برخی از متفكران سياسی، دولت را اساساً يك ساختار طبقاتی میدانند، ديگران بر اين انديشه اند كه دولت فراتر از طبقات و نمايانگر كل اجتماع است، عدّه ای آنرا نظام قدرت میدانند و جمعی نظام رفاه، برخی آن را تضمين كننده زندگی جمعی میدانند، در حالی كه ديگران معتقدند نهادی اخلاقی است كه از رفاه و تأمين اخلاقی انسان جدايی ناپذير است، بعضی آن را از ديدگاه حقوقی محض به مثابه اجتماع تلقی میكنند كه طبق قانون، سازمان يافته است و گروهی آن را با خود ملت يا جماعت يكسان میدانند، عدّه ای بر جنبه ساختاری آن تأكيد دارند و برخی ديگر بر جنبه كاركردی آن.(2)
درباره منشأ دولت نيز از آغاز تفكر سياسی، اختلاف عقيده وجود داشته است. سوفسطائيان يونان باستان، دولت را قراردادی می دانستند، امّا متفكران بعدی مانند افلاطون و ارسطو با اين نظر موافق نبودند. ارسطو «پوليس» را طبيعی و ضروری تلقی میكرد و میگفت: «پوليس» از غرايز طبيعی انسان ظهور میكند، محصول و نيز اوج نياز انسان به زندگی اجتماعی است و برای رشد جنبه های گوناگون انسان ضروری است، در ديدگاه ارسطو، فرد بايد در درون شهر زندگی كند. به هر حال در ديدگاه های كلاسيك، نگرش به دولت از باب ضرورت طبيعی و رفع حاجات انسان بوده است.
نئو ايدهآليستهای سده های هجدهم و نوزدهم ميلادی دولت را نهادی اخلاقی میدانستند كه برای رشد كامل اخلاقی انسان نمیتوان از آن صرف نظر كرد. انديشمندانی مانند گروسيوس دولت را تأسيس عمومی برای ارتقای رفاه بشر میدانستند. كسانی نيز معتقد بودند كه دولت، آزادی طبيعی فرد را محدود میكند و در بهترين حال، شرّ ضرور است.(3) نظرياتی نيز دولت را به مثابه نظام قدرت تفسير كرده اند. در ديدگاه ماركسيستها، دولت سازمانی است در خدمت گروه يا طبقه ای كه سلطه و استثمار گروه ها و طبقات ديگر به دست آن است.
با توجّه به تعريفها و توصيفات بالا معلوم میشود كه اختلاف عقيده متفكران سياسی درباره تعريف دولت بازتاب عقيده آنها راجع به سرشت دولت است. آنچه كه در مورد دولت با مباحث اين پژوهش، تناسب بيشتری دارد و ذكر آن بی فايده نيست، اشاره به تعريف فلسفی از دولت است كه فراتر از تعاريف مبتنی بر عوامل عينی و بنيادهای كاربردی و عملی لازم برای دولت است كه در علم سياست به مفهوم جديد، بر آن تأكيد میشود. تعريف فلسفی دولت دارای يك هدف اصلی است و آن ذكر و توصيف ويژگی های ضروری و بسنده دولت كمال مطلوب (دولت خوب، دولت كامل) است.
از لحاظ فلسفی سه مكتب فكری مختلف وجود دارد و هر يك براساس بينش فكری خود، تعاريف ويژهای از دولت ارائه میدهد. اين سه مكتب فكری عبارتند از:
1. دولت برای ايجاد هماهنگی ميان اجزای گوناگون و ضروری جامعه پديد آمده است.
2. دولت در نتيجه يك «قرارداد اجتماعی» به وجود آمده است. اين نظر به فيلسوفانی مانند هابز، لاك و روسو تعلّق دارد.
3. دولت در نتيجه مبارزه ميان نيروهای متضاد اجتماعی پديدار شده است. ماركس و پيروان او اين نظر را ارائه كرده اند.(4)
با توجّه به منشأ و جايگاه سياست در انديشه فلاسفه اسلامی به ويژه اخوان الصفا كه به سياست از منظر فلسفی و فكری نگريسته و سياست كامل و كمال مطلوب را تدبير در دو جهت جسمانی و روحانی میدانستند، بايد آنان را در دسته اوّل از مكاتب فلسفی فوق قرار داد، زيرا اهتمام و دغدغه اصلی آنان، هماهنگی در ميان ركن اصلی دولت يعنی آدميان بوده است. مفهوم ايجاد هماهنگی در انديشه اخوان، هدايت و تدبير امّت در جهت خيرات و پرهيز دادن آنان از شرارتهاست. الگوی كامل دولت به اين مفهوم، نبوّت و خلافت است و حكومت سلاطين و ملوك، شكل ناقص دولت است و تدبير آن تنها برای تأمين تمايلات و نيازهای مادّی انسانهاست.
