حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی و اجتماعی چه مؤلفههایی دارد؟
حاشیهنشینی، محصول بیبرنامگی نظام مدیریت کشور است که به سه نوع سیاسی، کیفی اجتماعی و کالبدی، اقتصادی و اجتماعی تقسیم میشود. با عنایت بهشرط اثرپذیری رأی مجموع مردم در امور مملکتی و حس در متن بودن در تحقق دموکراسی، عدم مشارکت افراد در مدیریت و تعاملات سیاسی کشور، عملاً منجر به پدیده حاشیهنشینی سیاسی میشود؛ اما حاشیهنشینی کیفی اجتماعی به معنای کاهش اثرگذاری و تعامل فرد بر شبکه اجتماعی - فرهنگی نظام اجتماعی مکان مهاجرت کرده، نسبت بهنظام اجتماعی مبدأ به دلیل عدم قابل پیشبینی بودن رفتارهای دو طرف برای یکدیگر است که چنین فردی بهطورقطع صرفنظر از میزان دارایی، یک انسان حاشیهنشین محسوب میشود. نوع دیگری از حاشیهنشینی مصطلح در ایران، حاشیهنشینی کالبدی، اقتصادی و اجتماعی است که طی آن افراد، به دلیل محرومیت از امکانات حداقلی زندگی در شهر یا روستای خود و فشار فقر، در حاشیه شهرها و یا مناطق دیگری ساکن میشوند که هرچند به دلیل سکنی در سازوکارهای ناسالم شهرسازی زندگی سختی را میگذرانند ولیکن به دلیل نجات از فلاکت پیشین، از وضع خویش راضی میباشند و احتمالاً همین قسم از حاشیهنشین، متن را میگیرد.
بیهویتی، طردشدگی و احساس تبعیض و محرومیت چگونه موجب بحرانزایی حاشیهنشینی در حوزه سیاسی کشور میشود؟
خداوند در قرآن میفرماید: «بنّا خلق ناکم مِنْ ذکر وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» ، این «لتعارفوا» معنای عمیقی دارد. میفرماید: من همه شمارا از مرد و زنی آفریدم و بعد شمارا شعبه شعبه و قبیله قبیله قراردادم تا یکدیگر را بشناسید ولی درنهایت میگوید: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» یعنی دوباره به همان هویت فردی برمیگردد. توجه داشته باشید که هویت برآمده از این شعبه شعبه بودن، برای انسان یک کنترل اجتماعی است که به طرز جدی بر رفتار، گفتار و سکنات وی اثر میگذارد. به دیگر معنا بخش عمدهای از کنترلهای افراد به دلیل غلبه سیستم متشکل از قومیت، دین، مذهب، زبان و طایفه است که قوام دهنده، کنترلکننده و هدایتکننده ایشان بوده و در قوام و آرامش نظام اجتماعی بسیار مؤثر میباشد. اینکه میفرماید «شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» برای این است که یکدیگر را بهواسطه آن قومیت بشناسید و «لتعارفوا»، یعنی به آن معروف میشوید و وقتی به آن معروف میشوید مجبور هستید که خود را کنترل کنید. از طرفی یکی دیگر از عوامل اصلی عصیان در جامعه، احساس طردشدگی دوسویه ناشی از عدم بهرهبرداری افراد از مواهب ظرفیتهای خویش در جامعه و عدم تحقق انتظارات جامعه از فرد است. بهعبارتدیگر زمانی که تمام ظرفیتهای نظام اجتماعی و خانواده در راستای طردشدگی باشد عصیان اتفاق میافتد. نکته قابلتوجه دیگر اینکه اگر قوام حوزه سیاسی و شاخهشاخه شدن آن، بهگونهای باشد که کل ملت بتوانند به احزاب یا تشکلها بروند، در آن هنگام به دلیل ایجاد بستر واقعی مشارکت کل ملت در قالب معنادار، طردشدگی کاهش خواهد یافت. بهعبارتدیگر اگر هر فرد هویت سیاسی مشخص با وابستگی درست نداشته باشد و نداند که به کدام سازوکار رأی میدهد، در اینجا مرزها، قواعد و تعاریف معلوم نبوده و نتیجه آن در به حاشیه رفتن و شورش نمود خواهد نمود. البته زمانی که اکثریت جامعه به حاشیه بروند، اساساً آنها دیگر حاشیه نیستند، بلکه متن بوده و یک حاشیهای بر این متن غالب شده است؛ بنابراین در حوزه سیاسی ایران، مسئولان باید تلاش کنند که هویت جمعی و غالب عامه ملت، بتواند آرایشان را به اجرا بگذارند.
