یکشنبه, 28 فروردين 1401 05:33

عوامل مؤثر فرهنگی - اجتماعی امید اجتماعی در ایران

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

مصاحبه‌ مرکز پژوهشی مبنا با آقای دکتر محمدرضا پویافر استادیار گروه علوم اجتماعی، دانشگاه علوم انتظامی امین، با موضوع «امید اجتماعی در ایران»

سه کلان دسته از عوامل مؤثر فرهنگی - اجتماعی امید اجتماعی در ایران وجود دارد که شامل، رویّه‌های سیاست‌گذاری اجتماعی و فرهنگی، رسانه‌ها و واقعیت پیرامونی بین‌المللی و جهانی مؤثر بر شرایط فرهنگی - اجتماعی جامعه هستند.

 

شاخصه‌های سنجش کاهش یا افزایش امید اجتماعی در کشور چیست؟

برای بررسی سطح امید اجتماعی قاعدتاً باید به سراغ شاخصه‌هایی رفت که بیانگر ارزیابی فرد از شرایط محیطی و وضعیت کلی جامعه در آینده و همچنین از وضعیت زندگی و شرایط خویش باشد که البته این مسئله شامل ارزیابی از وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در آینده می‌باشد.

پس امید به آینده در چهار بُعد و دو سطح می‌تواند طراحی و سنجش شود. چهار بُعد ازنظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که ارزیابی از آینده است و هر چه این ارزیابی مثبت‌تر باشد، امید به آینده بیشتر است و دو سطح، یکی از جهت شرایط عمومی جامعه‌ای است که فرد در آن زندگی می‌کند و دوم هم شرایط و زندگی فردی است که خودش در آن است.

به‌طور مثال ممکن است فرد ازنظر اقتصادی ارزیابی نسبتاً منفی از آینده اقتصادی جامعه داشته باشد اما با توجه به شرایط شغلی و پیشرفتی که برای او به وجود می‌آید ارزیابی مثبتی از شرایط اقتصادی خودش داشته باشد.

علل و عوامل فرهنگی، اجتماعی کاهش امید اجتماعی در ایران کدم‌اند و به نظر شما مهم‌ترین عامل چیست؟

تمام عواملی که می‌توانند روی چهار بُعد مذکور امید به آینده تأثیر بگذارند و نشان‌دهنده شرایط خوب در آینده ازنظر یک فرد باشند، می‌توانند در سطوح مختلف بر امید اجتماعی تأثیرگذار باشند.

با این توضیح، یکی از عوامل اجتماعی – فرهنگی، رویّه‌ها و نظام سیاست‌گذاری در جامعه است. درواقع نظام سیاست‌گذاری اجتماعی - فرهنگی یک کلان عامل است که می‌تواند بر امید اجتماعی در ایران مؤثر باشد و این نظام سیاست‌گذاری می‌تواند مثلاً درزمینه سیاست‌گذاری اقتصادی باعث امید به آینده یا کم شدن امید به آینده در وجه امید اقتصادی شود. البته زمانی که درباره امید اجتماعی صحبت می‌شود در مورد وجه خاص آن وارد می‌شود. درنتیجه یک مورد، چگونگی یا خوب بودن نظام سیاست‌گذاری و حکمرانی در جامعه است که می‌تواند عامل مؤثر بر امید اجتماعی باشد و اگر هر مشکلی در اینجا داشته باشد می‌تواند امید اجتماعی را کم کند. عامل بعدی رسانه است. رسانه می‌تواند به مردم تصویری از آینده را بدهد که گرچه معلوم نیست واقعیت داشته باشد ولی به‌طورقطع خواه‌ناخواه تأثیرگذار خواهد بود. به‌عبارت‌دیگر سه دسته کلان از عوامل مؤثر فرهنگی - اجتماعیِ امید اجتماعی در ایران وجود دارد که شامل، نظام و رویّه‌های سیاست‌گذاری اجتماعی و فرهنگی، دوم رسانه‌ها و الگوی فعالیت‌های آن‌ها و سوم واقعیت پیرامونی بین‌المللی و جهانی مؤثر بر شرایط اجتماعی - فرهنگی جامعه هستند. پس واقعیت‌های بیرونی هم تأثیر دارد ولی به‌عنوان عامل سوم است.

