زمینهها، ریشهها و عوامل فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی و سیاسی فرهنگ نابردباری و نارواداری در روابط اجتماعی کداماند؟
این مسئله از دو منظر قابلطرح است که اول، منظر ساختاری که مربوط به کلیت اجتماع است؛ زیرا ساختارهای اجتماعی رفتارهای ما را تحت تأثیر قرار میدهند. دوم مربوط به حیطه رفتاری افراد است، همان رفتاری که تحت عنوان فرهنگ شناخته میشود.
درواقع مسئله فرهنگ سیاسی از دو منظر ساختارهای فرهنگی و مباحث شکلدهنده به رفتار افراد اجتماع و خود رفتارها و تأثیر رفتارهای درست یا نادرست مردم قابلبررسی است.
نکته اول در ارتباط با منظر ساختاری این است که کدام شرایط اجتماعی به این فرهنگ سیاسی نادرست دامن میزند و مانع اجرای آن سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی میشود. به نظر میرسد یکی از شرایط ساختاری بسیار تأثیرگذار و البته مغفول، وضعیت جامعه ازلحاظ سیاسی است که یک وضعیت پساانقلابی است. بهبیاندیگر در جامعه انقلاب کرده ما، ناخودآگاه فضایی دوقطبی و قبیلهگرایانه به معنای عام و نه لزوماً به آن معنای مطروحه در سنت دینی وجود دارد. این هم اختصاصی به جامعه ایران و انقلاب اسلامی ندارد. درواقع اگر نگاهی به انقلابهای بزرگ جهان مثل انقلاب فرانسه و یا انقلاب روسیه شود، این آسیب فرهنگ سیاسی، این وضعیت تکفیر و برچسبهای سیاسی و عقیدتی زدن به رقیبان سیاسی در راستای از میدان به درکردن ایشان، پدیدهای است که در تمام جوامع، دیده میشود. البته این وضعیت فقط بین نخبگان سیاسی نیست، بلکه دامنه آن بین اعضای اجتماع هم کشیده میشود و اساساً فضای اجتماعی را نیز از این حیث آکنده میکند.
بنابراین در عوامل ساختاری شاید مهمترین عامل وضعیت مربوط به موقعیت کلی جامعه از حیث تاریخی است که بعد از یک انقلاب بزرگ اتفاق افتاده و این فضا بسیار تعیینکننده است.
نکته قابلتأمل دیگر موجود، از منظر کنشها و رفتارهای سیاسی این است که سبک سیاسی جامعه و نیروهای سیاسی و اعضای اجتماع ما به این شکل است که معمولاً میل به ساختن دوقطبیهای کاذب در آن وجود دارد. مشهورترین دوقطبی سیاسی در کشور ما اصلاحطلب و اصولگرا است. البته دراینبین دوقطبیهای واقعی ازجمله دوقطبی انقلابی و ضدانقلابی نیز وجود دارد که این دوقطبیها ماهیت جامعه را در مقابل آسیبها و خطرات نرم حفظ میکنند. بههرحال این دوقطبیها اعم از واقعی و کاذب، پیامدهایی برای جامعه دارند که میل به نارواداری و افزایش تملق و دورویی در جامعه از آن جمله است.
بهعبارتدیگر در سطح رفتاری، دو قطبیسازی و در سطح ساختاری، وضعیت پسا انقلاب جامعه، جزء مهمترین عواملی بسترساز شکلگیری فضای نارواداری و از میدان به درکردن رقبا با برچسبهای مختلف و درنهایت جذب حداکثری و دفع حداقلی شده است.
