زمینهها و ریشههای فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی و سیاسی فرهنگ تکفیر چیست؟
طی بررسی همه کتب فقهی از صدر اسلام تاکنون، مسئلهای به نام تکفیر در عالم تشیع، بههیچعنوان یافت نشده است. پذیرش ظاهری اسلام یک اصل اساسی در اسلام است. به این معنا که بهمحض اقرار شهادتین، فرد مسلمان شده و عِرض، ناموس، مال و جان او دارای حریمی میشود که کسی حق تصرف و تعرض به وی را نخواهد داشت. نباید فراموش کرد، این مسئله در فقه شیعه مبنایی است؛ زیرا محور فقه ما، قرآن، سنت، عقل و اجماع است. لذا طرح این بحث در جامعه ایران و در فقه شیعه بلا موضوع، بلا مورد و انحرافی است؛ یعنی بهنوعی متأثر از جامعه اهل سنت و غیراست و اندیشهای که در تأثر از غیر طرح شود، اصولی نبوده و نمیتوان به آن تکیه کرد. این، قدم اول است.
قدم دوم اینکه؛ تنها فرقه دارای مباحث تکفیری در اهل سنت از صدر اسلام، خوارج بودند که البته عقاید ایشان در تعارض کامل با شیعیان بود. خوارج، معنای تکفیر را در متهم کردن مسلمان به کفر باب کردند. درواقع بنیامیه برای مقابله با خلافت حضرت علی (ع)، این فرقه ضاله را در عالم اسلام باب کردند. حضرت علی (ع) علاوه بر اینکه تمام سعی خود را در هدایت خوارج میکردند اما در راستای فروپاشی آنها نیز از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
خوارج در ابتدا بیان کردند، مسلمان میتواند کافر هم باشد و در ادامه اظهار داشتند فسق و گناه مسلمان منجر به کفر وی میشود. درصورتیکه این مسئله اصلاً درست نیست؛ چراکه بسیاری از افراد، مسلمان هستند و معصیت هم میکنند. بهبیاندیگر هیچ مذهبی وجود ندارد که پیروان آن مرتکب معصیت نشوند. از طرفی در قرآن کریم، احکام حدود و دیات برای مسلمین بیانشده است نه برای کفار.
در مرحله بعد خوارج مدعی شدند که گناه بهصورت مطلق باعث کفر نمیشود بلکه گناه کبیره مسبب کفر است. باید دانست این مسئله نیز بر اساس آیات قرآن مردود است؛ زیرا خداوند با تعیین مجازات و حد برای آن دسته از مسلمانانی که مرتکب گناه کبیره میشوند، از طرفی ایشان را مورد عتاب قرار میدهد ولی از سوی دیگر نیز باب توبه و انابه را برای همیشه باز گذارده است؛ بنابراین خوارج پایهگذار مبنایی شدند که در اسلام، هیچ پایه و اساسی نداشت.
نکته بعدی این است که جاگذاری مفهوم امروزی، در تاریخ اسلام و ایجاد فرقه سازی و تفرقه بین افراد، کاری مذموم است. مثال ملموس این قضیه آنجاست که کسی دموکراسی را به صدر اسلام حواله دهد؛ چراکه دموکراسی یک امر معاصر و عقلایی مدرنیته غربی است. بهعبارتدیگر هرچند از صدر اسلام حقوق بشر وجود داشته ولیکن قرار دادن عنوان مدرن دارای الزامات و استلزامات مدرن، بر اساس پیشینه و موضوعاتی محقق و تولیدشده در بستر تاریخی، بهطورقطع موجب مشکلاتی خواهد شد؛ بنابراین مفاهیم تولیدشده در جامعه امروز را نباید در هر جامعهای تطبیق داد؛ لذا نسبت تکفیر به جامعه ایرانی نادرست است. مضاف بر آن نباید این کلمه را در تاریخ وارد کرده و تحلیل نمود. بهعبارتدیگر تکفیر، در صورت وجود، از شاخصههای اهل سنت و تولیدشده در این جامعه است که رگههای آن در تاریخ خوارج به وجود آمده و سپس از اوایل قرن هشتم این بحث در بین اهل سنت شکل گرفت و بهنوعی در جامعه اسلامی طرح شد. سپس در زمان سلفی و ابن تیمیِ این مسئله رشد کرد که منجر به سلفی وهابی شد. درنهایت امروز شاخصهای اصلی تکفیری در جهان تسنن و اسلام، حکومت عربستان سعودی است.