یعنی به‌طور حتم نحوه تعامل کشورهای دنیا و سیاست‌گذاری ایشان نسبت به ایران، بر امید اجتماعی در جامعه ما تأثیرگذار خواهد بود. به‌طور مثال فرض کنید فرد از زندگی شخصی و وضعیت جامعه خود ناراضی بوده و احساس سختی و ناامیدی در زندگی خودش بکند، در مقابل از واقعیت‌های جهانی کشورهای دیگر و نگاه آن‌ها به ایران، این احساس را داشته باشد که آن‌ها هرچند از طرفی شرایط سختی را برای زندگی ایرانیان به وجود آورده‌اند ولی از طرف مقابل با فراهم آوردن شرایط مناسب از اقامت ایشان در خارج از ایران باکمال میل استقبال می‌کنند و این مسئله به‌طورقطع امید به زندگی در ایران را کاهش می‌دهد.

به‌عبارت‌دیگر باید دید مردم جامعه چه تصوری نسبت به آینده خود در مورد نرخ تورم، میزان بیکاری، شرایط عادلانه استخدام در سازمان‌های دولتی یا تسهیل در راه‌اندازی کسب‌وکارها، امنیت شغلی، ثبات ارزش پول، امنیت سرمایه‌گذاری و به‌صورت کلی از وضعیت اقتصادی دارند. در مورد وضعیت سیاسی نیز باید تصور ایشان از میزان نزاع و اختلافات داخلی در کشور، میزان شایسته‌سالاری در سال‌های آینده، میزان فساد سیاسی و یا برعکس سلامت سیاسی مسئولین و متصدیان در آینده موردبررسی قرار بگیرد.

همین‌طور ازنظر فرهنگی هم می‌تواند شاخص‌های مختلفی وجود داشته باشد؛ مانند اینکه میزان دسترسی به امکانات آموزشی مناسب و میزان انعطاف برای انجام فعالیت‌های فرهنگی و احترام به عقاید و باورها در جامعه و تحمل نظرات مخالف، وضعیت جامعه چطور خواهد بود. درنهایت وضعیت اجتماعی را می‌توان به‌واسطه وضعیت سلامت و بهداشت و ارزیابی فرد از وضعیت آینده در مورد عدالت اجتماعی در جامعه و حتی ازنظر توجه به حقوق اقلیت‌ها بررسی نمود.

بنابراین سیاست‌گذاری اجتماعی - فرهنگی در جامعه ما تا حد زیادی دچار مشکلات است؛ چراکه جامعه با نهادی سازی شدید امر اجتماعی - فرهنگی مواجه است؛ یعنی حکومت با دغدغه حفظ ارزش‌های اصلی جامعه، خودش را مقیّد می‌داند که در جزئی‌ترین موضوعات اجتماعی - فرهنگی به‌صورت مستقیم ورود کند و این مسئله منجر به شکل‌گیری کمترین تنوع، خلاقیت و نوآوری در فعالیت‌های مختلف شده و با سلب امکان فعالیت‌های متفاوت و متنوع و انجام بیشترین هزینه‌ها از منابع عمومی ولیکن درعین‌حال در معرض بیشترین اتهامات نسبت به نهادهای رسمی و حاکمیتی به دلیل ناکارآمدی این سیاست‌ها قرار می‌گیرد.

بنابراین نهادی سازی شدید امر اجتماعی - فرهنگی اولاً منجر به مداخله اجرایی مستقیم حاکمیت در جزئی‌ترین امور اجتماعی - فرهنگی شده و در ثانی ابهام شدید در تقسیم‌کار حاکمیتی بین نهادها و سازمان‌های رسمی به وجود می‌آید؛ به‌عنوان نمونه در حوزه هنر، هم وزارت ارشاد متولی فرهنگ و هنر در کشور شناخته می‌شود و هم ارگان‌هایی وجود دارد که بدون توجه به مجوز وزارت ارشاد، خودشان مستقلاً کار می‌کنند. مثلاً بزرگ‌ترین رسانه کشور که صداوسیما است برای فعالیت‌های فرهنگی خود هیچ‌گاه از جاهایی مثل وزارت ارشاد مجوز نمی‌گیرد و کار خودش را می‌کند. به‌عبارت‌دیگر این ابهام شدید وجود دارد که تعریف نقش‌ها معلوم نیست و متولی امر فرهنگی در کشور مشخص نیست.

