بخش دوم مبانى فكرى انديشه سياسى اخوان الصفا
فصل اول: معرفتشناسى اخوان الصفا
اهميّت معرفت شناسى
شناخت انديشه اخوان الصفا از جهت سياسى و اجتماعى در گرو آشنايى با ديدگاه آنان در زمينه انسان و طبيعت و ماوراى طبيعت و رابطه آنها با يكديگر است، زيرا انسان وطبيعت و به طوركلى تمام هستى بايكديگر در تجانس و ارتباط متقابل هستند.
به طور كلى در زندگى انسان، روابط پيچيدهاى ميان او و محيط طبيعىاش حاكم است كه با شناخت آن روابط مىتوان زندگى انسان را تفسير كرد و به هدف و آرمان و كنش سياسى و اجتماعى او پى برد. با تأمّل در سير زندگى انسانها مىتوان به اين نتيجه رسيد كه در طول تاريخ، انسان تلاش ديرپايى را براى شناخت خود و پيرامونش بهكار برده است. او از ابتداى كسب فكر و شعور به اهميت علم و دانش و دانستن پى برده و فهميده است كه همه گرفتارى هايش از ندانستن و جهل است و تنها راه نجاتش علم و دانش است، لذا همواره دست به علم آموزى و كسب دانش زده، به طورى كه دانشجويى از ويژگى هاى فطرى انسان به حساب آمده است.
انسان در كنار ميل و رغبت به دانش، به اين مسأله نيز پى برده است كه سودمندى دانش در گرو معتبر بودن آن است و براى علم به اعتبار و سازگارى دانسته ها و انگاره هايش و تمييز دادن دانش معتبر از غير معتبر به دنبال ابزارها و ملاكهايى بوده است كه بتواند دانش معتبر را از غير معتبر مشخص و معيّن كند و از اين منظر، معرفت و معرفتشناسى و ابزارها و شيوههاى معرفت، جايگاه ويژهاى در دستيابى انسان به دانش و شناخت معتبر پيدا مىكند.
اخوان الصفا نيز در رسائل به ابزارها و انواع شناخت توجه خاصى كرده است كه در معرفتشناسى آنان بايد به اين موضوع توجّه داشت و توجه اين كتاب به شناخت حسّى و ساير شناختها و رابطه آنها با معرفتيابى از منظر فكر و انديشه اخوان الصفا، تلاشى است براى درك مبانى فكرى و فلسفى انديشه اخوان الصفا.
تفسير آنان از هستى و انسان و نظام سياسى و اجتماعى و محيط، مبتنى بر نظام فكرى خاصى است. در نگرش اخوان الصفا انواع معرفتها عبارتند از معرفت حسّى، عقلى و نفسى كه شناخت اين معرفتها و توصيف اخوان از آنها گوياى توجه اخوان به معرفتهاى عينى و ادراكى و اشراقى است.
انسان با ابزار متناسب به محيط خويش آگاهى و معرفت پيدا مىكند و مبانى معرفتشناسى هر انديشمند و فيلسوف سياسى اولين گام در شناخت اصول سياسى وى است و پايه و اساس اصول سياسى و اجتماعى فيلسوف سياسى مبتنى بر نگرش او به جهان هستى و ابزار و روشهاى شناخت آن است. بنابراين شناخت اين نگرش، نوع نگاه و برداشت او از عالم طبيعت و فوق طبيعت و نوع نگرش او به روابط موجودات و ارتباط عالم مادّه و معنا با يكديگر را نشان مىدهد كه به محقق و پژوهشگر كمك مىكند تا به نگرشهاى فيلسوف و انديشمند موردنظر خويش آگاهى پيدا كند. لذا در اين كتاب تا حدّ امكان به اين امر پرداخته شده و ابتدا انواع شناخت از ديدگاه اخوان الصفا و سپس نگرش آنان به جهان هستى تبيين شده است.
انواع شناخت از ديدگاه اخوان الصفا
1. شناخت حسّى
حواس يكى از راههايى است كه نفس به واسطه آن به چيزهايى معرفت پيدا مىكند و بهره گيرى نفس جزئيه از علوم و معارف از اين طريق است، همچنين حواس ابزارى است كه تا حدودى انسان را به معرفت مىرساند. در انديشه اخوان، علم مهمترين عامل براى حيات نفس و لازمه آن است و جايگاه آن براى نفس به منزله ضرورت غذا براى جسد و حيات جسمانى است.(1)
ذكر اين نكته لازم است كه علم به اشيا و موجودات، گاهى از طريق و مجراى طبيعى و غريزى است كه حواس از ابزار اين شناخت محسوب مىشود و بهوسيله اعضاى حسى قابل ادراك است. اين ادراك همواره در حال تغيير و دگرگونى است، زيرا ادراك حسى، ادراكى ابتدايى است و تنها مىتوان بهوسيله آن ظاهر هستى را درك كرد. لازمه اين شناخت، تعليم و تعلم است و ميل و رغبت به يادگيرى به ويژه از طريق حسّ در غريزه انسانها وجود دارد و آنها از حواس خويش براى بهرهگيرى علمى مدد مىگيرند؛ اينها از مرتبه جهل پاى به مرتبه علم مىگذارند. اخوان الصفا از اين علم به «اوائلالعلم» تعبير كرده اند. اين ميل و رغبت و بهرهگيرى از «اوائل العالم» در واقع آغاز بهرهگيرى از عقل و تفكر، و انديشه گرى است، سپس انسان به مرحله برهان هندسى و عقلى وارد مىشود كه اخوان الصفا براى عقل جايگاه والا و برترى در برابر ساير منابعِ شناخت قائلند.