شایانذکر است منظر اعتقادی از بقیه مباحث جدا نیست؛ چراکه اعتقادات زیرساخت و زیربنای بسیاری از مسائل هستند. به دیگر معنا گاهی استفادههای نادرست و نا بهجا از اعتقادات مذهبی و تاریخی منجر به افزایش نارواداری میشود که در این خصوص میتوان به امامحسینی (ع) و یزیدی کردن هر مسئلهای در فرهنگ سیاسی اشاره نمود. البته این مسئله بهمنظور عدم عبرت گیری از تاریخ نیست بلکه فاقد ضابطه بودن و عدم تطابق با روابط درست علمی ناشی از کمعمقنگری، اشتباههای تاریخی و پیروی از منافع و هواهای شخصی زمینهساز این دیدگاه نادرست میشود؛ لذا یکی از مهمترین زمینههای تکفیر در ذهنیت عمومی جامعه ما و بهخصوص جامعه دینی به جهت عدم آشنایی با ضوابط فقهی نارواداری، همین مسئله است؛ لذا نارواداری یکی از ابزارهای استفاده در موارد استثنایی است که کارکردهای خاص خود را به معنای تخصصی فقهی دارد.
مهمترین ضابطه نارواداری بهکارگیری آن در عبور از خطوط قرمز اجتماعی یا سیاسی و مورد تجاوز قرار گرفتن حریمها است. در اینگونه موارد افراد با بهرهگیری از ابزار نارواداری به مفهوم عام و با حرکت به سمت شکستن مرزهای سیاسی با ایجاد یک دافعه، آن را ابزار منافع سیاسی خود قرار میدهند. بر این اساس آنها طبق افقهای محدود ذهنی خویش هرکسی را که دوست ندارند، با او مخالف پنداری کرده و برچسب تکفیر به او میزنند و با انگاره غیرخودی، ایشان را دفع میکنند. باید دانست که این، یک فرهنگ قبیلهگرایانه عمیق است و به نظر میرسد یکی از مباحث مهم مرتبط با بحث نارواداری، فرهنگ قبیلهگرایی سیاسی باشد؛ یعنی وقتی گروهی به یک حزب، جناح یا طرز تفکر سیاسی تعلق دارند هر آنچه توسط آن جناح و یا آن تفکر سیاسی توصیه و عمل میشود، آنها را ممدوح و برکنار از خطا و اشتباهات میدانند، درحالیکه اگر همان موارد را در جناح سیاسی و تفکر سیاسی مقابل ببینند، آنها را بهشدت تکفیر میکنند.
متأسفانه فرهنگ قبیله گرایی سیاسی سالها است که در کشور ما نهادینهشده و اعضای و هواداران دو جناح سیاسی کشور، این فرهنگ را اعمال میکنند. البته عکس این مسئله نیز صادق است و هرکدام از این جناحها اگر فعلی خطا از خودیهای خود- به مفهوم قبیله خودشان - ببینند آن را لاپوشانی کرده و همین مسئله را در طرف مقابل برجسته کرده و با جدیت دنبال میکنند.
شاخصهای بارز فرهنگ نابردباری و نارواداری در جامعه امروز ایران چیست؟
به نظر میرسد که عمدهترین زمینه فکر نارواداری به مفهوم عام در جامعه ما استفاده نا بهجا از فرهنگ عاشورا و قیام اباعبدالله الحسین (ع) است و نکته قابلتأمل استفاده همه گروهها بهتناوب از آن است؛ یعنی انقلابیها در راستای برچسب زدن کسانی که - درست یا نادرست – آنها را غیرانقلابی میدانند و غیرانقلابیها و افراد ضد نظام برای ترسیم تصویر یزیدی از حاکمیت موجود سیاسی از این شاخص استفاده میکنند. ایشان در این زمینه رفتارها و کنش سیاسی و سیاسی خود را با موقعیت و اقدامات حضرت اباعبدالله (ع) شبیهسازی کرده تا خویش را یک منجی و معترض از سنخ فعل امام حسین (ع) نشان دهند.