نکته درخور توجه این است که این ابهام مسبب سردرگمی شده و اثرات منفی آن نسبت به شرایط اجتماعی، باعث ناامیدی می‌شود؛ یعنی وجود چند متولی در نهادهای مختلف، منجر به محدود شدن و قید خوردن قدرت‌های این نهادها باهم می‌شود که نتیجه آن در ایجاد حس منفی افراد نسبت به آینده جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، نمود پیدا می‌کند. در حوزه اقتصاد هم کار به همین شکل است. در حوزه سیاسی و امنیت هم همین‌طور هست؛ به‌طور مثال در حوزه امنیت معلوم نیست که متولی امنیت از داخل شهرها تا مرزها کیست و هنوز یک نظام تقسیم‌کار مشخص وجود ندارد و نظام حفاظت از مرزهای کشور فرماندهی واحدی ندارد. درنتیجه ممکن است مشکلاتی به وجود بیاید.

نظام اطلاعاتی کشور نیز با این مشکل مواجه است؛ زیرا در کشور ما دو سازمان اطلاعاتی مهم وجود دارد که حتی در قوانین ذکرشده که استعلام‌های استخدامی و گزینشی کشور بایستی از این دو مرجع استعلام شود؛ یعنی رسماً در قانون به این ابهام مشروعیت داده شد که یک استعلام از وزارت اطلاعات گرفته شود و یک استعلام هم از سازمان اطلاعات سپاه گرفته شود. درنتیجه ممکن است فردی مجوز فعالیت و نقد بر اساس قوانین وزارت اطلاعات یا دولت را دارا باشد ولی یک جای دیگری با او برخورد کند بدون اینکه نیاز به پاسخگویی به نهادهای دیگری داشته باشد و این هم احساس سرخوردگی می‌آورد.

در اقتصاد هم همین‌طور است. درزمینه اقتصاد در کشور به این دقت نمی‌شود که بخش زیادی از منابع قدرت و رویّه‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری و فعالیت اقتصادی در اختیار جاهایی غیر از دولت است که اصلاً به‌جایی هم پاسخگو نیستند و این هم قاعدتاً مشکل ایجاد می‌کند.

بنابراین در این شرایط ممکن است افراد جامعه دچار سطحی از ناامیدی نسبت به آینده شده و در بدترین حالت ممکن است از این جامعه جداشده و به کشوری دیگر مهاجرت کنند.

پیامدها و تبعات منفی کاهش امید اجتماعی در ایران برای جامعه چیست و مشخصاً در زمینه فرهنگ دینی چه تبعاتی به دنبال دارد؟ اگر در خصوص تأثیرات کاهش امید اجتماعی در ایران بر مسائل امنیتی نیز توضیحی دارید، بفرمایید؟

باید دانست که نهادی شدن امر فرهنگی علت‌العلل خیلی از تحولات اجتماعی در کشور و ازجمله تحولات منفی است. نهادی شدن امر فرهنگی که شامل نهادی شدن امر دینی هم می‌شود خودش را در دو بُعد نشان می‌دهد؛ اولین بعد، حکومتی کردن تمام جزئیات امور فرهنگی کشور و مردم است و دوم، پیچیده کردن امور فرهنگی و ازجمله امور دینی با قانون و دستورالعمل نوشتن برای جزئی‌ترین امور. البته این نهادی شدن امر فرهنگی، نتیجه‌اش در فرهنگ دینی نیز بروز کرده است، یعنی باعث شده که نظام حاکم، در فرهنگ دینی هم برای جزئی‌ترین مسائل زندگی مردم مرزبندی ایجاد کرده و تعیین کنند که این دینی و این، غیردینی است، این، مقدس است، این، سکولار است و حتی گاهی در مورد خیریه و هیئت هم همین کارشده است و با این مرزبندی‌ها عملاً فرآیند سکولار شدن در جامعه در سطح فردی تقویت می‌گردد؛ بنابراین نتیجه نهادی شدن امر فرهنگی و ازجمله نهادی شدن امر دینی در جامعه ایرانی تقویت روندهای سکولار شدن در جامعه ایرانی به‌رغم وجود حکومت دینی است.