پس برهان هندسى و عقلى وجه تمايز معرفتها از يكديگر است كه فراتر از معرفت ابتدايى موسوم به «اوائلالعلم» است و اخوان به آن اهميت خاصى مىدادند و اين وجه معرفت ويژه كسانى است كه مرتبه اى از قريحه عقلى را دارابوده و فراتر از حس و ابزار حسّى به مقوله معرفت توجه كردهاند، لذا اخوان الصفا به نوعى از معرفت اشاره دارند كه تنها به قول شاعرانه و روايت و خبر و جدل و احتجاج و تقليد قانع هستند. در انديشه اخوان الصفا اولين چيزى كه خدا آفريده، فهم و درك است و فهم و دركحسّى مرتبهاى ادنى ولى لازم براى رسيدن به برهان هندسى(2) و عقلى است. علت «ادنى» بودن فهم و درك حسى اين است كه آن علم اوّليهاى است كه تنها با درك حسّى بهوجود مىآيد و در مرحله اوّليه علم آموزى لازم و ضرورى است كه از اين علم به «اوائل العقول» تعبير شده است و مقدّمه اى است براى علم در مراحل عالى و برتر، پس امرى لازم و ضرورى است. برخوردارى انسان از ادراك حسّى نشانى از نهايت سعى و تلاش وى براى شناخت حقايق اشياست و از اين نگرش ملاك معرفت، شناخت پيدا كردن به حقايق امور است و حقيقت مرتبه عالى معرفت است.
توجّه اخوان الصفا به ادراك حسّى حتى در تقسيم بندى آنها از علوم نيز آشكار است، بهطور مثال هندسه را به دو دسته هندسه عقلى، و حسى تقسيم كرده اند كه هندسه حسّى، معرفت پيدا كردن به مقادير از طريق حس، نظير درك بصرى يا لمس است و آنگونه كه ذكر شد، شناخت حسى جداى از درك ذهنى نيست، زيرا انگاره هاى ذهنى تجلّى امور عينى خارجى است.
رساله چهارده كه به بحث انولوطيقاى ثانيه پرداخته است، ضمن اشاره به برخوردارى همه حيوانات از حواس، برخى حيوانات را داراى يك حس، برخى را دو حس يا سه يا چهار و يا پنج حس دانستهاند و گفته اند: حيوانى كه از بيشترين حواس برخوردار باشد، داراى محسوسات بيشترى است، لذا از معلومات اوّليه بيشترى برخوردار خواهد بود و در نتيجه معلومات برهانى او در نفس خويش بيشتر خواهد شد كه در صورت تلاقى معلومات او با حقيقت به ملائكه شباهت بيشترى خواهد داشت و به ربّ خويش نزديك خواهد بود، زيرا كثرت معلومات برهانى به او قدرت بيشترى براى تصوّر امور روحانى مىدهد.(3) اين معلومات برهانى او آغاز و منشأ تصوّرات روحانى اوست.
آنها در بحث از معرفت حسى در رسائل به نسبى بودن شناخت حسّى اشاره كردهاند كه نسبى بودن شناخت حسّى نشانه محدود و نسبى بودن ادراك و معرفت انسان است. در توضيح اين ويژگى است كه اخوان، انسانرا موجودى كه صغير و كبير مفرط نيست، بلكه متوسط بين صِغَرْ و كِبَرْ است(4)، توصيف كرده اند؛ تأخر و تقدّم رتبى و شرافت انسان در ميان موجودات از اين ويژگى او ناشى مىشود. اخوان الصفا انسان را متوسط بين ساير موجودات دانسته و به دليل اين ويژگى، معلومات حسى او نيز متوسط و نسبى است: نه جاهل مطلق و نه عالم مطلق است، نه مانند ملائكه راسخ فىالعلم و نه مانند بهايم جاهل مُهْمَل(5) است.
با اين بيان، آنان به اين نكته اشاره دارند كه معلومات حسى و نيز قدرت حسّى انسان نسبى و متوسط است و ادراك او از محسوسات مطلق و تام نيست و نيز ادراك حسى او محدود مىباشد و علّت محدوديت ادراك حسّى، محدوديت دايره و حوزه درك اين ابزار معرفتى است، زيرا قوه باصره در درك بصرى محدود است به وجود نور لازم براى درك و از درك اشيا در ظلمت مفرط و نور مفرط عاجز است و قوه سامعه نيز فقط توانايى استماع اصوات متناسب را داراست، مثلاً غرش صاعقه را تحمل ندارد و ذائقه شامه و لامسه نيز چنين هستند و علت اين محدوديت، اعتدال مزاج انسان است كه در درك حسّى نيز معتدل خواهد بود.