البته لازمه ايجاد دولت هماهنگ كننده (هماهنگی در جهت مصالح مادّی و معنوی كه مفهوم هدايت را نيز شامل میشود) وجود عناصر بنيادی آن يعنی مردم، سرزمين، حكومت يا سازمان و حاكميت است، ولی با توجّه به اختلاف نگرشها درباره سياست و دولت، عناصر بنيادی برای دولت تفسير و مفهوم ويژه خود را خواهد داشت، برای مثال در انديشه اسلامی، سرزمين دولت، قلمروهای فكری آن است، نه محدوده جغرافيايی كه مرزهای معيّن ملّی آن را شكل داده است و يا كارگزاران حكومت در آن دارای ويژگیهايی متمايز از مكتب فكری قرارداد اجتماعی يا انديشه حكومت طبقه خواهند بود. ولی به هر حال در اين بحث میتوان دولت را به مفهوم تجلّی و جلوه قدرت و اقتدار سياسی ناشی از تشكّل سياسی جامعه مورد توجّه قرار داد. لازمه اين نگرش نيز، ضرورت وجود عناصر لازم برای دولت با ويژگیهای خاصّ آن است؛ حكومت و حاكميّت و سرزمين و امّت يا مردم بيانگر وجود دولت هستند.(5)
ويژگیهای عناصر دولت، در بينش دينی، مبتنی بر نگرش خاصّ دين نسبت به دولت است.
در بينش اسلامی، وطن اسلامی مبيّن قلمرو سرزمينی و معنوی دولت اسلامی است كه در شرايط معاصر میتواند در بخشی از دارالاسلام (تمام وطن اسلامی در جهان) تشكيل شود و دارای مرزهای جغرافيايی و عرفی مشخّص باشد. امّتاسلامی در برگيرنده عامل انسانی دولت اسلامی است و حاكميت سياسی در دولت اسلامی، تحقّق خلافت عمومی انسان به نيابت از خداوند در زمين است و حكومت نيز رعايت شؤون امّت اسلامی بر مبنای شريعت اسلامی و مصالح جامعه است.(6)
در مباحث علم سياست هر كدام از عناصر و اجزای لازم برای دولت به تفصيل بحث شده است، برای مطالعه بيشتر به كتب نوشته شده در مورد دولت و علم سياست مراجعه شود.(7)
فصل دوم: نظريه های خاستگاه دولت
در مورد زمان و منشأ پيدايش دولت، نظريه های مختلفی وجود دارد و اطلاع از تاريخ دقيق تشكيل دولت، امری مشكل و پيچيده است، لذا تاريخ دقيقی برای آن نمیتوان تعيين كرد. در مورد منشأ و علّت شكلگيری نهادی اجتماعی به نام دولت نيز نظريه های مختلفی وجود دارد، از اين رو هر متفكری با توجه به نگرشها و ذهنيتهای خود ديدگاه خاصی را مورد توجّه قرار داده است و شايد متناسبترين ديدگاه، ديدگاهی است كه دولت را محصول علل و عوامل مختلف میداند.
دولت محصول نهايی بسياری از عوامل زيستی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی است،(8) ولی به طور كلی پنج ديدگاه در مورد خاستگاه و منشأ دولت وجود دارد كه عبارتند از: نظريه الهی دولت، نظريه زور، نظريه ژنتيك، نظريه طبيعی و نظريه قرارداد اجتماعی.
1. نظريه خاستگاه الهی دولت
چكيده اين نظريه اين است كه دولت آفريده خداوند است و خداوند دولت را مقرّر و مستقر كرده است، بنابراين انديشه مردم بايد از فرمانروا اطاعت كرده و سرپيچی از فرمانهای او، مخالفت با اراده الهی بوده و مستوجب عقوبت الهی است.
سابقه تاريخی اين بينش، برابر است با تاريخ پيدايش اعتقاد دينی در ميان انسانها و ارتباط دادن امور اين جهان با عالم ماوراء الطبيعه. بنيان اساسی اينتفكّر آن است كه انسانها از زمانیكه به صورت جمعی و با بينش اعتقادی دركنار يكديگر اجتماع كردند، معتقد بودند كه قدرتی مافوق قدرت بشری تدبيركننده اين جهان است و آن خداوند است. انتظام امور و آرامش و امنيت درميان آنها با گزينش رئيسی كه ويژگیها و صفات خداوند را داشته باشد، امكانپذير است.