با این تفاسیر برای یافتن راه درست، بابیان چند شاخص روشن میگردد که چطور میتوان از تاریخ بهدرستی استفاده کرد. اولین شاخص عدم برچسبزنی با استفاده از عناوین و با مباحث سطحی است. بهعبارتدیگر مطالعه عمیق موقعیت اجتماعی و تاریخی آن زمان بر اساس شاخصهای صحیح و آشنایی با موقعیت امروز جامعه بسترساز قضاوتهای درست خواهد بود؛ اما ترویج این مسئله به معنای فرهنگی عام و بدون ضابطه بهطورقطع، به علیه خودش تبدیل میشود. بهبیاندیگر هیچگاه نمیتوان جذب حداکثری را نسبت به افرادی محقق نمود که از طریق صفآرایی عاشورایی با حق مطلق دانستن خویش، طرف مقابل را اساساً یزیدی و باطل مطلق میانگارند. البته در این شرایط تعامل فقط در صورتی قابل تحقق است که کسی از آنطرف با توبه به سمت مقابل بیاید و واقعاً حری باشد. گرچه که چون هر دو طرف برای خودشان چنین موقعیتی را قائل هستند، کسی کوتاه هم نمیآید.
طبق فرموده امیرالمؤمنین (ع) ابتدا باید حق را شناخت و بعد اشخاص آن شناخته شوند ولیکن در جامعه ما به دلیل عدم شناخت واقعی حق و ساختارها و شاخصهای آن، افراد را بهسرعت در یک سطح مبتذلی در دودسته حق و باطل قرار میدهند.
شاخص فرهنگی بعدی که موجب جذب حداقلی و دفع حداکثری میشود عدم نیاز به جلوه دادن همه مسائل به مفهوم حق و باطل است؛ یعنی با خیلی از مسائل میتوان در سطوح پایینتر و رقیقتر برخورد نمود. بهطور مثال تبدیل برجام به محل نزاع عمیق سیاسیکاری اشتباه بود که میشد آن را با تحقیق، احتیاط و انصاف بهپیش برد و مانع از ایجاد دوقطبی برجام و نابرجام در سطح نخبگانی و اجتماع شد.
دراینبین دو معیار اخلاقی بسیار مهم دیگر که جزء سیاسیترین مسائل اخلاقی فرهنگ اسلامی و ایرانی هستند نیز وجود دارد که یکی انصاف و دیگری عدم طیفی دیدن مسائل است. انصاف به این معنا است که انسان خودش را معیار قرار دهد. درواقع فرهنگ انصاف یک فرهنگ کاملاً سیاسی است؛ چراکه یکی از زمینههای اخلاقی و سیاسی زیست صحیح ازنظر اسلامی ترویج فرهنگ انصاف است؛ زیرا انصاف باید مبتنی بر واقعیت باشد؛ بنابراین جهت سالمسازی فضای سیاسی کشور و حرکت بهسوی جذب حداکثری و دفع حداقلی نیازمند مقدمه اخلاقی حاکم کردن انصاف است.
دیدن طیفی یا مشکّک مسائل دومین ویژگی اخلاقی بسیار مهم و تعیینکننده است؛ یعنی گمان نشود که مسئله یک سطح بیشتر ندارد و به معنای متعارف فرهنگی امروز، سیاهوسفید دیده نشود. باید این فرهنگ در اخلاق سیاسی ترویج شود و مطمئناً در فضای سیاسی جامعه کاملاً مؤثر است. جذب حداکثری و دفع حداقلی درواقع یک سیاست کمکی و امدادی است و در این حالت افراد بهجای اینکه مدارج پایینتر از خود را تکفیر کنند، حتی اگر پایینتر از خود را هم ببینند مشتاق کمک به ایشان خواهند بود. پس اگر این فرهنگ طیفی بینی و مشکّک دیدن را بهعنوان یک اخلاق در جامعه بتوان حاکم و نهادینه کرد آن زمان در جذب حداکثری و دفع حداقلی هم موفق عمل خواهد شد.
وضعیت نابردباری و نارواداری را در جامعه ایرانی چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که گاهی در مقوله سازی مسائل اجتماعی و سیاسی افراد قوی عمل میکنند اما در شاخص سازی برای این مقولات ضعیف هستند؛ لذا نمیتوان انتظار ارائه یک برآورد واقعی را در این قضیه داشت. البته این مسئله به ضعف و خلأ نهادهای علمی کشور برمیگردد؛ یعنی در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی، وظیفه دانشگاه، حوزه و نهادهای علمی است که از طریق شاخص سازی مقولات اینها را باانصاف، بهطور واقعی و بهدوراز حب و بغضهای سیاسی مطالعه کرده و بر اساس مطالعه آنها، تحلیل ارائه داده و برآورد وضعیت نمایند.