با توجه به ويژگى رمزگويى اخوان الصفا، مثالهاى آنان در مقايسه انسان با ساير موجودات گوياى محدود و ناقص بودن معرفت حسّى است و اين معرفت تنها ابزار يا به تعبير آنان «اوائل العقول» است و به همين دليل، در بيان اخوان الصفا معرفت انسان به امور گذشتگان را كه از راه نقل خبر و روايت حوادث از طريق آبا و اجداد به دست مىآيد، معرفتى ناقص است؛ نمىتوان با آن به درك حقيقى رسيد.
از نكاتى كه در انديشه معرفتى اخوان الصفا بايد به آن توجه داشت، اين است كه دايره كاربردى معرفت حسّى تنها امور جسمانى است و كاربرد آن منحصر در خواستههاى دنيايى و اكل و شرب است. توقف انسان در اين حوزه معرفتى، او را همرتبه حيوان مىكند و پايينترين رتبه انسانى كفايت به معرفت حسّى و در نتيجه توجه به خواستههاى جسمانى و شهوات حيوانى است. بنابراين براى انسان معرفت حسّى كفايت نمىكند و جايگاه او صعود به مراتب ديگر معرفت است. با اين بيان انسان به شناختى غايى بايد توجه داشته باشد كه فراتر از حسّ و غرايز حسى است، ابزارهاى آن نيز متفاوت از ابزارهاى حسّى است و معرفت حسّى مقدمهاى براى آن است و آن شناخت عقلى مىباشد.
حواس پنجگانه انسان از ابزارهاى حسّى انسان است كه در كسب معرفت حسّى به او كمك مىكند، لذا اخوان به اين امر توجه كرده و نقش آنرا متذكر شدهاند. در توضيح بيشتر آن مىتوان گفت: كسب معلومات از طريق حواس پنجگانه طريقى عام است كه همه انسانها در اين مورد مشتركند، حتى علم حيوانات به امور نيز از اين طريق است:
اِعْلَمْ اَنَّ علم الإنسان بالمعلومات يكون من ثلاثة طرق: أحدها: طريق الحواسّ الذى هو أوّل الطريق، و يكون جمهور علم الإنسان، و يكون معرفته بها من أوّل الصبي، و يشترك الناس كلّهم فيها، و تشاركهم الحيوانات(6)؛ كسب معلومات براى انسان از سه طريق است: يكى از طريق حواس پنجگانه كه اوّلين طريق كسب علم نيز است و همه علم انسان و معرفت او از كودكى از طريق آن است و كليه انسانها در آن مشتركند و حيوانات نيز در اين امر با انسان اشتراك دارند.
بهطور كلى در معرفت حسى كه محصول حواس است، انسان معرفت جزئى و شناخت زودگذر بهدست مىآورد كه اين شناخت زودگذر از تفسير همه واقعيتهاى هستى عاجز و ناتوان است و كسب معرفت برتر نيز نياز به مراحل و ابزار ديگر شناخت دارد. ورود به مرحله شناخت عقلى و نياز به آن شناخت به دليل نقص شناخت حسّى است كه روح كمالجويى انسان را اقناع نمىكند، بنابراين از ابزارها و منابع ديگر شناخت استفاده مىكند.
2. شناخت عقلى
درتبيين معرفت عقلى كه شناختى برتر و بالاتر از شناخت اوّل است، بايد به اهميت و جايگاه آن در كسب علم، توجه كرد كه كسب علم از متغيرهاى مهم شناخت عقلى است.
مقام عقل در انديشه اخوان الصفا، مقام مهترى و سرورى است؛ ملاك فضيلت، عقل و خرد و ملاك عدم فضيلت، جهل و نادانى است. به طوركلى در انديشه اخوان الصفا ملاك عمل، رياست عقل است و عقل مرجع نخستين همه امور مىباشد، زيرا نسبت عقل با ساير موجودات، مانند نسبت آيينه با شخص ناظر در آيينه است كه شناخت فرد به خويش در سايه نظر كردن در آيينه و ديدن خود در آن است، و شناخت نفس انسانى به حقايق موجودات، در سايه نظر كردن به عقل و استفاده از نور عقل است. بنابراين عقل وسيله درك حقيقت است، زيرا عقل از نوربارى تعالى افاضه شده است، وجود آن، فصل تمايز انسان از حيوانات است و تجزيه و تحليل انسان در فرآيندى كاملتر به كمك عقل امكانپذير است، لذا به توصيف عقل و ويژگىها و صفات آن مىپردازيم:
الف) تعريف عقل
اخوان الصفا عقل را در دو مفهوم به كار برده اند: يكى به مفهومى كه فلاسفه معنا مىكنند؛ دوم، آن را فراتر از مفهوم فلسفى آن معنا كردهاند. در مفهوم اول، عقل عبارت است از اولين عنصرى كه خداوند خلق كرده و جوهرى است بسيط و روحانى كه بر كليه اشيا و موجودات احاطه روحانى دارد و در مفهوم دوم، قوه اى نفسانى است كه به امورى نظير تفكر و نطق و صنايع مىپردازد. اين مفهوم از عقل، مفهومى عام است كه عموم انسانها از آن همين مفهوم را درك مىكنند و در مباحث شناخت نيز همين مفهوم موردنظر است.