نظريه الهی در ميان امپراتوریهای شرق باستان رايج بود و در آنها فرمانروايان به صورت زادگان خدايان معرفی میشدند. عبرانیهای نخستين نيز معتقد بودند كه سازمان حكومتی آنها را خداوند آفريده است. نخستين مسيحيان نيز اعتقاد داشتند خداوند دولت را كيفر گناه انسان در نتيجه هبوط آدم از فيض خداوندی در باغ عدن، بر انسان مقرر كرد. اصلاحات دينی پروتستانی زمينه های مساعدی در اختيار شاهان گذاشت تا مدعی شوند كه اقتدار خود را به طور مستقيم از خداوند دريافت كرده اند و بنابر فيض خداوند حكمرانی میكنند.(9)
در انديشه های دينی اسلام نيز انديشه خلافت انبيا و جانشينان آنان، آنچنان كه از نوشته های اخوان الصفا هم برمی آيد، بيانگر خاستگاه دولت در قدرتی فوق قدرت بشری است، خلافت به عنوان نهادی سياسی، اجتماعی ريشه در آيات قرآن دارد و نظام سياسی مسلمانان از مدينه پيامبر(ص) بعد از هجرت تا تحوّلات اخير در نظامهای سياسی جهانی و تبديل آن به دولت - ملّت، شكل نظام سياسی آنان بوده است. در اين كتاب نيز خلافت، نظام سياسی مورد نظر اخوان الصفاست كه به تفصيل از آن بحث خواهد شد.
در مورد فرمانروايان در نظريه خاستگاه الهی سه تفسير وجود دارد:(10) گروهی بر اين عقيده هستند كه خداوند فرمانروايان را به عنوان نماينده نظم الهی به جهان خاكی فرستاده است و اديان الهی نوعاً اين بينش را درباره حكمرانان خود داشته اند؛ برخی مانند يهوديان معتقدند كه خداوند به طور مستقيم بر آنها حكمرانی دارد؛ و هندوها نظريه حلول الهی در شكل انسان را قبول دارند. تفسير سوم، تفسيری عقلی است به اين صورت كه خداوند غرايزی در وجود انسانها به وديعه گذاشته كه به برخی از افراد، شايستگی و تمايل به رهبری و به ديگران روحيه اطاعت میدهد. اين وضعيت در گذر زمان سبب پيدايش فرماندهی و اطاعت و سرانجام سبب پيدايش دولت شده است. اين بينش در رسائل اخوان الصفا وجود دارد و اساس فكری آن پذيرش نظام سلسله مراتبی در ميان انسانها و تفاوت استعدادهاست كه در مباحث انسانشناسی و جهانبينی اخوان الصفا و فلسفه و منشأ سياست از اين ديدگاه فكری بحث شده است و در مباحث مربوط به خلافت و امامت و سلطنت در همين فصل نيز مفصّلتر بحث خواهد شد.
نظريه حقوق الهی پادشاهان، كه استدلال آن بر واگذاری اقتدار به شاهان ازطرف خداست، از زيرمجموعه نظريه الهی دولت است، به طور خلاصه ويژگیهای فكری اين نظريه به قرار زير است:(11)
1. پادشاهی را خداوند مقرر كرده است و شاه اقتدار خود را از او میگيرد؛
2. پادشاهی موروثی است و حق موروثی شاه از پدر به فرزند میرسد؛
3. شاهان فقط در مقابل خداوند مسؤول هستند و در برابر اتباع خود مسؤوليتی ندارند؛
4. مقاومت در برابر اقتدار قانونی شاه گناه است.(12)
امروزه ديدگاه حقوق الهی پادشاهان اعتباری ندارد و انتقادهای زيادی از آن شده است، ولی حكومت ملوك و سلطنت آنان، يكی از انديشه های تاريخی است و در ديدگاه اخوان الصفا، ملوك تمثيل دولت و سياست ناقص و غير كامل هستند، زيرا تدبير آنان معطوف به سياست جسمانی است كه در فصل پيش، از آن سخن به ميان آمد و در اين فصل نيز از سلطنت ملوك به عنوان شكلی از نظامهای سياسی بحث خواهد شد.