درواقع برای تعیین وضعیت فرهنگ نارواداری نیاز به برخی شاخصهای کمّی و کیفی است تا بتوان قضاوت نمود ولی فقدان چنین شاخصهایی به دلیل ضعف و خلأ نهادهای علمی، مشکل ایجاد کرده است.
اما اگر بتوان بهطور عمومی و بر اساس نظر و برآورد شخصی قضاوت کرد، میتوان گفت که اصلاً وضعیت مناسبی وجود ندارد؛ چراکه جامعه در وضعیتی است که شکافهای مختلف اجتماعی و سیاسی به لبههای تند و حاد خود رسیده است و چون آن وضعیت پساانقلابی و فرهنگ سیاسی دوقطبی و قبیله گرایی حاکم است، نهفقط یک مسئله، بلکه در مورد اغلب مسائل و چالشها، جامعه متأسفانه بهسرعت به مرزهای نارواداری میرسد که البته این وضعیت در بلندمدت قابلدوام نخواهد بود.
شاخص موجود بعدی، عدم ایستایی و ثبات در وضعیت فرهنگ نارواداری است. وجود شاخص و معیارها در طول زمان و بهخصوص در بازههای بلندمدت بیانگر زمان و مکان مهار این فرهنگ است.
بهطور مثال درباره انتخابات به دلیل فضای انتخاباتی موجود، فرهنگ نارواداری خیلی سریع و حاد در جامعه رشد پیدا میکند؛ یعنی بهیکباره همهچیز به یک معنا تکفیری شده و هرکسی به خودش اجازه میدهد که بهطرف مقابل برچسب زده و او را قضاوت کند؛ لذا به نظر میرسد که باید که در وضعیتهای انتخاباتی کنترل، مهار و مراقبت بیشتری وجود داشته باشد.
البته ازآنجاییکه در این مقولات شاخص سازی انجامنشده است، بنابراین قضاوت کردن درباره آن کار بسیار دشواری بوده و نمیتوان برآورد دقیقی در این خصوص داشت. ولیکن بر اساس حدس بالینی میتوان عنوان نمود که نهتنها در سطح جامعه شکاف زیاد شده است بلکه خود فرهنگ نارواداری نیز به وضعیت حادی رسیده است.
نکته آخر اینکه در برخی از شرایط اجتماعی ممکن است این فرهنگ رشد بیشتری داشته و یا ضعیف شود. بهطور مثال در دوره جنگ تحمیلی به دلیل وجود دشمن مشترک و تهاجم عینی خارجی، فرهنگ نابردباری فروکش کرده و همدلیها بیشتر شده بود. البته همیشه وجود دشمن خارجی و اعمال دشمنی او موجب وحدت نمیشود و گاهی برخی از انواع اعمال اقتدارها و نفوذها و اعمال خشونتهای دشمن وضعیت جامعه را تخریب میکند. بهعبارتدیگر فشارها و تهاجمهای معیشتی دشمن ممکن است بردباری و فرهنگ انصاف افراد را دچار خلل بیشتری کرده و جامعه را به سمت افزایش وضعیت نابردباری فرهنگی و سیاسی هدایت کند.
پیامدهای عدم تحقق سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی (بهویژه پیامدهای امنیتی آن) در جامعه ایرانی کدامند؟
در اینجا دو نکته وجود دارد؛ اول اینکه طبیعتاً فرهنگ نارواداری موجب افزایش سطح التهاب در جامعه بالا میشود. یکی از زیربناهای امنیت، مسئله ثبات است و افراد جامعه در شرایط ثبات طبیعتاً احساس امنیت بیشتری خواهند نمود؛ اما برخی اینها را دقیقاً مانند هم میدانند درصورتیکه آنها عینی نبوده و نسبتشان عموم و خصوص مِن وجه است؛ یعنی امنیت یک مقوله جدایی و ثبات یک مسئله جدای دیگر است اما اینها خیلی به هم کمک میکنند. طبیعتاً یکی از تأثیراتی که فرهنگ نارواداری بر حوزه فرهنگی جامعه میگذارد افزایش سطح التهاب و بیثباتی است و در چنین شرایطی طبیعتاً برقراری زمینههای امنیت فرهنگی و روانی کار بسیار دشواری میشود. در این شرایط جامعه مانند دیگ جوشانی است که مهار و به ثبات رساندن آن و حذف یا برخورد با عوامل مزاحم امنیتی در آن بسیار سخت خواهد بود.