لذا زمینهها و ریشههای فرهنگی تکفیر مطلقاً در جامعه شیعه نیست و این وظیفه فقها و سیاسیون اهل سنت است که با بررسی ریشههای این مسئله، مانع از گسترش آن و پیامدهای خطرناک تکفیر در جامعه خود و تشیع شوند.
شاخصهای بارز فرهنگ تکفیر در جامعه امروز ایران چیست؟ (با ذکر مصداق)
همانگونه که بیان شد، تکفیر در جامعه ایران موضوعیتی ندارد تا بتوان شاخصههایش را ترسیم نمود. باید دانست اندیشیدن به این موضوع زمینهساز انحراف در جامعه خواهد شد. البته نمیتوان نفوذ این فرهنگ در جامعه را انکار کرد ولیکن وجود نفوذ، نباید موجب در نظر گرفته شدن آن مسئله بهعنوان اصل و ایجاد شاخص برای آن گردد.
نکته حائز اهمیت اینکه میتوان در مقابل واژه تکفیر، از وجود نابردباری و کمتحملی در کشور سخن به میان آورد. بهبیاندیگر وقتی در جامعهای، امر سیاسی، فراگیر میشود و از سوی دیگر امر سیاسی تبدیل به امر هیجانی شود، نابردباری افزایش پیدا میکند. بهطور مثال عاشورا یک تفکر بزرگ و عظیم است اما اگر این تفکر به یک امر هیجانی و سینهزنی خالص تنزّل پیدا کند، این مسئله منجر به عدم توسعه و بهرهگیری از تاریخ عاشورا در جامعه خواهد شد. درحالیکه اساس امر عاشورا، تفکر است و سینهزنی و روضه زمانی ارزش مییابد که توأم با تفکر باشد. بهعبارتدیگر تنزّل دادن نهضت اباعبدالله (ع) به یک امر هیجانی فوقالعاده خطرناک است؛ بنابراین نباید امر فرهنگی که موضوع آن به ما ربطی ندارد را تبدیل به فرهنگ ایرانی نمود.
با این توضیح شاخصههای بارز فرهنگ تکفیر، قابلتنزل به نابردباری اجتماعی است. نابردباری اجتماعی، نوعی مشکل اخلاقی در جامعه ایران است که در اثر توسعه امر سیاسی به غیر محل خود ایجادشده است. بهعنوان نمونه انتخابات یک امر سیاسی است که از ابتدای آن تا انتخابات بعدی، همچنان درباره آن سخن گفته میشود؛ لذا با پیدا کردن مکان امر سیاسی و جاگذاری آن در محل خویش، بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد.
نکته دوم این است که امر اجتماعی تبدیل به امر هیجانی شده است؛ یعنی مباحث و مشکلات اجتماعی، تبدیل به امر هیجانی شده است. برای مثال حجاب یک امر اجتماعی است ولی آن را تبدیل به امر هیجانی کرده و روی منبری میبرند. درصورتیکه فرآیند حجاب دار شدن و فرآیند بدحجابی یک امر زمانبَر، عوامل بر و عامل دار است.