2. نظريه زور
برای پيدايش دولت، تفسيری عقلی و واقعگرايانهای وجود دارد كه با توجّه به واقعيتهای اجتماعی زندگی بشر و ويژگیهای آن و تحوّلات تاريخی، موجوديت دولت را محصول زور آشكار قویترها بر ضعيفان میداند و انقياد زيردستان را نتيجه ستم زورمدارانه قویترها تلقی میكند.
غلبه گروهی بر گروهی ديگر يا قبيلهای بر ساير قبايل و قدرت رئيس قبيله وگروه پيروز باعث فرمانروايی او بر قبايل شكست خورده میشود و نتيجه غلبه،شكل گرفتن دولت و مشروعيت آن از طريق اجبار است. در اين بينش بايدبحث از عدالت و خير بودن دولت يا سعادت و آرامش و امنيّت، با توجّه بهساختار و تمايلات دولت زورمدار صورت گيرد، زيرا در اين انديشه كاربردزور برای دولت امری ضروری است و استقرار و بقای آن در گرو به كارگيری زور است. براساس اين بينش همانگونه كه زور عامل استقرار دولتاست، عامل زوال و انحطاط آن نيز میباشد، زيرا زور برتر، دولتضعيفتر را از بين میبرد. انديشه های مربوط به تحوّل دولت از طريق زور و غلبه، ريشه در نگرش زورمدارانه به خاستگاه دولت دارد. در اين انديشه، ترس از زور مخالفان دولت، باعث به كارگيری زور بيشتر برای تداوم عمر دولت است.
3. نظريه ژنتيك
اين نظريه موجوديت دولت را حاصل گسترش طبيعی خانواده میداند. خانواده كوچكترين و اوّلين نهاد اجتماعی است كه اجتماع بشری در آن عينيّت پيدا كرده است. گسترش خانواده، عامل اتّحاد خانواده های هم خون و هم نژاد و در نتيجه گسترش اجتماع در سطح روستا و شهر میباشد. در اجتماع گسترده شهری و روستايی نياز به نهادها و قوانين اجتماعی متناسب با اجتماع گسترده است كه فرآيند تكامل اين نهادها، سبب شكلگيری دولت است. در اين انديشه گروه های خويشاوندی پايه اتحادهای سياسی است و از همان سطح خرد خانواده، موضوعفرمانروايی و فرمانبری كه لازمه يك نهاد سياسی است شكل میگيرد. براساس اين انديشه، دو نظريه پدر سالاری و مادر سالاری، مطرح میشود، سؤال اصلی در اين دو نظريه اين است كه بنيان خانواده ابتدايی يا اصلی پدر سالاری است يا مادر سالاری.
با توجه به نظريه های دولت پدر سالاری و مادر سالاری، نتيجه ای كه به دست می آيد اين است كه هيچ كدام از آنها در درك و فهم پيدايش واقعی دولت كمك نمیكند. اين نظريه ها با تكامل خانواده سرو كار دارد، نه با خاستگاه دولت.(13)
به نظر میرسد اساساً ارتباط دادن بحث خاستگاه دولت با خانواده، بحثی خارج از واقعيت و كارويژه دولت است، زيرا بين اقتدار موجود در خانواده با اقتدار موجود در دولت و كارويژه های آن تمايز و تفاوت وجود دارد. مبنای اطاعت درخانواده عاطفی و طبيعی است و مبنای اطاعت در دولت براساس واقعيت محيطی و اجتماعی است؛ اطاعت در خانواده ريشه در غريزه فطری انسانی دارد، ولی اطاعت در دولت ريشه در انتخاب فرد دارد كه انتخاب او نيز از ناچاری و به دليلنياز به تعاون و همكاری محيطی است. به عبارت ديگر گستره نياز به دولتفراتر از ضرورتهای موجود در سطح جمع خانوادگی است و همانگونه كه در بحث از ضرورت زيست جمعی انسان در انديشه اخوان گفته شد، اتحاد جمعی انسانها در گسترهای فراتر از خانواده انجام میگيرد، چون اجتماع انسان از ابتدا به قصد رفع حاجات و ضرورتهای طبيعی و بهره گيری از تخصصهای جمعی است و لزوماً بايد فراتر از خانواده باشد، چون تنوع تخصصها در بيرون از خانواده است.