یک نکته دیگر این است که اساساً اداره جامعه در وضعیت دوقطبی از جنبههای مختلفی بسیار سخت است؛ چراکه وضعیت دوقطبی یک حالت عدم تعادل را ایجاد میکند.
از طرفی هم وقتی یک عامل مهاجم و مزاحمی بخواهد بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه فرد را موردتهاجم قرار دهد، برخورد با آن عامل هم کار سختی میشود. برای مثال وقتی یک عامل نفوذی بخواهد در ارکان تصمیمگیری کشور نفوذ کند و شبکه امنیتی بخواهد با او برخورد کند، اگر آنها پشت برچسبها و عناوینی که در جامعه ممدوح هستند، پناه گرفته باشند طبیعتاً برخورد با آنها کار سختی میشود، یعنی یک دستگاه امنیتی کشور میخواهد با یک عامل مزاحم بیرونی دشمن برخورد کند اما از دید عموم افراد و یا از دید ناظر سیاسی گویی با یک جناح سیاسی برخورد میکند و این هم اتفاق بدی است.
بنابراین تأثیراتش در سطوح مختلف خیلی متفاوت است اما بهطورقطع فرهنگ نارواداری درنهایت ضریب امنیتی را پایین میآورد؛ یعنی به معنای واقعی کلمه جامعه را دچار نابسامانی و ناامنیهای خیلی پردامنه در تمام سطوح، از ناامنی فکری و روانی تا ناامنی سیاسی و اقتصادی میکند.
شایانذکر است که تنها دوقطبی و نارواداری قابلقبول، درباره مسائل هویتی واصلی جامعه است که البته نحوه اعمال آنهم جای بحث دارد. بهبیاندیگر دوقطبیهای موجود در این مورد ازجمله انقلابی بودن و غیرانقلابی بودن دوقطبیهای صادقی هستند اما نحوه اعمال آنها چالشبرانگیز است. البته در اینجا ضوابط خاصی وجود دارد و باید معیارها کاملاً حداقلی باشند.
راهبردها و راهکارهای پیشنهادی برای مهار فرهنگ نابردباری و نارواداری در جهت نیل به وضعیت مطلوب در خصوص جذب حداکثری و دفع حداقلی چیست؟
ساختارهای سیاسی جامعه باید به سمتی سوق داده شوند که امکان ایجاد دوقطبیهای کاذب را از بین برده و فضا را به یک معنا، ملی کنند. البته منظور از ملی به معنای ایجاد وحدت در مقابل فضاهای دوقطبیهای کاذب و فرهنگ قبیلهای است نه ملیگرایی در مقابل اسلامگرایی. طبیعتاً ازنظر ساختاری هر چه که بتوان از فرهنگ قبیلهگرایانه از پایینترین سطوح تا بالاترین سطوح فاصله گرفت، به زدودن زمینههای قسمت منفی و غلط فرهنگ تکفیر در جامعه کمک میکند.
ازنظر رفتاری هم به نظر میرسد که باید در حوزه اخلاقی به ترویج فرهنگ انصاف و تقید به فرهنگ انصاف در تمام زمینهها ولو در مسائل خانوادگی و شخصی، اهمیت والایی داد و در این صورت حتماً بازتابهای خود را در عرصه اجتماعی و سیاسی نیز خواهد گذاشت.