با توجه به روندهای کنونی جامعه ایران، چه چشماندازی را برای وضعیت حاشیهنشینی متصور هستید؟
با توجه به آمار کارشناسان در طول ۷۰ سال گذشته، مردم بهصورت تصاعدی از استانهای فقیر کشور به ۵ استان برخوردار از امکانات، مهاجرت کردهاند که امروزه این جمعیت حاشیهنشین ۱۴ میلیون نفری، درواقع نشاندهنده نوعی عدم تعادل منطقهای در کشور است. باید خاطرنشان کرد بهطور طبیعی این حجم گسترده از حاشیهنشینان، زمینهساز افزایش فشار بر زیرساختها و طراحی نظامات شهری میشوند که در ادامه اثرات آن بر نظام اقتصادی - اجتماعی کشور مشهود میشود. بهطور مثال حوادث دیماه سال ۹۶، پتانسیل اصلی و قوی خود را در نابودی زیرساختها و فشار بر ساحت سیاسی کشور، از همین حاشیهنشین شهری گرفته بود. بهعبارتدیگر حاشیهنشینی شهری و اجتماعی بهصورت مستقیم بر مسائل سیاسی اثرگذار بوده و بهمحض ایجاد کمترین مسئله سیاسی در کشور، انرژی خردکننده آنها علاوه بر فشار بر سیاسیون، به بحرانهای اقتصادی و اجتماعی نیز منتهی میشود. هرچند حاشیهنشینی اجتماعی میتواند خردکننده نظام سیاسی باشد ولیکن اثر کیفی افزایش نارضایتی در حاشیهنشینی سیاسی بر نظام اجتماعی بسیار بیشتر از آن اثر کمّی و خردکننده حاشیهنشینی اجتماعی میباشد؛ زیرا حاشیهنشینی سیاسی عموماً متشکل از قشر متوسط و تحصیلکردهای است که دغدغه اظهارنظر در حوزه سیاسی رادارند؛ بنابراین نکته بسیار مهم این است که همه مسئولان نظام باید بهگونهای عمل کنند که هر دو حاشیهنشینی را مدیریت کنند.
هویت سیاسی - اجتماعی برآمده از حاشیهنشینی چه روندی را در آینده طی خواهد کرد؟
به نظر میرسد اگر نسبت به رعایت عدالت در تمام سطح کشور تدبیری اندیشیده نشود، پدیده حاشیهنشینی اجتماعی روند بسیار نگرانکنندهای خواهد داشت؛ زیرا حاشیهنشینی منجر به نابودی شهرهای مهاجر ساز به دلیل از دست دادن سرمایههای انسانی، مادی و معنوی و شهرهای مهاجرپذیر به جهت تراکم سرمایه انسانی، مادی و معنوی و به استهلاک کشیده شدن نیروی انسانی میشود. به دیگر معنا با ادامه حرکت در این مسیر، به سبب عدم تحمل مردم و ناتوانایی مدیریت شرایط توسط نظام سیاسی و عمیقتر شدن دعوای فقر و غنا وضعیت بسیار دشوارتر خواهد شد؛ بنابراین بهترین راهکار برای خروج کشور از گرفتاریهای اجتماعی درگیر با آن، مسئله بسیار جدی تعادل منطقهای بهواسطه هدایت امکانات از چند مرکز استان بهطرف مناطق محروم است؛ اما ازنظر سیاسی با توجه به عملکردهای موجود و نارضایتیهای اجتماعی حاصل از افزایش فاصلههای طبقاتی، حاشیهنشینی و افزایش مسائلی چون اعتیاد و بزهکاری و طلاق، بهطور حتم مردم همه اینها را حمل بر ناکارآمدی سیستم سیاسی و مدیریتی کشور میگذارند. نکته بعدی بحث عدالت است که باید اذعان داشت، عدالت از ارکان مهم نظام اجتماعی و آرامشبخش میباشد و فقدان آن زمینهساز شورش خواهد شد؛ بنابراین به نظر میرسد بحث عدم تعادل منطقهای در راستای افزایش امنیت سیاسی – اجتماعی بهشدت اثرگذار است.