4. نظريه طبيعی دولت
اين نظريه منسوب به ارسطوست، زيرا او منشأ پيدايش اجتماعات را طبيعی میداند. در ديدگاه او نيازها دو دسته فيزيولوژيك و جسمانی و غير فيزيولوژيك مانند عشق و محبّت عاطفی و اخلاق است. خانواده برای تأمين بخشی از نيازهای فيزيولوژيك انسانی به وجود آمده است، خانواده نخستين اجتماع ضروری انسانی است كه به عقيده ارسطو نه از روی عمد و اراده بلكه به انگيزه طبيعی به وجود می آيد.(14)
اين انگيزه همانند انگيزه طبيعی در ميان ساير جانوران و نيز گياهان است، امّا در ديدگاه ارسطو، نخستين اجتماعی كه از چندين خانه پديد آمده و دهكده نام دارد به قصد تأمين نيازهای روزانه به وجود آمده و سرانجام از فراهم آمدن چندين دهكده، جامعه ای به نام شهر پديد آمده است. شهر جامعهای است كه فراگيرنده همه جوامع است و خير برين را میجويد.(15) شهر در انديشه ارسطو، نقطه كمال و غايت جوامع ديگر بوده و وجود آن از برای به زيستن است.(16) بنابراين در نتيجه روند طبيعی گسترش خانواده، به خاندان تبديل میشود، خاندانها روستا را به وجود می آورند و اتحاد چند روستا سبب پيدايش دولت (پوليس) میشود. بنابراين دولت اوج تكامل روند طبيعی است كه با معاشرت غريزی زنان و مردان آغاز میشود.(17)
در انديشه ارسطو، انسان نيازمند زيست در شهر است و شهر پديده ای طبيعی میباشد و انسان به حكم طبيعت، حيوانی اجتماعی است. انسان ضرورتاً بايد در شهر زندگی كند، زيرا در عقيده ارسطو، طبيعت هر چيز در كمال آن است و كمال اجتماع در شهر است و اساساً در انديشه او انسان خارج از شهر نمیتواند زندگی كند:
آن كس كه از روی طبع و نه بر اثر تصادف بی وطن است، موجودی يا فروتر از آدمی است يا برتر از او، و به همان مردی ماند كه هومر در نكوهش او گفته است بیقوم و بی قانون و بی خانمان است.(18)
شهر در انديشه ارسطو، همان دولت است و ضرورت جامعه سياسی برای انسان ناشی از طبع حيوانی اوست.
وجه تمايز انسان از ساير موجودات، توان نطق و خرد اوست. اين توانايی به انسان امكان میدهد به تبادل نظر بپردازد و در زندگی عمومی شركت كند. درواقع به عقيده ارسطو، انديشه های مشترك و قانون و عدالت در چارچوب دولت، مردم را به هم پيوند میدهد. اين، بنياد عقلی يا فلسفی دولت است.(19)
به نظر میرسد در انديشه اخوان الصفا نيز بايد خاستگاه عقلی و فلسفی دولت را در ضرورت طبيعی اجتماع و نيازمندیهای طبيعی انسان جستوجو كرد، زيرا همانگونه كه در مباحث مربوط به انسان و اجتماع و سياست بيان شد، از ديدگاه اخوان الصفا مبنای شكلگيری اجتماع انسانی، فراوانی نيازها و تعدّد صنايع و ناتوانی انسان در برآوردن همه نيازهايش به طور فردی است، لذا مدينه و قريه محل اجتماع گروه های زيادی از مردمان است كه هدف آنها تعاون و مددرسانی به يكديگر است. از طرف ديگر منشأ سياست در انسان ارضای نياز رياستطلبی اوست كه برای اصلاح موجودات و تلاش جهت بقای آنها در بهترين صورت و شكل ممكن و كاملترين غايت هاست.
رسيدن به كمال غايت انسان و حتّی موجودات، نيازمند نهادی سياسی و اجتماعی است كه دولت تجلّی آن است، زيرا دولت فراتر از خانواده است و تنوّع و كثرت صنايع و نيازها در آن وجود دارد. دولت ايده آل، اجتماع سياسی در مدينه فاضله است كه در آن، تدبير هم براساس سياست جسمانی و هم سياست روحانی صورت میگيرد و در مدينه جائره، تدبير ناقص وجود دارد. بنابراين به نظر میرسد منشأ دولت در انديشه اخوان نيز ضرورت طبيعی حيات اجتماعی انسان است. امّا اين نهاد كامل اجتماعی اگر براساس فضيلتهای الهی كه مخصوص اخيار و فضلاست به وجود آيد، دولت كامل است و اگر براساس تمايلات جسمانی شكل گيرد، اجتماع ناقص است و تشكيل مدينه جائره را میدهد. به عبارت ديگر دولت كه مظهر اجتماع سياسی انسان است، ناشی از ضرورتها و نيازهای طبيعی انسان (مادّی و روحانی) است، ولی ويژگیهای آن اجتماع، گاهی الهی و گاهی غير الهی است.