نکته مهم بعدی این است که فضاهای روشنفکری و بهخصوص پژوهشی و دانشگاهی – حوزوی، در مسئله جذب حداکثری و دفع حداقلی، دوقطبی، قبیله گرایی و نارواداری پژوهشهای جدی انجام دهند و البته این پژوهشها باید کاربردی باشند تا بتوانند در اداره جامعه به مسئولان کمک کنند. اینیکی از خلأها است و یکی از راهکارهای پیشنهادی این است که باید نهادهای علمی فعالشده و درگیر این مسئله بشوند تا بتوانند در موشکافی این قضیه و در ارائه راهکارهای دقیقی که بتوان این فرهنگ نادرست را از بین برد و یا آن را مهار کرد، کمک کنند.
نهاد دیگری که خیلی نقش کلیدی دارد و به یک معنا مکمل و عمومی کننده نقش نهادهای علمی است، نهاد رسانه است؛ یعنی به هر میزان هم که نهادهای علمی فعال شوند و در این مسئله کار کنند، چه در قضیه تحلیل و چه در حوزه تجویز، راهکار ارائه دهند تا زمانی که نتوان ازنظر رسانهای جامعه را، با این شاخصهای درست آشنا کرد و تا زمانی که رسانهها دائم پیگیر نباشند که این اصلاح فرهنگ اتفاق بیافتد، باز مسئله موفقیتآمیز نخواهد شد. پس نقش رسانه در اینجا خیلی کلیدی و مهم است. البته متأسفانه اغلب رسانههای کشورها چه بهصورت خودآگاه و یا ناخودآگاه بهعکس این قضیه دامن میزنند، یعنی هم آن دوقطبیها را ترویج میکنند و یا به قبیله گرایی دامن میزنند و هم بیانصافی را ترویج میکنند؛ بنابراین یکی از جاهایی که باید پیگیری شود و آسیب زدایی را ازآنجا شروع کرد همین رسانهها هستند. از رسانه ملی گرفته تا رسانههای مکتوب که اغلب آنها هم وابسته به جناحهای سیاسی هستند تا فضای مجازی کشور که از همه رهاتر است و کمتر قابلمهار است و خود افراد هم دسترسی مستقیم دارند. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هر فرد در همین فعالیتهای مختصری که ممکن است در فضای مجازی داشته باشد و در حد صفحات شخصی و حسابهای کاربری خودش و همچنین در قالب آن چیزهایی که با کنش رفتاری خود به آن وزن و اعتبار میدهد، میتواند اثرگذار باشد.
امروز وقتی از رسانه صحبت به میان میآید، منظور فقط رادیو و تلویزیون و روزنامه و مجلات نیستند، بلکه هر فرد از جامعه خود جزء کنشگران رسانهای شده است. پس طبیعتاً نقشهای رسانهای و مسئولیتهای رسانهای هم تقسیم میشود؛ بنابراین هر شخصی، بهعنوان یک فرد ازنظر اجتماعی و رسانهای مسئولیت دارد و این قضیه بسیار مهم است که اگر هرکسی نگران این فرهنگ و آن سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی باشد، باید بهعنوان یک شهروند ساده کنشگر رسانهای، بتواند در این زمینهها حداقل خود را مهار کرده و یا تمرین کند.
راهکارها:
- مسئولان فرهنگ سیاسی، ریشههای فرهنگ نارواداری را از دو منظر ساختاری و رفتاری افراد موردبررسی قرار بدهند.
- مسئولان سیاسی به وضعیت پساانقلابی جامعه ازلحاظ سیاسی، بهعنوان مانعی برای اجرای سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی توجه نمایند.
- نخبگان سیاسی از برچسبهای سیاسی و عقیدتی زدن به رقیبان سیاسی برای از میدان به درکردن ایشان، حذر کنند.
- مسئولان سیاسی با عدم دوقطبی سازی در جامعه، با پیامدهای آنکه همان، میل به تکفیر و تملق و دورویی در جامعه است، مقابله کنند و جامعه را به سمت تعادل هدایت کنند.
- نهادهای سیاسی از استفادههای نادرست و نا بهجا از بسترها و زمینههای تاریخی و بهاصطلاح امامحسینی (ع) و یزیدی کردن هر مسئلهای پرهیز کنند.
- مسئولان فرهنگی و اعتقادی با مدد از زمینه مشترک ذهنی ازنظر تاریخی و عبرت گیریها و درس گیریهای تاریخی، مانع از تبدیل بیضابطه آن به ابزاری جهت دستمایه نارواداری گردند.