در رساله عقل و معقول(7) به اين دو معنا از مفهوم عقل توجه شده و آمده است:
عقل به دو معنا به كار مىرود: يكى، معنايى است كه فلاسفه به آن گوشزد كردهاند و آن عبارت است از اين كه عقل، اولين موجودى است كه خداوند متعال آنرا خلق و اختراع كرده و جوهر بسيط روحانى است كه به ساير موجودات احاطه روحانى دارد. در معناى دوم، عقل مفهومى است كه عموم مردم از آن درك مىكنند و آن عبارت است از قوّهاى از قواى نفس انسانى كه ويژگى آن، تفكر و انديشه و نطق و تمييز و صنايع و مشابه آن است.
بهطور كلى عقل قوهاى از قواى نفس كلى است و نفس كلى نيز فيضى از فيوضات الهى است، عقل كلى اولين فيض از بارى تعالى است.(8) عقل به اين معنا، ابزار كسب معلومات است.
ب) رابطه عقل و نفس
انسان موجودى است مركب از نفس و جسم. تركيب جسمانى انسان عبارت است از شكل و هيأت ظاهرى او كه مركب است از گوشت و استخوان و اعصاب و نيز طبايع چهارگانه و حواس پنجگانه. همچنين انسان موجودى است داراى قواى نفسانى متعدد، امّا اين موجود علاوه بر اين ويژگىها داراى يك ويژگى خاصى نيز است و آن برخوردارى از عقل است. عقل بر قواى جسمانى و نفسانى انسان رياست دارد، لذا رتبه آن، اشرف از اعضا و نفسانيات است. اخوان الصفا ضمن توصيف هيأت مادى و معنوى انسان و طبايع گوناگون او، عقل را رئيس واحد در وجود انسان ذكر كردهاند. رئيس واحد، رمزى است براى بيان برترى جايگاه عقل نسبت به قواى حسّى و نفسى، زيرا اين قوا تركيبى هستند و هر كدام مكمل و در ارتباط با قواى ديگر است. بنابراين، ويژگى آن يگانگى است، چون نقش ربط دهندگى و رياست آن قواى گوناگون را دارد. در رساله سيزدهم در بحث از تركيب جسد، ضمن اشاره به ويژگى مركب بودن انسان از نفس و جسد، عقل را يگانه موجودى دانسته است كه نقش رياست بر ساير اجزا را دارد اين ويژگى را اخوان الصفا چنين بيان كرده اند: «والرئيس الواحد هوالعقل».(9)
رمز رئيس واحد بودن عقل به ارتباط عقل و پيوند آن با عقل كلى مربوط است كه اولين موجود خلق شده از طرف خدا و نورى از وجود خالق است و تمام ويژگى خالق در آن وجود دارد. در ويژگى عقل كلى از ديدگاه اخوان الصفا بايد به تعريف آنان از عقل كلى توجه داشته باشيم كه اولين موجود خلق شده از طرف خداست. كارويژه عقل شناخت دادن به نفس است و نفس از طريق عقل مىتواند به حقايق اشيا آشنايى پيدا كند(10).
لازمه شناخت رسالت و وحى و لوازم آن، وجود ابزارى است كه بهوسيله آن بتوان جوهر وحى و رسالت را شناخت، لذا شارع اوّل عقل را جعل كرده است، يعنى عامل شناخت به رسالت، قوهاى است درّاكه در انسان كه به او شناخت رسالت را مىدهد. تقدّم جعل عقل بر رسالت به معناى بىنيازى از رسالت و وحى نيست، بلكه عقل در شناختش محدود به امورى است كه بايد وحى به او در شناخت كامل كمك كند. به هر حال از نظر اخوان الصفا، عقل وسيله برترى انسان بر ساير موجودات است، ولى بى نياز از وحى نيست؛ عقل نورى است از نور اوّل و صدور وحى نيز از نور اوّل است. توجه عقلانى اخوان الصفا به امور، به هيچ وجه به معناى بىنيازى از رسالت نيست و اين تلقّى را آنها از وسوسه ها و خيالات نفس دانسته و تفكر بىنيازى از رسالت را ردّكردهاند. پس فلسفه تقدم جعل عقل بر وحى، امكان شناخت بهتر رسالت است، نه ردّ آن.(11)
عقل به تنهايى، به بعث و قيامت و ماوراءالطبيعه شناخت پيدا نمىكند. اخوان در ردّ اين نظر كه استدلالات عقلى ممكن است به بىنيازى از انبيا تلقىشود، به نكته فوق اشاره كرده و حجيّت مطلق ادراك عقل را نفى كرده و ادراك كامل را در همراهى آن با وحى و رسالت دانستهاند، زيرا دايره درك عقل در برخى امور، نظير حكمت بعث و قيامت محدود است و كفايت عقل را براى درك كليه امور ردّ كرده و مىگويند: «فلو أنّهم علموا بأنّ اللَّه - عزّ و جلّ - جعل العقل مقدّمة أمام الرسالة والوحي و ... أتُرى بِاَيّ عقل كان يمكن أن يعلم بأنّ الإنسان يُبْعَث بعد الموت، و يلقى ربّه فَيُحاسبه».(12)
«اگر آنان مىدانستند كه خداوند عقل را مقدمه رسالت و وحى قرار داده است...