نکته قابلتأمل اینکه با تبدیل امر اجتماعی به امر هیجانی یا امر سیاسی، جامعه با واکنشهای متفاوت و غیرقابلپیشبینی نسبت به آن کنش اجتماعی روبرو خواهد شد. البته نباید از این مسئله غفلت نمود که در کشور ما امر سیاسی در تمام امور توسعه دادهشده است که این امری نکوهیده است. بهعنوان نمونه فوتبال بهعنوان یک امر اجتماعی، در تمام کشورهای دنیا باعث تفریح و لذت مردم است اما در کشور ما این ورزش تبدیل به امر سیاسی شده که مجلس و قوّه قضائیه را نیز درگیر خودکرده است.
وضعیت فرهنگ تکفیر در جامعه ایرانی چگونه است؟
ازآنجاییکه حاکمیت در کشور ما با جمهوریت و اسلامی بودن عجین شده است، در صورت عدم توجه، زمینههای تولید مفاهیم نارواداری و نابردباری و حتی بدتر از این مفاهیم نیز در جامعه، ایجاد خواهد شد. بهبیاندیگر فقدان اتحاد و همبستگی اجتماعی و عدم شناسایی عوامل افتراق و تفرقه در جامعه، زمینهساز تحقق و گسترش فرهنگ نارواداری در بین حاکمان و مردم و یا افراد به قدرت نرسیده را فراهم خواهد آورد.
البته ممکن است این فرهنگ ازلحاظ تفکری، فقهی و کلامی در جامعه ما وجود نداشته باشد اما به دلیل گسترده بودن بستر جامعه ایران به لحاظ اجتماعی و دادوستد کلان کشور با کشورهای مدرنیته و غرب، در صورت عدم توجه، امکان ایجاد مسئله دور از ذهن نیست.
به نظر میرسد عوامل محقق نشدن سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی عوامل زیر است: ۱. نابردباری، ۲. بیبصیرتی جریانهای سیاسی و مذهبی در درک نظرات مقام معظم رهبری، ۳. برخورد نکردن با جریانهای تندروی سیاسی و مذهبی، ۴. ابهام در مفهوم فقهی تکفیر و تأثیرات آن در فضای سیاسی و اجتماعی، ۵. فقدان آیندهنگری و همهجانبه نگری جریانهای سیاسی و مذهبی، ۶. تمامیتخواهی جریانهای سیاسی - مذهبی و ارتباط آن بافرهنگ تکفیر. به نظر شما علاوه بر این عوامل چه عوامل دیگری در محقق نشدن اندیشه رهبری وجود دارد؟
مقام معظم رهبری جزء معدود متفکران ایرانی است که فهم، تبیین، توصیف و تعیین شاخص فرهنگی ایشان، بیبدیل بوده و تمسک کردن به ایشان در مسائل فرهنگی بهطورقطع منجر به حل بسیاری از معضلات و مشکلات خواهد شد. بهعنوان نمونه ازنظر ایشان شاخصه غرب درباره زنان در دو مسئله اختلاط زن و مرد و حقوق مشابه خلاصه میشود که البته اندیشمندان ما در برابر این دو مورد، منفعل عمل کرده و از طرح آن هراس دارند.
از سوی دیگر اساس کلام مقام معظم رهبری درباره جامعه، بازتولید انسجام اجتماعی و وحدت مجدد است و این جذب حداکثری و دفع حداقلی نیز در راستای آن انسجام اجتماعی تعریف میشود
البته به نظر میرسد که به دلیل توسعه امر سیاسی و تبدیل امر اجتماعی به هیجانی، در بین جوانان کم، کارشده است. توجه داشته باشید توسعه امر سیاسی موجب بازگشت مداوم به امر سیاسی به پایان رسیده میشود.
بهعبارتدیگر، توسعه امر سیاسی در غیر از محل خویش و تبدیل امر اجتماعی به هیجانی مانع از جذب حداکثری و باعث ایجاد معضل اجتماعی و گسست نسلی خواهد شد.