بنابراین نهادی شدن مسئله بسیار مهمی است به‌گونه‌ای که گاهی در فرهنگ دینی فربه‌شدن مناسک به معنای پر عرض و طول شدن انواع آیین‌ها، زیاده‌روی کردن در ایجاد مناسک، آیین‌ها و مناسک دینی و دائم مناسبت ساختن برای مسائل و موضوعات دینی، معلول نهادی شدن امر دینی است؛ یعنی حکومت با ورود افراطی و مستقیم به این قضایا دامن زده و به‌واسطه مانور در رسانه‌های رسمی، مسبب مناسک ساختن و آیین درست کردن و مراسم ایجاد کردن و ابداع کردن انواع رسوم و تقویم‌ها و مناسبت‌ها شده است؛ بنابراین فربه‌شدن مناسک نیز، معلول نهادی شدن امر دینی است.

بنابراین نهادی شدن امر دینی منجر به سکولار شدن در جامعه می‌شود که به دین ربط دارد که این مسئله اهمیت، نقش، اثر و جایگاه دین در جامعه را در زندگی اجتماعی مردم کم می‌کند و این می‌تواند منجر به کاهش امید اجتماعی هم شود و البته برعکس هم می‌تواند باشد، یعنی کاهش امید به آینده خودبه‌خود از سمت دیگری منجر به کاهش امید به حکومت دینی می‌شود؛ یعنی اگر مردم در جامعه به آینده خوش‌بین نباشند و امید نداشته باشند، به حکومتی هم که بانی و متولی و هدایت‌کننده این جامعه است کمتر امید دارند و درنتیجه ممکن است تعدادی از مردم اصلاً به اصل اینکه دین می‌تواند زندگی را بهتر کند، بدبین‌تر شوند و از آن ناامیدتر شوند. کما اینکه ممکن است نسبت به‌کل دین ناامید شوند و درنتیجه جامعه به سمت سکولار شدن پیش برود.

به‌عبارت‌دیگر می‌توان آن را به‌صورت یک نمودار در نظر گرفت؛ یعنی ازیک‌طرف نهادی شدن امر دینی باعث کاهش امید به آینده می‌شود و کاهش امید به آینده هم منجر به سکولار شدن جامعه خواهد شد. از طرف دیگر نهادی شدن امر دینی هم مستقیماً باعث سکولار شدن جامعه خواهد شد؛ یعنی نهادی شدن امر دینی منجر به پررنگ کردن مرزبندی‌ها و خط‌کشی‌ها در جامعه می‌شود و پررنگ خط‌کشی‌ها و مرزبندی‌ها در جامعه، درواقع تقابل گروه‌های مردم را باهم خواهد داشت و درنتیجه تضعیف جایگاه اجتماعی دین و سکولار شدن را خواهد داشت. این هم به معنای تبعاتی است که برای فرهنگ دینی در جامعه وجود دارد.

از طرفی مباحث امنیتی با کاهش امید اجتماعی قاعدتاً خودش را به دو شکل نشان می‌دهد. به این صورت که یا فرد از این جامعه می‌رود و یا تعلق فرد به این جامعه کم می‌شود و سعی می‌کند خودش را از این جامعه جدا کند، هرچند در این جامعه زندگی کند ولی ممکن است کاری به این جامعه نداشته باشد و درواقع نظام از استفاده از انگیزه حداکثری مردم محروم می‌شود که این‌یک خطر است.