آيا گمان مىرود كه با كدام عقل ممكن است انسان بداند بعد از مرگ زنده مىشود و خدايش را ملاقات مىكند و حساب و كتاب پس مىدهد».
در بيان فوق، اشاره لطيفى است به جعل مراتب امور براساسى مشخص و معين، و آن تقدم جعل عقل بر رسالت، و رسالت بر بعث و قيامت است، بيان اين نكته اشاره به وجود نظم سلسله مراتبى در جعل امور از طرف خداوند است و نبايد آنرا دليل برترى يكى بر ديگرى تلقى كرد، آنگونه كه بعضى تقدم عقل بر وحى را ممكن است برترى عقل بر وحى تلقى كرده باشند.
اما نكته حائز اهميت اين است كه انسان به دليل وجود عقل به حيوانات برترى دارد و آنها در تسخير انسان هستند، حتى جعل خلافت براى انسان ناشى از وجود عقل در او است و وجه تمايز انسان و كمال هيأت وجودى او در گرو عقل است. عقل ملاك عمل و تشخيص انسان در دنياست و مرز بايدها و نبايدها را خداوند با حكمت خويش از طريق وجود عقل در او معيّن مىكند. در تفسيرى از بيان اخوان مىتوان عقل و وحى را دو عامل كمال براى انسان ذكر كرد كه بايدها و نبايدها را مشخص مىكند.
عقل از عوامل و منابع برترى انسان بر ساير موجودات است كه قوام وجودى انسان نيز به وجود عقل است. علّت اهميّت عقل، توانايى درك و ادراك آن است و دايره ادراك آن فراتر از قوه حسّ است، گرچه ادراك كامل بهوسيله عقل هم به دست نمىآيد، لذا به منابع ديگر شناخت كه در دايرهاى وسيعتر از توان عقل، قادر به درك باشند نياز هست. وجود وحى و رسالت براى حوزه فراتر از دايره ادراك عقل است كه در همين قسمت از گفتار اخوان الصفا به آن تأكيد شده است. خلاصه كلام اينكه حسّ و عقل به عنوان دو عامل معرفتى لازم و ملزوم يكديگر هستند، زيرا عقل بدون گذر از مرحله ادراكات اوّليه كه سبب آن حواس پنجگانه است و مقدمهاى براى درك كاملتر است، نمىتواند به ادراك برتر و كاملتر نايل شود.
ج) اهميت عقل از ديدگاه اخوان الصفا
همانگونه كه عقل ملاك فضيلت انسان بر ساير حيوانات است، ملاك فضيلت انسانها بر يكديگر نيز عقل است. در انديشه اخوان، عقل وسيله نظامدهى به افعال و حركات است، وسيله هدايت و راهنمايى است. به طور كلى ملاك صحّت و سقم عمل انسان عقل اوست، زيرا عقل ملاك فضيلت بهترين موجود الهى يعنى انسان است. آنان در تعبيرى نمادين و رمزى، نياز انسان به عقل و اهميّت آنرا تشبيه به رئيس در اجتماعات كردهاند كه وظيفه نظام دهى را به عهده دارد؛ در صورت رعايت كليه جوانب لازم براى عمل به عقل، عقلْ محور و ملاك قضاوت و حكميت در امور خواهد بود. مهمترين ملاك براى محوريّت عمل بر طبق عقل انسانى، آلوده نشدن عقل به رذايل نفسانى است كه در شناخت عقل تأثير مىگذارد، لذا اخوان الصفا تأكيد دارند كه اگر كليه لوازم و شرايط عقلى فراهم باشد، عقل رئيس است.
فضايل از طريق عقل با ضميمه كردن تجارب و علم رياضيات، دست يافتنى است و آنچه را كه عقل به آن حكم كند، فضيلت است و سياسات با اين شرايط يكى از فضايل است كه با تدبير عقلى مىتوان به آن رسيد. مقدّمه فضيلت عقلى، بهرهگيرى از علوم و معارف حسّى است، و معقولات مرحله تكميل و تتميم امور از طريق عقل است كه تدبير در سياسات براى اصلاح امر معاش و تمهيد امر معاد از نمودهاى آن فضيلت است.