میشل فوکو، خبرنگار فرانسوی در کتاب خود، با عنوان «انقلاب ایرانی» مینویسد: انقلاب اسلامی با چارچوبهای انقلابهای مدرنیته و کمونیستی ازلحاظ لیبرال و سوسیالیستی قابل قرائت نیست، بلکه انقلاب اسلامی، تزریق معنویت به سیاست است. تزریق معنویت به سیاست به معنی حاکمیت اخلاق بر سیاست است. درحالیکه ازنظر مدرنیته سیاست، قید اخلاقی نداشته و افراد از هر طریق ممکن، مجاز به کسب قدرت یا جایگاه سیاسی هستند.
با توجه به سیاست اخلاقی بودن جذب حداکثری و دفع حداقلی، میتوان میزان حاکمیت اخلاق در مباحثات و مراودات سیاسی را بررسی نمود. لذا اگر اخلاق بر سیاست حاکم نباشد جذب حداکثری معنایی ندارد. در این صورت افراد فقط به فکر افزایش پایههای گروهی خود، فتح کلیدی قدرت و جذب افراد دارای ثروت و قدرت خواهند بود.
بهبیاندیگر در راستای جذب حداکثری مسئولین باید اجازه دهند که افراد گفتگو و استدلال کنند حتی اگر نظرشان مخالف ایشان باشد. نکته قابلتأمل اینکه عدم تحقق جذب حداکثری و توسعه نابردباری در جامعه منجر به ناهمگن و ناهمگون شدن گروههای سیاسی علیه یکدیگر و درنهایت فروپاشی اجتماعی جامعه خواهد شد. مضاف بر اینکه عدم تزریق معنویت به سیاست، زمینهساز افزایش دینگریزی جوانان شده است.
پیامدهای فرهنگ تکفیر با ویژگیهای گفتهشده بهویژه پیامدهای امنیتی آن در جامعه ایرانی چیست؟
باید دانست فروپاشی اجتماعی با امنیت متفاوت است. یکی از معضلات کشور ما نگاه امنیتی و امنیتی دیدن است. بهعبارتدیگر نباید ادعا کرد که هر معضلی امنیت اجتماعی را به هم زده است. نابردباری یک مسئله اجتماعی مطرحشده در جامعه است که باید از طریق ارائه راهکار مناسب، مانع از توسعه آن شد؛ امانگاه امنیتی به آن مسبب دشواریهایی خواهد شد. بهبیاندیگر امنیت یک امر کلان برونمرزی با مرز مشترک است که نباید یک موضوع اجتماعی را با آن خلط نمود. لذا باید مسئله اجتماعی را در حد و حدود مسئله اجتماعی طرح کرده و برای آن راهکار جست.
بهطور مثال مسئله حجاب، موضوعی غیرقابلحل نیست و برای حل آن، باید به عفاف رجوع کرد. قرآن میگوید: «قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلَی شَاکلَتِهِ» ، بدانید که شما با افکارتان زندگی میکنید و بر اساس شاکله شخصیتی درونیتان، رفتار میکنید؛ یعنی بروز رفتارهای شما وابسته به ساختار تفکری شما است. اگر شما عفافی فکر کنید، نحوه لباس پوشیدنتان تغییر میکند. فقدان تفکر اخلاقی در امر سیاسی جامعه ما، منجر به مباحث امنیتی و بداخلاقی سیاسی شده است.
وجود حزب گرایی و باندبازی در میان سیاسیون بهطورقطع، موجب فراموشی موضوع اقتصادی و معیشت مردم میشود که این امر زمینهساز شکلگیری اعتراضات اجتماعی را در سطح جامعه فراهم خواهد آورد؛ اما اخلاقمداری مسبب تغییر امور سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه خواهد شد که این همان مبحث مواسات اجتماعی مطرحشده از طرف مقام معظم رهبری میباشد. لذا مواسات اجتماعی بهعنوان انسجام اجتماعی را میتوان از عوامل افزایش جذب حداکثری برشمرد.