5. نظريه قرارداد اجتماعی
يكی از نظريه های مهمّ در مورد دولت و خاستگاه آن، نظريه «قرارداد اجتماعی» است كه زمانی بر انديشه سياسی اروپا مسلط بود. نظريه پرداز اين انديشه، هابز فيلسوف معروف انگليسی در قرن هفدهم ميلادی است كه در كتاب لوياتان آنرا مطرح كرده است.
لوياتان غولی افسانهای است كه تورات از آن نام برده است. هيچ موجودی به بزرگی و قدرت اين غول وجود ندارد و كسی را در مقابل آن يارای ايستادگی نيست، هابز دولت را نظير اين غول تصوّر كرده است. نظريه قرارداد اجتماعی در اساس برای محدود كردن قدرت اين غولِ دارای قدرت نامحدود به وجود آمد. در انديشه هابز، شرط قطعی و نهايی حصول سعادت، قدرت است؛ ثروت و مقام علمی و افتخار، چيزی جز اَشكال مختلف قدرت نيستند. در نهاد انسان يك ميل ابدی و غيرمنقطع به قدرت وجود دارد كه جز با مرگ او قطع نخواهد شد.(20)
در ديدگاه هابز، همنوعان انسانها رقيبانی به مانند خود او حريص به قدرت هستند، هر انسانی از نظر قدرت با انسان ديگر مساوی است و ضعيفترين افراد هم نيروی كافی برای كشتن قویترين افراد را دارد، خواه به حيله و نيرنگ خواه از طريق اتحاد با اشخاصی كه در معرض تهديد همان خطر هستند. نتيجه رقابت، عدم اعتماد متقابل، حرص به قدرت و پيروزی و درگير شدن در جنگی دايمی بين هر فرد و فرد ديگر و يا همه عليه يكديگر است، جنگ يعنی نه تنها انجام دادن زد و خورد بلكه ميل و اراده زد و خورد، مادام كه اين ميل وجود دارد، جنگ نيز وجود خواهد داشت و صلحی نخواهد بود و انسان گرگی است برای انسان.(21) در سايه ترس از انقراض نوع بشر، بر انسان لازم است خود را از اين وضع خارج سازد، لذا به تدبير عقل و انگيزه درونی ترس از مرگ، صلح شايسته ای را كه بتوان براساس آن با ساير مردم توافق كرد، به انسان تلقين مینمايد.(22) هابز مواد اين پيمان صلح را قوانين طبيعی ناميده است.
انديشه قرارداد علاوه بر تبيين ابزار محدوديت قدرت، بيانگر ماهيت آن و اقتدار سياسی نيز هست. براساس نظريه قرارداد اجتماعی، دولت محصول كوشش سنجيده انسان است و اقتدار خود را از رضايت مردمی میگيرد كه در زمانهای دور تاريخی از راه قرارداد اجتماعی خود را به صورت هيأتی سياسی سازمان داده است. درباره شرايط اين قرارداد، هر يك از متفكران نظر متفاوتی دارند: به گمان برخی، اين قرارداد تنها ايجادگر نهاد جامعه مدنی بود، در حالی كه برخی ديگر آنرا يك قرارداد حكومتی ميان فرمانروايان و فرمانبرداران میدانند، عدهای عقيده دارند كه طرفهای اين قرارداد اجتماعی فقط افرادی بودند كه در وضع طبيعی زندگی میكردند و فرمانروا طرف آن نبوده و گروهی معتقدند كه طرفهای آن از يك سو مردم و از سوی ديگر فرمانروا بوده است.(23)
به طور خلاصه رضايت و حاكميت مردمی، دو ويژگی اساسی نظريه قرارداد است. جوهر انديشه رضايت اين است كه هيچكس مجبور نيست كه از قدرتی سياسی حمايت يا اطاعت كند مگر آنكه شخصاً به آمريت آن رضايت داده باشد و هرگونه اطاعت و تعهدی در قبال قدرتی سياسی مبتنی بر خواست و اراده آزاد است. توافق و رضايت شيوهای برای حراست از فرد در مقابل حكومت است و حكومت نيز در واقع برای دفاع و حمايت از مصالح همه شهروندان برپا شده است.(24) مفهوم حاكميّت مردمی در انديشه قرارداد، وجود واحدهای سياسی واجد حاكميت و مستقل از شهرياران است. براساس اين نظريه، قدرت سياسی را مردم به شهريار میبخشند.