با بيان فوق مىتوان به اهميّت و جايگاه عقل در سياسات نيز پى برد، زيرا سياسات كه هم امر معاش و هم امر معاد در آن مدّنظر است، با عقلانيت انسان نزديكى و قرابت دارد و بهتر فهميده مىشود، و گردش امور با نظم ويژه خود و با قوانين خاصّ، نمادى از مفهوم سياسات و تدبير عقلى است كه از جانب خداوند به بهترين وجه هدايت مىشود و تداوم سياسات در امر معاش و دنيا با وجود انبيا پيوستگى امور اين جهان با آن سياسات كل است.
د) انواع عقل
در بحث از انواع عقل در رسائل بايد به عقل غريزى و عقل فعّال اشاره كرد:
عقل غريزى: عقلى است كه در طبع همه انسانها وجود دارد و هيچگونه نياز به تعليم و تعلّم ندارد و اين در واقع نوعى از علم غريزى است كه مبدأ علوم و سبب تعليم مىباشد، به عبارت ديگر، قوهاى است در نفس كه سابق بر جميع علوم است. عقل اكتسابى، مفهومىاست در مقابل عقل غريزى(13)، و هر دو از تقسيمات عقل اوّل هستند؛ عقل اوّل اوّلين موجودى است كه خداوند آنرا ابداع كرده است.(14)
تقسيم عقل اوّل به عقل غريزى و اكتسابى دليل بر وجود ترتّب در آن است. وجود ترتّب كه از اصول اساسى انديشه اخوان الصفاست، در خلق و ابداع عقل نيز مورد نظر آنان است، يعنى عقل غريزى و اكتسابى مترتّب بر عقل اوّل است كه آن خود اولين خلق خداست و رتبه ساير موجودات در خلق و ابداع بعد از آن است و مراتب خلقت نفس و ساير امور در عالم وجود پس از عقل است.
عقل فعّال: اولين مرتبه وجود بعد از بارى تعالى، عقل فعّال است كه فيضى از فيوض الهى و روحانى محض است و ساير موجودات از آن سرچشمه گرفته اند و برتر از نفس كلى و هيولا و سرچشمه روحانيات است و تأثيرگذارى بر عالم طبيعى از آن ريشه گرفته است، از جمله تأثيرگذارىهاى آن، تأثير بر ادراك و شناخت است، زيرا شناخت با ابزار عقل با تأثير و فيض عقل فعّال است و در واقع ساير موجودات در برابر آن منفعل و تأثيرپذير از آن هستند.
3. شناخت نفسى
در ديدگاه اخوان الصفا جايگاه اصلى انسان، ارتقا به ملكوت آسمانى است و عالم طبيعت زندانى است براى او كه بايد جدّ و جهد براى رهايى از اين زندان در سرلوحه برنامه هاى علمى و عملى انسان باشد. بهطور كلى يكى از راههاى شناخت پيدا كردن انسان به عالم طبيعت و رمز و راز آن، شناخت او از نفس خويش و ماهيّت آن است. شايد بتوان ادّعا كرد نفس از مهمترين مسائلى است كه اخوان الصفا به آن اهميّت خاصى دادهاند، و ممكن است به دليل اهميّت دادن آنان به نفس باشد كه گروهى اخوان را محدود و محصور در منشهاى صوفىگرايانه و اخلاقى و عرفانى كرده و به غلط آنان را از وادى سياست و اجتماعيات به دور دانسته اند، لذا بجاست از نفس به عنوان يكى از مهمترين روشهاى معرفتى كه اخوان الصفا به آن اهميّت داده اند، گفتوگو كرد و ابزار آنرا كه دل و صفاى باطن است، مورد توجه خاص قرار داد.
اخوان، نفس را به دو دسته نفس كلى و نفس جزئى تقسيم كردهاند. نفس كلّيه، عبارت از صورتى روحانى است كه از عقل كلى به عنوان اولين خلقت بارى تعالى افاضه شده است و تكامل نفس جزئى از طريق مشابهت به آن حاصل مىشود؛ راه تشبيه جزء به كل اين است كه نفس جزئيه به تعليم سياست و تدبير و تهذيب اخلاق نيكو و معارف حقيقى بپردازد.(15) بنابراين نفس جزئيه از نفس كلّيه فيضگيرى مىكند و فيضگيرى آن تدريجى است. البته فيض بخشى نفس كلّيه دايمى و در تمام اوقات است، ولى نفس جزئى به اندازه توان و ظرفيت خويش و در طول زمان از آن فيضها بهره گيرى مىكند،(16) نظير متعلّمى كه از علوم معلّم خويش آنچه را كه در وسع و توانش است مىگيرد و اگر معلّم دلسوز بخواهد همه علوم را يك دفعه به او تعليم دهد، او توان تعلّم آنها را ندارد.