راهکارهای پیشنهادیتان برای مهار فرهنگ تکفیر در جامعه ایرانی چیست؟
یکی از راهکارهای برونرفت از وضعیت کنونی جامعه، رجوع به تفکر علامه حلی است؛ چراکه تمام کتب اصولی علامه حلی، جامع تفکرات تشیع و تسنن زمان خودش است؛ به دیگر معنا ایشان ابتدا تمام فتاوای متعارض و متعدد را همراه با ادلهشان طرح و سپس یک مسئله را بر اساس فتوای خویش، انتخاب میکردند.
جهان اسلام و تشیع امروز به چنین چیزی محتاج است. امروز، جهان پلورالیستی و جهان اندیشهها است، به قول فرمایش آقا جهان ارادهها است. هرکسی که صاحب تفکر و اراده قویتری باشد و بتواند بهموقع تصمیم بگیرد، مسلط است. امروز باید جامع افکار بوده و توانایی نقد و دفاع عقلانی و عملی از مسئله خود را داشته باشید. بهعبارتدیگر اندیشه باید علاوه بر ثمر دهی در عمل، ازلحاظ بافت منطقی نیز صحیح بوده و بتواند مشکلی از جامعه را حل کند. حتی امروز امور مستحدثه هم دیگر معنایی ندارد بلکه مسئله است و باید برای حل آن راهکار ارائه داد؛ زیرا مستحدثه برای ۱۰۰ سال پیش بوده است که تازه مسائل نو پیدا، به وجود آمد ولیکن الآن همهچیز مستحدثه شده است. تمام امور بانکی، وزارت امور خارجه، تعاون، اشتغال، بورس، بیمه، دیات و تفاضل دیه، قاضی، قتل فرزند توسط پدر و صدها مورد دیگر؛ بنابراین نمیتوان گفت که مستحدثه است بلکه امروز بایستی به آنها بادید، مسئله نگریست و برایشان پاسخهای منطقی و عملی ارائه داد.
لذا امروز باید تفکر مرحوم علامه حلی را، منجمیعالجهات چه در فقه شیعه و چه فقه اهل سنت احیاء کرد. علت عمده مشکلات جامعه ما عدمجامعیت تفکر و عمل هر شخص بر مبنای فتوای مرجع خود است. درصورتیکه با احیای تفکر مرحوم علامه حلی در حوزه علمیه نهتنها بسیاری از معضلات حل خواهد شد بلکه جامعه نیز به انسجام اجتماعی نزدیک خواهد شد. البته منظور این نیست که فتوا لازم نیست، بلکه مقصود این است که با فتوا نمیتوان کسی را هدایت کرد. هادی کسی است که در مقام تفهیم و تفهم با زبانی شیرین مفاهیم مدرن را در قالب مدل استفاده کند تا اندیشههایش موجب ارائه راهکار در جامعه شود. لذا اولین راهکار، توسعه، بازتولید، بازیافت و باز دریافت اندیشه علامه حلی است.
نکته دوم در مورد علامه طباطبایی است. وجه اول علامه طباطبایی که بهصورت مصداقی مربوط به جامعه امروز ماست، وجه مرحوم علامه مفسر در «المیزان» است. ظرف وجودی «المیزان» هنوز برای جامعه ما کاملاً مبهم و بسته است. درحالیکه بهجرئت میتوان بیان داشت غالب مسائل مدرن موجود در عصر حاضر، در «المیزان» مطرحشده است. وجه دوم در خصوص مواجهه علامه با اندیشههای امروزی در کتاب «اصول و روش رئالیسم» است. درواقع ایشان در برابر اندیشههای کانت، هیوم، دکارت و متفکرین غربی «اصول و روش رئالیسم» را مینویسند. شهید مطهری در شرح «اصول و روش رئالیسم» میگوید، علامه در «اصول و روش رئالیسم» خودش را در برابر تفکر غربی تمامعیار قرار داده است و با به چالش کشیدن اساس اندیشههای غرب و مدرنیته در این کتاب، یک مدل رئالیسمی از اندیشه دین را در آنجا عرضه میکند.