پیامدهای امنیتی، سیاسی شدن حاشیهنشینی در ایران چیست؟
با توجه به شرایط موجود در باب حاشیهنشینی به نظر میرسد دو گزاره بیشتر وجود ندارد. اول اینکه جامعه شورش کند و نظام سیاسی را به زمین بزند و دوم اینکه نظام سیاسی آنقدر فشار آورده و هزینه انتظامی و نظامی را بالا ببرد که بهاندازه هر فردی یک نیروی انتظامی و اطلاعاتی بگذارد و دقیقاً مانند فنری که از دو طرف فشرده میشود هرروز این فشار را زیادتر کند. ولی راه عاقلانه این است که حکومت بهنظام اجتماعی مجالی بدهد؛ زیرا در غیر این صورت نظام اجتماعی بههیچوجه قابلکنترل نبوده و یا بر حکومت خواهد شورید و یا اینکه به گوشهای انزوا رفته و افسردگی میگیرد تا زمانی که نابود شود. این مسئله دقیقاً مانند مادری است که در مقابل اظهارنظرهای فرزند خود با پرخاش رفتار میکند. بعد از مدتی که دیگر کودک او سکوت کرده، این مادر نباید خوشحال باشد که او را تربیتکرده بلکه بایستی نگران افسردگی و در ادامه طغیان او باشد. درواقع مادر عاقل، تعامل و مادر نادان، تحکم میکند.
چه راهکارها و راهبردهایی برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی-اجتماعی (شهروند عاصی) و پیامدهای آن پیشنهاد میکنید؟
برای این منظور به نظر میرسد مسئولان باید انجام چند امر را در دستور کار خود قرار دهند. اولین و مهمترین مسئله بحث تعادل منطقهای و توزیع عادلانه ثروت ملت در بین همه استانهای کشور است. مسئله دوم تقسیم ثروت ملت بین اقشار مردم است. البته منظور طرحی مثل یارانه نیست؛ زیرا اینگونه طرحها بهصورت کوتاهمدت و برای قشری محدود پاسخگو خواهد بود ولی در بلندمدت بهمثابه سمی برای برنامهریزی تعادل منطقهای و قشری است. نکته بعدی فراهم نمودن تعادل قشری است به این معنا که مسئولان باید توجه داشته باشند در مناطق محروم از اقشار ضعیف جامعه، حمایت بیشتری صورت گیرد. مسئله بعدی در ارتباط با عوامل ایجادکننده بحث شهروند عاصی است. یک سطح از عاصی بودن اساساً به زندگی شخصی، عدم شغل و درآمد و توانایی ایجاد معیشت آبرومند برمیگردد. مسلماً چنین شرایطی یک سطح از عصیان را به فرد تلقین میکند و این سطح از عصیان بسیار خطرناک است. از طرفی با توجه به اینکه در یک جامعه نرمال، ۸۰ درصد از مردم، قشر متوسط، ۵ درصد فقیر و ۵ درصد غنی هستند؛ بنابراین اگر این جامعه علیه ساختار سیاسی عصیان کند، اساساً چیزی خاصی نبوده و فقط یک گفتگوی سیاسی است که میتوان آن را مدیریت نمود؛ ولی در جامعهای مانند جامعه امروز ایران، حجم گسترده فقر در بین ملت، منجر به ایجاد سطح دیگری از شهروند عاصی شده است. این مسئله نیازمند رویکرد و تدبیر جدید مسئولان نظام در جهت توسعه وضعیت اقتصاد - اجتماعی مردم در راستای ممانعت از افزایش تأمین انرژی خشونت میباشد. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه با توجه به فشار بالایی که تحریمها بر نظام اقتصادی و بهتبع آن نظام اجتماعی کشور وارد کرده است، باید همه مسئولان کشور در راستای برداشته شدن تحریمها تلاش مضاعف بنمایند؛ چراکه هزینه این تحریمها برای نظام اجتماعی بسیار بالا بوده و باعث نابودی مملکت از داخل خود میشود. البته درست است که تمام مشکلات کشور به تحریم مربوط نیست ولی از سالها پیش برنامه کشور بهگونهای طراحیشده است که همهچیز ما به خارج وابسته شده و امروز هر حرکتی که در راستای اصلاح امور داخلی بخواهد انجام پذیرد یکسوی آن به خارج گرهخورده است؛ لذا برای خروج از این وضعیت باید مسئولان نظام بتوانند با برنامهریزی معقول برای بیست سال آینده، کشور را به حدی از خوداتکایی برسانند؛ بنابراین به نظر