مانع پذيرش دفعى فيوض، غرق بودن نفس در ظلمات هيولا و غلبه ظلمات جسد بر نفس است كه ميل به شهوات جسمانى از جمله آن موانع است. افضل و اشرف بودن نفس جزئيه به آن است كه بتواند همه صورتهاى ممكنى كه قابل تصوّر در نفس كلّيه هستند و يا بعضى از آن صورتها را كه عبارت از علوم و معارف و اخلاق و خصايص پسنديده است بپذيرد و ميزان اشرفيّت و افضليّت آن در گرو ميزان پذيرش خصايل پسنديده نفس كليه است.(17)
تقسيم نفس به ناطقه عاقله، غضبيّه و شهويه به اعتبار تمايل نفس به لذات معنوى يا جسمانى است. در نفس ناطقه عاقله با الهام از تأييد عقل كلى تمايل به فكر و تأييد عقلانى است و در نفس شهويه، تمايل به لذات جسمانى است. با تأييد عقلانى، نفس به اعلا مرتبه روحانى ارتقا پيدا مىكند و به درجه ملائكه مىرسد و ملك بالفعل مىشود و با غلبه شهوات حسّيه به درجه شيطان تنزل مىيابد. در صورت اول، يعنى برخوردارى از نفس روحانى، شايسته اطلاق نام انسانيت بر اوست و در صورت دوم، نفس او از نفوس ناقصه است و شايسته عنوان شيطان بالفعل.(18)
به موازات قواى پنجگانه جسمانى، نفس انسانى مركب از پنج قوّه روحانى است،(19) كه وظيفه آنها ادراك معلومات روحانى است. اين قواى پنجگانه عبارتند از: متخيله، مفكره، حافظه، صانعه و ناطقه. رابطه قواى جسمانى پنجگانه با قواى روحانى نظير رابطه وزير و ملك است كه كار وزير تدبير مملكت و مدد رسانى به سلطان است، همانگونه قواى جسمانى در ادراك معلومات به قواى روحانى كمك و معاونت مىكنند(20) و كلاً اعضاى جسمانى به منزله ابزار براى نفس هستند(21) و هركدام از قواى روحانى با قوه جسمانى متناسب خود در ارتباط است: همانگونه كه عقل بر نفس اشراف و رياست دارد و قواى جسمانى در اختيار عقل هستند، قواى روحانى و نفسانى نيز در اختيار عقل هستند و عقل بر آنها رياست دارد.(22) رشد و نورانيّت آن در سايه كسب معارف، رياضت و سلوك در مذاهب روحانى ربّانى و تعبّد در امور شريف است و بهره گيرى از حكمت سقراطى، يكى از راههاى تقويت نفس است، زيرا در آن صورت، تشبّه نفس به جوهر كلى خويش آشكار مىشود(23) كه البته علاوه بر حكمت تصوّف و زهد و سلوك در علوم الهى و ... از راههاى تقويت نفس و ارتقاى آن است.
اخوان الصفا تأكيد زيادى بر كسب علوم رياضى براى ارتقاى نفس و معرفت پيدا كردن نفس دارند(24)، و در سايه معرفت نفسى، امكان مشاهده امور پنهان و آگاهى از اسرار بهوسيله نفس به وجود مىآيد. در واقع با اشراق و صفاى دل مىتوان به جهانى از معرفتها رسيد كه در صورت قرين بودن آن با علم و حكمت، به ويژه حكمت الهى مىتوان به درجه والايى از علوم دست يافت.(25)
در مورد نفس، انواع آن و چگونگى شناخت و درجه اعتبار آن بايد تحقيقى ديگر و مستقل انجام داد، امّا بايد اعلام كرد كه در نزد اخوان الصفا، شناخت از طريق نفس، شناختى معتبر است و اهميّت اين شناخت در پيوستگى آن با حكمت و ارتباط آن با عقل كلى است، چون شناخت عقلى از اهميّت برخوردار است، شناخت نفسى نيز لازم و ضرورى است، زيرا نفس تابع عقل است و از آميختگى نفس با حكمت، دريچه هاى شناخت از انسان و هستى و قرب براى شخص حاصل مىشود. به عبارت ديگر، عقل مهمترين ابزار شناخت است و شناخت نفسى به مدد پيوستگى و ارتباط و تابعيت از نور عقل، به دليل اشرف و افضل بودن عقل، شناختى ديگر است كه دريچه هاى علم و دانش را به روى انسان باز مىكند و نگرشى از هستى براى او به وجود مىآيد.
4. شناخت علمى
علوم و جايگاه آنها يكى از مهمترين مباحث در انديشه اخوان الصفاست. برخوردارى انسان از عقل كه وجه تمايز او از ساير موجودات است و علمآموزى او در كنار تعقّل از شاخصترين ويژگىهاى انسان است، همانگونه كه فضيلت انسان از ساير موجودات به تعقل اوست، تشخُّص او از ساير افراد بشر نيز به علم و ميزان برخوردارى او از علوم است.