در انديشه های دينی، اعمّ از انديشه های كلاسيك ارباب كليسا و انديشه های دينی فلاسفه اسلامی، نشأت گرفتن دولت و حكومت و حاكميت به مفهوم قرارداد، مورد قبول و پذيرش نيست، زيرا منشأ دولت در اين انديشه ها سلسله مراتبی است كه از خداوند شروع میشود و به حاكميت و اقتدار نهاد سياسی كه متكفّل تدبير امور است میرسد. تدبير و سياست دولت بايد مفهومی از اراده عالیترين سطح سلسله مراتب باشد، بنابراين دولت تجلّی عالیترين نهاد سلسله مراتب است.
بينش فكری اخوان الصفا نيز مبتنی بر انديشه سلسله مراتبی است. در انديشه آنان دولت به عنوان مظهر اجتماع عالی و فراتر از خانواده، ريشه در رفع ضرورتهای طبيعی افراد بشر دارد، ولی به عنوان نهاد اجتماعی كه متكفّل اجتماع عالی است، بايد پيرو اصول و قواعدی باشد كه از شرع ريشه میگيرد و مفاهيمی مانند عدالت و سعادت، دايره اختيارات آن را محدود میكند، نه قرارداد و رضايت مردم، يعنی محدوديت قدرت حاكم و فرمانروا در انديشه قرارداد، از واگذاری قدرت به فرمانروا از سوی مردم و رضايت آنان به دست می آيد. دولت دينی با محور قرار دادن عدالت، ضرورتاً دايره اختياراتش محدود میشود، در عدالت دينی ضرورتاً مفهوم رضايت، آزادی، امنيّت و رفاه نهفته است و نظام سلسله مراتبی به اين مفهوم، استبداد مطلق و مخالف با آزادی و امنيّت عمومی و رفاه نيست. امروزه جذّابيت و درخشش انديشه قرارداد در اين است كه با نهاد سازی لازم به برخی از حقوق شهروندان جامه عمل پوشانده است و به طور نسبی ابزار مهمی برای تحديد قدرت به شمار میرود، گرچه نتيجه مطلوب اصحاب قرارداد هنوز به دست نيامده است.
به نظر میرسد برای تحقق عدالت كه در نظام دينی بر آن تأكيد میشود، ايجاد نهادهای اجتماعی امری لازم و ضروری است. مشكل نظامهای دينی و به ويژه نظامهای سياسی تاريخ اسلام كه نوعاً با فساد سياسی - جز دوره محدود خلافت نبی(ص) و خلافت خلفای دوره اوّل تاريخ اسلام - همراه بوده اند، فقدان نهادهای اجتماعی برای تحقّق عدالت است. امروزه با بهره گيری از تجربه غرب كه از انديشه قرارداد به ايجاد نهادهای سياسی و اجتماعی دست زده و تجربه نسبی حكومت مردمی را به دست آورده است، در نظامهای دينی نيز اين امری لازم و ضروری است.
مشكل جهان اسلام در حال حاضر و حتّی در گذشته، فقدان نهادهای اجتماعی در راستای تحقّق عدالت است. با ايجاد دولتی كه منشأ آن عدالت باشد، میتوان حزب، ارتش، گروهبندیهای اجتماعی و ساير نهادهای لازم حكومتی ايجاد كرد كه ضمن تحقّق بخشی به آرمان دينی، رضايت و حاكميّت مردمی را نيز تحقق ببخشد. اين انديشه در واقع نوعی نوانديشی در عرصه انديشه سياسی است كه به ويژه در مقطع كنونی كه درخشش و جذابيّت نهادهای سياسی و اجتماعیِ قرارداد اجتماعی، در غرب طرفداران زيادی را برای آن عرصه انديشه به وجود آورده، میتواند الگوی فكری مناسب و كارسازی باشد، در اين جهت میتوان از تجربه تمدن غرب نيز بهره جست. به عبارتی هدف ايجاد جامعه اسلامی است و لازمه اين جامعه، وجود دولتی در راستای آن میباشد و مهم اين است كه برای آن جامعه بايد راه كارهای متناسب را جستوجو كرد. آنچه در اين راهبرد سياسی، بايد ملاك عمل قرار گيرد تدبير اجتماعی دين يعنی عدالت است، ضرورتاً در اين راهبرد سياسی، تغيير ساختارهای فكری موجود مسلمانان بايد مدّ نظر قرار گيرد، زيرا در واقع جوامع اسلامی در يك تحيّر و سرخوردگی به سر میبرند، تحيّر از وضعيت نابه هنجار سياسی مسلمانان و سرخوردگی از تجربه بد عمل سياسی مسلمانان پيشين در تاريخ اسلامی.
