن و عمدتاً تخصصهای سکستراپی و اورولوژی بهره بگیرند.
- مسئولان بهزیستی و سازمان نظام روانشناسی دورههای تخصصی و فوق تخصصی جامع برای مشاوران برگزاری کنند.
- مسئولان نسبت به برگزاری دورههای آموزشی پیش از ازدواج و چگونگی تعامل زوجین جوان در سالهای نخستین زندگی زناشویی خویش در راستای ممانعت از افزایش آمار طلاق در سن بحرانی ازدواج و دوران اوج بحران زناشویی برنامههای دقیق داشته باشند.