شاخصترين ويژگى اخوان الصفا، اهميّت دادن آنان به تعليم و تعلّم بود و تشكيل جلسات فرهنگى اين گروه براى طرفداران خود جهت آشنايى آنان با علوم مختلف بوده است. ويژگى اساسى رسائل اخوان الصفا نيز بحث از علوم مختلف و توضيح و تبيين انواع علوم و معارف است به دليل جايگاه والاى علم و تقسيمات علوم در مباحث معرفتشناسى و ارتباط آن با عقل و تعقّل و نيز تأثير علم در نوع نگرش انسان به عالم وجود، بجاست كه از جايگاه علوم در نظر اخوان الصفا آگاه شويم. بهنظر مىرسد ويژگى اساسى و متمايز رسائل اخوان، وجود نظم منطقى در طرح مباحث است، اگر چه مطالب به تكرار و گاه بسيار خلاصه گفته شده است،امّا در عين حال به نظمى مطلوب در مباحث رسائل پى مىبريم كه نتيجه اين نظم مطلوب، نتيجهگيرىهاى علمى و نظريات علمى است. اساس اين نظم منطقى در رسائل، تقسيمبندى واضح و گويا از علوم همراه با غرض و هدف مورد نظر از هر علم است. در تعريف علم گفته اند: «علم مجموعه معلوماتى است كه ابتدا به صورت سطحى و ناقص در رشته و به تدريج احكام درست از نادرست متمايز شده و علم تحقق يافته است».(26)
هركسى در زندگى خويش با بهره گيرى از حواس با محيط خود رو به رو مىشود و با ادراكات پراكندهاى كه از محيط به دست مىآورد، به شناخت اوّليهاى از هستى مىرسد، اين شناخت، شناخت ساده و جزئى است، ولى به تدريج ادراكات جديدى به دست مىآورد. اين ادراكات جديد را بشر با عقل جزئى خود به دست مىآورد و معلومات كسب شده را در جهت معاش خود به كار مىبرد، البته امور مفيد و مضرّ به معاش خويش را با كمك همان عقل جزئى تشخيص مىدهد.
اين شناخت اوّليه در واقع ناشى از تجربه انسان است و همان تجربيات براساس واقعيتها به انسان شناخت علمى مىدهد. اما انسان فراتر از تجربه علمى يا عملى به علوم بيشترى براى درك حقايق نيازمند است و طالبان علم درواقع، به دنبال كشف حقايق اشيا هستند و كشف حقيقت از راه علم بهدستمىآيد. بين علم با عقل و كاركرد آن پيوستگى و ارتباط و هماهنگى وجود دارد و شناخت علمى را مىتوان امرى لازم براى عقل دانست.
انواع علوم
چگونگى تقسيم بندى علوم و ديدگاهها درباره آن در پى بردن به مبانى فكرى انديشمندان نيز امرى مهم در مباحث است و رسائل اخوان به تقسيمبندى علوم اهميّت ويژه دادهاند. دليل بحث از علوم و تقسيمات آن نقش اساسى ادراكات علمى و علوم در شناخت انسان است. صنايع بشرى به دو دسته علمى و عملى تقسيم مىشود. علم از تعليم و تعلم حاصل مىشود.(27) نفس انسان بالقوه علّامه است و بعد از تعليم، بالفعل علّامه مىشود و فعليتيابى آن هم يعنى نقش بستن صورت معلوم در نفس و اين نقشيابى قبل از تعليم در آن وجود ندارد. برخوردارى بشر از صنايع و علوم، نشانه فضيلت او از ساير حيوانات و موجودات است و علم يكى از صنايع علمى انسان مىباشد كه گوياى تمايز او از ساير موجودات است.
اخوان الصفا علوم را به سه دسته تقسيم كردهاند: فلسفه حقيقيّه يا علومفلسفى، علوم رياضيّه و علوم شرعيّه وضعيه. همچنين خود علوم فلسفى رابه چهار دسته تقسيم كردهاند: رياضيات، منطقيات، طبيعيات و الهيات.(28)
پی نوشت ها
1. رسائل، ج 3، ص 18.
2. همان، ص 19.
3. رسائل، ج 1، ص 410 و 411.
4. همان، ج 3، ص 20.
5. همان.
6. همان، ج 2، ص 304.
7. رسائل، ج 3، ص 191.
8. همان، ص 192.
9. همان، ج 1، ص 295.
10. همان، ص 317.
11. براى توضيح بيشتر ر . ك: رسائل، ج 4، ص 88 - 89.
12. همان، ص 89.
13. رسائل، ج 5، رساله جامعه، ص 189.
14. همان.
15. رسائل، ج 3، ص 36.
16. همان، ج 2، ص 19.
17. همان.
18. همان، رساله جامعه، ج 5، ص 85.
19. همان، ج 2، ص 315.
20. رسائل، رساله جامعه، ج 5، ص 152.
21. همان، ج 2، ص 313.
22. همان، ص 295.
23. همان، ج 3، ص 9 - 10.
24. همان، ص 38.
25. همان، ص 9 - 10.
26. رضا داورى، فلسفه چيست، ص 9.
27. رسائل، ج 1، ص 256 و 269.
28. همان، ص 107 - 108.