اندک اندک جمع مستان میرسد... وقتی مرغ همسایه غاز میشود و بعد از کریسمس که هنوز هضم و بلع آن در فضایی از تاریکی موج میزند حالا هالوین ایرانی در میان سلبریتی ها و غیر سلبریتی ها جولان میدهد.
با یک وبگردی ساده یا بالا پایین کردن صفحات اینستاگرام در 9 آبان 1400، بیتردید با تبلیغات جشن هالووین مواجه میشوید. جشنی خرافاتی در جهان غرب که متأسفانه چند سالی است در ایران نیز ترویج میشود. با دیدن وقایع اینچنینی در کنار جولان تتلیسمها و شیوع ناهنجاریها و آنومیهای اجتماعی در خیل عظیمی از جوانان و نوجوانان این مرزبوم، باید از خود پرسید: چه به حال و روز فرهنگمان آمده است؟ و سیاستگذاران فرهنگی به کدام افق خیره شدهاند؟
جشن هالووین، سنتی غربی است که منشأ آن به حدود 1900 سال پیش در انگلیس، ایرلند و فرانسه شمالی برمیگردد و به نوعی جشن سلتیک سال نو بود اما بعدها با ورود مبلغان مسیحی، به آن رنگ و بوی مسیحی داده و باوجودآنکه در کتاب مقدس اشارتی به آن نشده و رسمیتی نیافته، اما این شیوه بتپرستی برای دور کردن ارواح پلید و شیاطین، در باورهای غلط مردم غرب مانده است. از نمادهای آن کدوتنبل توخالی با چشم و ابرو و دهان است و مردم نیز با پوشیدن لباسهای مخوف و گریمهای ترسناک، به جشن و پایکوبی میپردازند. بههرحال، جشنی سنتی برای غربیان است. حالا چند سالی است که جوانان و نوجوانان ایرانی جشن هالووین را در کشور همچون جشن کریسمس، ولنتاین و ... برپا میکنند درحالیکه کاملاً با رسوم و فرهنگ ما همخوانی ندارد. اینجاست که باید پرسید چرا این نوع مراسم، در ایران در حال رسمیت یافتن است؟
1. کمبود شادی: شاید بتوان گفت کمی بهانه برای جشن و شادی، موجب این ماجرا شده است درحالیکه باید چنین پاسخ داد که در فرهنگ ایرانیان، در هرماه تقریباً یک روز جشنهایی هم نام با آن ماه وجود دارد. جشنهای متعدد مذهبی و ملی در ایران و فرهنگ ایرانیان به چشم میخورد که سیاستگذاران فرهنگی ما بهراحتی از آن میگذرند. نبود آگاهی، حل نشدن تضاد میان سنت و مدرنیه و تنش میان ملیت و دین، ضعف عملکردی مدیران فرهنگی، عاملی در این ماجرا است.
2. غربگرایی: امروزه شبیه غربیها شدن در جوانان و نوجوانان ما در حال تبدیلشدن به یک مدل، مد و سبک زندگی است. به نظر میرسد عدم ارائه الگوی مناسب از سبک زندگی اسلامی – ایرانی از سوی فرهنگپژوهان و سیاستگذاران فرهنگی، عاملی در این ماجراست. بیتردید مردم نیازمند آگاهی و شناخت هستند اما با این نظام آموزشی، با این مدل نهاد خانواده، با این سیاستها و سیاستگذاران و مجریان بعید است حصول آن.
3. ضعف نهاد خانواده: اگر از مسئولان ناامید شویم، بیتردید این نهاد خانواده است که میتواند فرهنگ غنی ایرانی – اسلامی را در جامعه نهادینه سازد. جشن پنجه، چهارشنبه سوری، یلدا، اردیبهشتگان، جشن خردادگان، مهرگان و ... از جمله جشنهای خانوادگی ایرانیان است که به سبب عدم آگاهی و شناخت دقیق از فرهنگ ایران باستان، در حال جایگزین شدن به جشنهای غربیان است. بیتردید در این مسئله علاوه بر نظام آموزشی، باید یقه داعیهداران رسانه بهویژه رسانه ملی را گرفت.
4. ضعف هویتی: درست است که روانشناسان باور دارند احساس خودکم بینی در حد متعارف، میتواند برای افراد مفید باشد اما متأسفانه در جامعه ما مسئله کمی متفاوت است. نمونههای عینی بسیاری در جامعه وجود دارد که بیانگر بالا بودن عقده حقارت یا خودکم بینی برخی از جوانان ماست. از منظر آنان غرب سنبل موفقیت و توسعه است و تقلید کورکورانه از آنها باعث نجاتشان است. بیشک کمبود اعتمادبهنفس، انتقاد منفی، افسردگی و بزرگنمایی داشتههای دیگران، نمودهای فرهنگی است که از خود حقارتی ایجاد میشود. البته برخی از آنسوی بام افتادند که خیلی حس برتریطلبی نسبت به دیگران دارند و این هم بهموازات آن خطرآفرین و نشانگر ضعف هویتی است.
ناگفته پیداست رها کردن مسائل عینی فرهنگ در جامعه و سخن گفتن از فرهنگی آرمانی، سبک تربیتی نادرست خانواده و مدارس، نابرابری فرصتها از جامعه، کاهش دینداری اصیل، احساس خودکمبینی اجتماعی و نقش ضعیف رسانه ملی و مدیران فرهنگی کشور، عاملی در این وقایع است.
دکترسیدمرتضی میرتبار