میرسد مهمترین راهکار رسیدگی مسئولان به ملت و حذف هر آن چیزی از سازوکار خویش است که مانع خدمت به این ملت میشود؛ لذا قدم اول برای جلوگیری و پیشگیری از شورشهای سیاسی، بازگشت محترمانه و بهصورت نرم به کشور و مسائل داخلی آن است. بهبیاندیگر حاکمیت باید با توجه به شرایط داخلی کشور، روابط خود را مدیریت کند؛ یعنی با توجه به حجم گسترده مشکلات داخل کشور، تمام تمرکز و توان خود را از مسائل دیگر کاسته و به فکر حل معضلات داخل کشور باشد. بهطورکلی ازآنجاییکه کشور ایران سیستمی نهادی متشکل از دستگاههای حکومتی، دولتی، شوراهای شهر و روستا و مردم است که هرکدام از اینها بخشی از اقتصاد و رفتار اجتماعی - سیاسی ملت را بر عهدهدارند، اگر این چهار نهاد بر اساس برنامهای مدون رفتار میکردند، بسیاری از مشکلات کشور تا به امروز حلشده بود. شایانذکر است مقام معظم رهبری، چند سال پیش چشمانداز ۱۴۰۴ را ابلاغ کردند که ذیل آن باید مسئولان مربوطه برنامه آمایش ملی و بعد آمایش استانها و بعد طرحهای جامع را تصویب میکردند تا بتوانند کشور را مدیریت کنند. ولیکن متأسفانه این کار به دلیل عدم وجود سازمان برنامهوبودجه مستقلی که زیرمجموعه هیچکدام از این نهادها نباشد تا بتواند برای سایر نهادها مشروعیت داشته باشد، محقق نشد؛ بنابراین مادامیکه یک نظام برنامهای متمرکز وجود نداشته باشد که دستورات مقام معظم رهبری یا انتخاب مردم را در کشور جاری نماید، این کشور قوام پیدا نمیکند و هر بار با یک بحرانی جدید و پیچ تاریخی و خطرناک روبرو خواهد شد؛ بنابراین بهترین توصیه به حاکمیت بازگرداندن نظام برنامه به این کشور است؛ زیرا زمانی که سازمان برنامه بهصورت مستقل و با برنامه مشروع علمی وجود داشته باشد و برای مردم باشد، بانک مرکزی، سازمان حفاظت محیطزیست و سازمان امور اجتماعی نیز برای مردم میشود. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تا به امروز دولتها مخرّب این چهار نهاد بودند، درحالیکه اینها باید برای مردم بوده و ایشان به دولتها و بازیگران دیگر دستور بدهند تا آنها اجرا کنند؛ پس بهترین کار بازگرداندن نظام برنامه کشور به کشور و تدوین برنامهای مدون برای بازیگری این ملت است.
فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند تهدید هویت سیاسی-اجتماعی حاشیهنشین را به فرصتی برای مشروعیت بخشی استفاده کند؟
جمهوری اسلامی باید تلاش کند مشروعیت سیاسی خود را بهواسطه افزایش مشارکت عموم ملت در پای صندوقهای رأی تضمین کند؛ زیرا اگر عموم ملت شریک مدیریت سیاسی کشور شوند، آن زمان موفقیت حاصل خواهد شد. البته این امر بهواسطه افزایش رضایتمندی مردم از وضعیت معیشت و حل مشکلاتشان تحقق خواهد پذیرفت. در همین راستا به نظر میرسد که باید مسئولان از تصمیمگیریهای عجولانه و بدون مشورت با افراد خبره که منجر به تحمیل هزینههای امنیتی و سیاسی و بهتبع آن هزینه اجتماعی و فرهنگی بسیار زیاد بر دوش کشور میشود، خودداری کنند؛ بنابراین باید مسئولان نظام تلاش کنند که با بازگشت کشور به آن سیستم مدیریت عادی، مشروعیت نظام را حفظ نمایند.
چگونه نهاد انتخابات و بهویژه انتخابات ۱۴۰۰ میتواند ابزاری برای مهار حاشیهنشینی بهمثابه هویت سیاسی - اجتماعی باشد؟
به نظر میرسد با توجه به شرایط خاص و حساسی که کشور در آن قرار دارد، باید در انتخابات ۱۴۰۰ همه جناحهای سیاسی، فارغ از اسمورسم خویش تلاش بکنند که با رفتار و گفتار خود موجبات تقویت اتحاد و انسجام ملی را فراهم آورند.
راهکارها:
- حاکمیت با برنامهریزی صحیح و متقن در نظام مدیریت کشور، مانع از گسترش پدیده حاشیهنشینی گردد.