سومین وجه هم علامه طباطبایی مقاله «اعتبارات» است. علامه در مقاله «اعتبارات» میگوید انسان چطور و بر چه اساسی مفاهیم اولیه تفکرش را میسازد و این تفکر و مفاهیم اولیه او چه نسبتی با واقعیت دارند و چه بخشی از این اندیشههای این انسان اعتباری است؛ یعنی چه بخشی از اندیشهها و مفاهیمی را که ساخته بر اساس واقعیات است و چه مقدار از اندیشههایی که ساخته بر اساس اعتباریات است که به واقعیات برسد. درواقع علامه، بهجای تمام اندیشمندان غرب در این مقاله «اعتباریات» فکر کرده است. این مقاله، نقطه صفر انسان است. انسان بالغ عاقل عاشق، چشمباز کرده و با عالم مواجه شده است. حالا این انسان میخواهد عالم را مطابق نیازهای خود و با استفاده از مفاهیم واقعی و اعتباری بسازد. البته شروع از نقطه صفر انسانی، جزء سختترین کارهای فیلسوفانه است.
بنابراین به نظر میرسد باید برای حل مشکلات جامعه، به صفر انسانی رسید و برای این منظور باید متفکر، فیلسوف، فقیه فیلسوف و فیلسوف فقیه وجود داشته باشد. درحالیکه امروز به دلیل فقدان فقیه و فقدان فیلسوف در عصر حاضر نمیتوان مشکلات را حل نمود و درنتیجه نزاع صورت میگیرد. البته منظور فقدان مجتهد نیست چراکه بین فقیه و مجتهد فاصلهها مِن الارض إلی السماء است. لذا اگر امروز علامه حلی و علامه طباطبایی را بتوان تولید کرد، در این صورت مشکلاتمان حل خواهد شد.
نکته آخر نیز در خصوص بحث ولایتفقیه است. در حوزه علمیه و دانشگاهها هنوز به مفهوم ولایتفقیه در مقام حکمران علوم سیاسی و نه در مقام حاکم پرداخته نشده است.
مرحوم علامه جعفری در کتاب «فلسفه دین» میگوید نیاز امروز ما به انواع فقه است. ایشان در آن کتاب ۲۵ مورد از فقههای جدید را میشمرد که باید آنها تولید شوند. بهعبارتدیگر اگر قرار باشد جامعه از این نابردباری فاصله بگیرد باید تفکرات نوین را راه انداخته و پاسخهای نو داشته باشد.
با این توضیحات، باید ولایتفقیه بهعنوان مدل حکمرانی، مکتوب و به جهان عرضه شود. چراکه مدل ولایتفقیه بهعنوان مدل حکمرانی، در نظام مابعد از گذشت ۴۰ سال، هنوز بهصورت بالقوّه است و حتی در کتابهای علوم سیاسی ما نیز هنوز بهدرستی طرح نشده است. هنوز بخشی از جامعه بهدرستی تشخیص نمیدهد که ولایت مطلقه به چه معنا است و گمان میکنند که ولایت مطلقه به معنای مطلقالعنان قدرتمند است. درحالیکه ولایت مطلقه یعنی درجایی که قانون و مباحث موجود اسلامی نمیتواند معضل نظام را حل کند، ولایتفقیه قیام کرده و آن را حل کند. ولی درجاهایی که بهصورت متداول حل میشود، ولایت ظهور و بروز ندارد.
تمام
راهکارها:
1.مسئولان دینی مانع از ترویج واژه تکفیر در جامعه تشیع شوند.
2.مسئولان فرهنگی نابردباری و کمتحملی را جایگزین واژه فرهنگ تکفیر کنند.