برای از بين بردن تحيّر و ايجاد اميد، راه حلْ پيوستن به انديشه اصحاب قرار داد يا افتخار متعصّبانه به پيشينه تاريخی نيست، بلكه مهم نوانديشی سياسی و اجتماعی است. در اين نوانديشی، با خرد سياسی آميخته با نگرش دينی، ضمن توجّه به واقعيتهای محيطی، انديشه دينی را بايد احيا كرد و ابزار تحقّق آنرا بايد به كار بست.
به نظر نگارنده، عامل تحيّر و سرخوردگی سياسی فقدان عدالت است و با واقعانديشی بايد اين انديشه سياسی مهمّ را ملاك عمل قرار داد و آن در صورتی عملی است كه نهادهای سياسی كارآمد ايجاد شده باشند. عالیترين نهاد سياسی كارآمد، دولت است كه بايد جميع ابزارهای قدرتيابی و نيز تحديد قدرت را در آن تعبيه كرد. در انديشه عدالت به عنوان خاستگاه عمومی دولت دينی، دولت ضمن برخورداری از نهايت قدرت، قدرتش محدود است. فزونی قدرت آن به دليل چهارچوبه كاری آن است كه عدالت باشد و تحديدكننده قدرت آن نيز همان عدالت است كه مانعی در برابر فزونطلبی و فساد سياسی دولت به شمار میرود.
در انديشه اخوان الصفا نيز به عدالت به عنوان مهمترين ركن برای نظام سياسی توجّه شده است. در رسائل اخوان عامل اصلی فساد سياسی، ظلم و خروج از چهارچوب عدالت دانسته شده كه زوال و انحطاط دولت را در پی دارد. برقراری عدالت، راهبرد سياسی آنان برای اداره جامعه عاری از فساد سياسی است.
ملاك تقسيم دولت به دو دسته دولتهای خير و شرّ در انديشه اخوان الصفا برگرفته از هدف آنان برای تحقّق عدالت و يا عدم تحقق آن است. نظام سياسی مورد نظر آنان، خلافت است كه خليفه، نبیّ يا جانشين اوست. سلطنت ملوك و شهرياران، شكل ديگر از نظام سياسی است كه در رسائل اخوان الصفا از آن سخن به ميان آمده است، لذا از انواع دولت و خلافت و امامت و سلطنت كه برگرفته از رسائل اخوان الصفاست در ادامه فصل سخن خواهيم گفت.
پی نوشت ها
________________________________________
1. عالم عبدالرحمن، بنيادهای علم سياست، ص 134.
2. همان.
3. همان، ص 135.
4. همان، ص 138.
5. موسی نجفی، تأملات سياسی در تاريخ تفكر اسلامی (مجموعه مقالات)، ص 44.
6. ر. ك: همان، ص 52 - 54.
7. برای مطالعه بيشتر نگاهكنيد به: عبدالرحمن عالم، بنيادهای علمسياست؛ حشمتاللَّه عاملی، مبانیعلمسياست.
8. عبدالرحمن عالم، بنيادهای علم سياست، ص 163.
9. همان.
10. همان، ص 164.
11. همان.
12. برای تفصيل بيشتر نگاه كنيد به: همان؛ آندرو وينسنت، نظريه های دولت، ترجمه حسين بشيريه؛ موسی نجفی، تأملات سياسی در تاريخ تفكر اسلامی.
13. عبدالرحمن عالم، بنيادهای عالم سياست، ص 179.
14. به نقل از: ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، ص 5.
15. همان.
16. همان.
17. عبدالرحمن عالم، بنيادهای علم سياست، ص 179.
18. ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، ص 5.
19. عبدالرحمن عالم، بنيادهای علم سياست، ص 180.
20. حشمتاللَّه عاملی، مبانی علم سياست، ص 283.
21. همان.
22. همان.
23. عبدالرحمن عالم، بنيادهای علم سياست، ص 181.
24. آندرو وينسنت، نظريه های دولت، ترجمه حسين بشيريه، ص 168.