بر اساس تئوری مزلو Maslow، فرد زمانی که می‌خواهد اهداف اجتماعی خودش را با روش‌های مختلفی که برای اهداف اجتماعی در نظر دارد، هماهنگ کند، رفتارهایی انحرافی از خود بروز می‌دهد؛ اول اینکه ممکن است دچار انزوای اجتماعی شود، یعنی اصلاً با این جامعه کاری نداشته باشد. چنین کسی ممکن است یا از جامعه مهاجرت کند، یا اینکه بالأخره در گوشه‌ای از جامعه به‌تنهایی زندگی کند و کاری به‌نقد صحیح و یا تلاش برای اصلاح جامعه نداشته باشد و عملاً جامعه برای او مهم نباشد. حالت دوم بحث طغیان است، چنین فردی از وضعیت جامعه عصبانی است اما نمی‌خواهد بی‌خیال این جامعه هم باشد و دست به اعتراض و حتی اعتراض خشن و تجمعات اعتراضی می‌زند که نظم و امنیت عمومی را به خطر بیندازد؛ بنابراین زمانی که نظم عمومی با اعتراضات مخدوش می‌شود، شاید در وهله اول بتوان گفت رسانه‌های بیگانه و کشورهای خارجی تحریک کرده‌اند، ولیکن در ادامه به‌طورقطع عملکرد نامناسب و رویّه‌های ناامیدکننده حاکمیتی به‌خصوص سیاست‌گذاری‌های اجتماعی، منجر به این کار می‌شود که این هم بر امنیت تأثیرگذار است.

راهبردها و راهکارهای افزایش امید اجتماعی در ایران چیست؟ از منظر دینی و فرهنگی و اجتماعی توضیح بفرمایید.

اول اینکه نظام سیاست‌گذاری فرهنگی - اجتماعی ایران در تقسیم‌کار نهادی در سیاست‌گذاری‌ها به‌شدت دچار ابهام است، یعنی معلوم نیست که نقش هر سازمان، نهاد و سامانه‌ای که در کشور قدرت دارد در سیاست‌گذاری اجتماعی - فرهنگی چیست و چه جایگاهی دارد.

دوم اینکه نظام حاکمیتی به‌شدت درگیر مشکل سیاست‌گذاری نهادی شدن امر فرهنگی ازجمله نهادی شدن امر دینی شده است و تا زمانی که این را برطرف نکرده و به گروه‌های مردمی اعتماد و کارها را به آن‌ها واگذار نکند و نقش حاکمیت فقط محدود به قانون‌گذاری، نظارت و تسهیل در اجرای آن نباشد و بخواهد مستقیماً به جزئی‌ترین امور زندگی و امور اجتماعی - فرهنگی مردم به‌صورت مستقیم ورود کند، این مشکلات را حل نخواهد شد.

به‌عبارت‌دیگر دولتمردان کشور باید از این نگران بودن همیشگی در مورد همه‌چیز و اداره و ورود مستقیم در تمام زمینه‌ها دست‌بردارند. درواقع تا زمانی که ایشان گمان کنند با واگذاری مسائل به دیگران، موجبات به انحراف کشیده شدن آن‌ها را فراهم می‌آورند، معضلات حل نخواهد شد. البته در این وادی در درازمدت، هم مردم ضرر می‌کنند و هم حاکمیت ضرر خواهد کرد؛ چراکه جامعه درجایی دیگر خسته شده و دیگر به فکر اصلاح حکومت برای بهبود شرایط و بهتر کردن اوضاع نخواهد داشت و یا کسی که ناراحت و ناامید است از این کشور می‌رود. از طرفی مردم هم زندگی‌شان سخت‌تر شده و امیدواری و انگیزه‌شان را نسبت به آینده از دست می‌دهند. ازاین‌جهت تا زمانی که نظام سیاست‌گذاری اصلاح نشود، شرایط جدیدی ایجاد نمی‌شود. البته یک موضوع دیگری این است که نباید همه‌چیز را مربوط به حاکمیت دانست بلکه باید به شکل فعالی مردم هم دخیل باشند.