- مسئولان دولتی با مشارکت مردم در مدیریت و تعاملات سیاسی کشور، حاشیهنشینی سیاسی را کاهش دهند.
- مسئولان با فراهم نمودن تمام ظرفیتهای نظام اجتماعی و خانواده، در راستای عدم طردشدگی افراد از جامعه، مانع از وقوع عصیان شوند.
- اندیشمندان علمی و سیاسی جامعه، با هدایت مردم بهسوی احزاب، زمینهساز ایجاد هویت سیاسی مشخص و مشارکت کل ملت در قالب معنادار و درنتیجه، کاهش احساس طردشدگی بشوند.
- مسئولان سیاسی تلاش کنند هویت جمعی و غالب عامه ملت، بتوانند آرای خود را به اجرا بگذارند.
- حاکمیت در جهت کنترل پدیده حاشیهنشینی، بهواسطه تعادل منطقهای و توزیع عادلانه ثروت ملت در بین همه استانهای کشور، امکانات را از مراکز چند استان به سمت سایر مناطق محروم سوق بدهد.
- با توجه به اثر مستقیم و سنگین حاشیهنشینی اجتماعی بر نظام سیاسی و اثرگذاری کیفی عمیقتر افزایش نارضایتی در حاشیهنشینی سیاسی بر نظام اجتماعی، همه مسئولان نظام بهگونهای عمل کنند که هر دو حاشیهنشینی را مدیریت کنند.
- مسئولان نظام در راستای ممانعت از روند رو به رشد پدیده حاشیهنشینی، تدبیری در خصوص رعایت عدالت بهعنوان یکی از ارکان مهم نظام اجتماعی در تمام سطح کشور، بیندیشند.
- مسئولان استانی، با فراهم نمودن تعادل قشری در مناطق محروم، از اقشار ضعیف جامعه خویش حمایت بیشتری بکنند.
- مسئولان دولتی با توسعه وضعیت اقتصاد - اجتماعی و کاهش فقر در سطح جامعه، مانع از ایجاد شهروند عاصی و درنتیجه افزایش خشونت و عصیان گردند.
- همه مسئولان کشور در راستای برداشته شدن تحریمها تلاش مضاعف بنمایند.
- مسئولان نظام بتوانند با برنامهریزی معقول و قابلاجرا، برای بیست سال آینده، کشور را به حدی از خوداتکایی برسانند.
- با توجه به حجم گسترده مشکلات داخل کشور، مسئولان نظام تمام تمرکز و توان خود را در جهت حل معضلات داخل کشور گذارده و از مسائل حاشیهای اجتناب کنند.
- چهار نهاد حکومتی، دولتی، شوراهای شهر و روستا و مردم، با استناد به چشم انداز ۱۴۰۴ ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری، در راستای حل مشکلات کشور بر اساس برنامهای مدون رفتار کنند.
- مسئولان کشور در ذیل چشم انداز ۱۴۰۴ ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری، برنامه آمایش ملی و بعد آمایش استانها و بعد طرحهای جامع را تصویب کرده تا بتوانند کشور را به بهترین شکل مدیریت کنند.
- حاکمیت با ایجاد سازمان برنامهوبودجه مستقل که دارای برنامه مشروع علمی باشد، شرایط را برای اجرای دستورات مقام معظم رهبری فراهم کند.
- مسئولان نظام، نهادهای بانک مرکزی، سازمان حفاظت محیطزیست و سازمان امور اجتماعی را از بخش دولتی به بخش خصوصی واگذار کنند تا مردم به دولتها در جهت اجرا، راهکار بدهند.
- نظام حاکم تلاش کند در جهت حفظ مشروعیت سیاسی خود، مشارکت عموم ملت در پای صندوقهای رأی را بهواسطه افزایش رضایتمندی مردم از وضعیت معیشت و حل مشکلاتشان افزایش دهد.
- مسئولان از تصمیمگیریهای عجولانه و بدون مشورت با افراد خبره که منجر به تحمیل هزینههای امنیتی و سیاسی و بهتبع آن هزینه اجتماعی و فرهنگی بسیار زیاد بر دوش کشور میشود، خودداری کنند.
- با توجه به شرایط خاص و حساس کشور، همه جناحهای سیاسی فارغ از اسم و رسم خویش، تلاش کنند که با رفتار و گفتار خویش موجبات تقویت اتحاد و انسجام ملی را فراهم آورند.
مرکز پژوهشی مبنا