- جریانهای سیاسی از فرهنگ قبیله گرایی سیاسی، بهواسطه مدح تمام عملکرد جناح خویش و تکفیر همان دیدگاهها را طرف مقابل حذر کنند.
- جریانهای سیاسی از برچسب درست کردن با عناوین و با مباحث سطحی و بدون مطالعه عمیق، بهمنظور سیاست جذب حداکثری نسبت به افراد بر حذر باشند.
- نهادهای دینی، سعی کنند که معیارهای حق و ساختارها و شاخصهای آن را در جامعه به مردم بشناسانند.
- مسئولان فرهنگی سیاسی، از جلوه دادن همه مسائل، بهصورت حق و باطلی خودداری کرده و با خیلی از مسائل در سطوح پایینتر و رقیقتر برخورد کنند.
- مسئولان نظام، جهت سالمسازی فضای سیاسی کشور، فرهنگ انصاف را در جامعه حاکم کنند.
- مسئولان سیاسی، فرهنگ طیفی بینی و مشکّک دیدن را بهعنوان یک اخلاق سیاسی در جامعه حاکم کنند.
- در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی، نهادهای علمی برای فرهنگ نارواداری شاخص سازی کرده و آنها را باانصاف و بهدوراز حب و بغضهای سیاسی مطالعه کنند و تا بتوان بر اساس مطالعه آنها، تحلیل ارائه داده و برآورد وضعیت داد.
- اندیشمندان سیاسی، با بررسی شاخصها، تعیین کنند که در بازههای بلندمدت، فرهنگ نارواداری در چه مقاطعی مهارشده است.
- مسئولان سیاسی با ایجاد شرایط ثبات در جامعه، مانع از افزایش سطح التهاب و عدم امنیت در جامعه بشوند.
- دستگاه امنیتی، بدون توجه به دیدگاه جریانهای سیاسی، با عامل نفوذی که بخواهد در ارکان تصمیمگیری کشور نفوذ کند، برخورد نماید.
- دستگاه حاکم بر کشور بداند که بهطورکلی فرهنگ تکفیر، ضریب امنیتی را در تمام سطوح، از ناامنی فکری و روانی تا ناامنی سیاسی و اقتصادی بهشدت تضعیف کرده و ایجاد نابسامانی در جامعه میکند.
- مسئولان فرهنگی سیاسی با اعمال ضوابط دقیقی، دوقطبی واقعی اسلامی و غیر اسلامی بودن و انقلابی و غیرانقلابی بودن نظام، اجازه ندهند که هرکسی طرف مقابلش را به سمت نارواداری ببرد و یا برچسب تکفیر به او بزند.
- نهادهای فرهنگی و سیاسی، به بهانه زدودن دوقطبیهای کاذب و اینکه باید زمینههای فرهنگ نارواداری را به معنای غلط و زشت خود از بین برد، موجب نشوند که معیارهای اصلی جامعه تخریب شوند.
- نظام، ساختارهای سیاسی را به سمتی سوق دهد که امکان ایجاد دوقطبیهای کاذب را از بین ببرد و فضا را به یک معنایی، ملیگرایی کرد.
- فضاهای پژوهشی دانشگاهی و حوزوی، فعالشده و درگیر این مسئله بشوند تا بتوانند در موشکافی این قضیه و در ارائه راهکارهای دقیقی که بتوان این فرهنگ نادرست را از بین برد و یا آن را مهار کرد، کمک کنند.
- رسانهها جامعه را، با شاخصهای درست آشنا کنند و به این اصلاح فرهنگ کمک کنند.
- رسانهها، بهعنوان یکنهاد مهم تأثیرگذار آسیب زدایی شده تا مروج فضای دوقطبی و قبیله گرایی و بیانصافی نباشند.
- همه افراد جامعه بهعنوان یک کنشگر رسانهای در فضای مجازی عمل نموده و در پیادهسازی هر چه بیشتر آن فرهنگ و سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی باشد، سهیم باشند.