3.مسئولان از طریق عدم توسعه و فراگیری امر سیاسی به غیر محل خویش، در حل بسیاری از مشکلات کشور تلاش کنند.
4.مسئولان فرهنگی و دینی مانع از تبدیل، امر سیاسی به امر هیجانی شوند.
5.نهادهای اجتماعی و فرهنگی، مانع تبدیل مباحث و درگیریهای اجتماعی، به امور هیجانی شوند.
6.مسئولین سیاسی با ایجاد یک همبستگی و اتحاد اجتماعی در جامعه، عوامل تفرقه را شناسایی کرده و مانع تحقق فرهنگ نابردباری در جامعه شوند.
7.نهادهای فرهنگی، با محور قرار دادن شاخصهای فرهنگی در بیانات مقام معظم رهبری، به ایشان اقتدا کرده و برای حل معضلات از نظرات ایشان استفاده نمایند.
8.رسانهها در راستای شخصیتسازی نسل سوم انقلاب، انقلاب اسلامی را بهصورت واقعی و منطقی به ایشان بشناسانند.
9.مسئولین سیاسی با حاکم کردن اخلاق بر سیاست، زمینه جذب حداکثری را ایجاد نمایند.
10.مسئولان نظام، شرایط را برای بیان دیدگاهها و استدلالهای گروههای مخالف حتی در صورت عدم الحاق به ایشان، فراهم کنند.
11.نهادهای دینی، با تزریق معنویت به سیاست مانع افزایش دینگریزی جوانان شوند.
12.مسئولین امنیتی کشور توجه داشته باشند که واژه امنیت را نباید هرجایی به کاربرد و هر معضلی که پیش بیاید ادعا کرد که امنیت اجتماعی را به هم میزند.
13.نهادهای دینی و حوزوی در راستای حل مسئله حجاب بهعنوان یکی از شاخصهها و تجلی عفاف، به تبیین بحث عفاف در جامعه بپردازند.
14.نهادهای حاکمیتی با طرح مسئله مواسات اجتماعی بهعنوان انسجام اجتماعی زمینهساز افزایش جذب حداکثری بشوند.
15.حوزههای علمیه با احیای تفکر علامه حلی، جامعه را به انسجام اجتماعی نزدیک کرده و بجای فتاوای مختلف درباره یک مسئله، با تبدیل آن به قانون، سعی در ارائه راهحل عملی در رفع معضلات جامعه داشته باشد.
16.اندیشمندان علوم دینی، با اجتناب از تفهیم مطالب با الفاظ کهنه و زبان بداخلاقی، به بیان مفاهیم نو با زبانی نرم و مدل کاربردی بپردازند.
17.حوزههای علمیه و اندیشمندان دینی به توسعه، بازتولید و بازیافت و باز دریافت اندیشه علامه حلی همت گمارند.
18.دانشمندان علوم دینی، با واکاوی ظرف استعدادی «المیزان»، گنجینه نهفته در این کتاب را گشوده تا بتوان از ظرفیتهای نهفته آن برای حل مسائل مدرن امروزی بهره جست.
19.حوزههای علمیه در راستای حل مشکلات جامعه امروز، سعی در تربیت فقیه و فیلسوفی مانند علامه حلی و علامه طباطبایی داشته باشند.
20.حوزههای علمیه و دانشگاهها مفهوم ولایتفقیه را در مقام حکمران در علوم سیاسی تبیین کنند.
21.فقهای جامعه، در فکر تبیین و تولید فقههای جدید و مبتلابه جامعه امروز باشند.
22.ولایتفقیه بهعنوان مدل حکمرانی، مکتوب شده و به جهان عرضه شود.
23.نهادهای فرهنگی و دینی، با تبیین نقش ولایت مطلقه در جامعه بیان کنند در صورت عدم توانایی حل معضل نظام توسط قانون و مباحث موجود اسلامی، ولایت مطلقه میتواند قیام کرده و آن را حل کند.