از طرف دیگر راهکار مهم دینی و فرهنگی این است که یکی از کارکردهای منفی نظام جمهوری اسلامی در مورد دین، تنبل کردن گروه‌های مذهبی و بخش اجتماعی و مذهبی و دین‌دار جامعه است؛ به این معنا که نهادی شدن امر دینی در جامعه ایران باعث شده که حکومت خودش را مسئول و متولی اول و آخر جزئی‌ترین امور دینی هم بداند. درنتیجه افراد مذهبی هم خودبه‌خود وقتی کوچک‌ترین اتفاقی که در توهین یا مخدوش شدن یا کم‌توجهی به دین، اعتقادات دینی و مناسک دینی می‌افتد، انتظار دارند که حکومت و دستگاه‌های حاکمیتی ورود کنند؛ یعنی اگر وضع حجاب در جامعه خراب است می‌گویند پلیس یا قوه قضائیه چرا برخورد نمی‌کند. چرا جلوی مظاهر بدحجابی و روابط نامتعارف زن و مرد را نمی‌گیرد و برخورد نمی‌کند. این، باعث شده که گروه‌های مذهبی وظیفه خود را در مقابل کم شدن اهمیت دین و باورها، رفتارها، اعمال دینی و توجه به مناسک و اخلاق دینی فراموش کنند و گویی فرد از خودش سلب مسئولیت می‌کند و سختی کنشگری دیندارانه و دغدغه‌مند در مواجهه با توهین به دین و در مواجهه با بی‌اخلاقی را به جان نمی‌خرد و همه را بر عهده حاکمیت می‌گذارد؛ بنابراین مهم این است که گروه‌های دغدغه‌مند دینی هم از خودشان هزینه کنند، از پول، زمان و آبرویشان حتی در قالب تشکیل گروه‌هایی به‌صورت سازمان‌یافته یا غیر سازمان‌یافته هزینه کنند و وارد کنش برای تقویت دین‌داری به معنای درست آن و نشان دادن رفتارها و نشانه‌هایی از اخلاق، کارکرد و عملکرد شوند و اثرگذاری مناسب انسان‌های متعهد و دین‌دار در جامعه را با فعالیت درستشان نشان دهند تا هر چه بیشتر در جامعه نشان داده شود که اگر تعدادی از افراد ظاهراً دین‌دار خطاهایی می‌کنند و یا دچار فساد هستند اما در مقابل تعداد بیشتری هم از نمونه‌هایی وجود دارد که این‌ها با تقیّد کامل به رفتار و دغدغه‌های دینی هم‌زمان اثرگذاری اجتماعی و خدمات اجتماعی بزرگ هم در جامعه می‌توانند داشته باشند.

پس همان‌طور که در بحران زیستی مثل کرونا، دولت تا جایی که می‌تواند از بودجه‌اش هزینه می‌کند و برای بقیه هزینه‌ها را مردم هزینه متقبل می‌شوند، اینجا هم همین‌گونه است و کسی که دغدغه دارد باید کمک کند و به این موضوع توجه داشته باشد که تغییر از خود فرد شروع می‌شود و بعد کمک کند تا بتواند بر دیگران هم اثر گذارد؛ یعنی هم خودش رفتارش را اصلاح کند و هم به دیگران کمک کند که اصلاح شوند.

بر اساس روند فعلی آینده امید اجتماعی در جامعه ایران چطور خواهد شد؟

گرچه پیش‌بینی دقیق کار سختی است ولی حداقل می‌توان گفت با روند پیشرو و با توجه به شرایط موجود حاکم، اولاً امید به آینده در کشور چندان وضعیت مطلوبی ندارد و مادامی‌که عواملی مانند نقش سیاست‌گذاری و نقشی که گروه‌های دغدغه‌مند دینی باید داشته باشند، اصلاح نگردد و تا زمانی که به‌خصوص وجه حاکمیتی و نظام سیاست‌گذاری اصلاح نشود، واقعاً می‌توان گفت که امید به آینده هم وضعیت خوبی در جامعه نخواهد داشت؛ چون اثرات منفی آن همچنان وجود دارد.

البته نباید فراموش کرد که در عوامل اصلی مؤثر، رسانه نقش بسزایی دارد که البته رسانه‌های خارجی هم مؤثر هستند که شرایط را بدتر ازآنچه هست به مردم نشان دهند و ناامیدی را بیشتر و مضاعف می‌کنند. البته شرایط اجتماعی دنیا هم می‌تواند فشاری که بر کشور وجود دارد را بیشتر کند و فرد در جامعه دائم احساس کند که شرایط هر چه بیشتر سخت می‌شود و آینده بدتر خواهد شد.

به دیگر سخن هم نگرش دنیا نسبت به کشور ما منفی است و هم حاکمیت متأسفانه در خیلی از موارد با دنیا تعامل نکرده است که درنهایت منجر به تصویر نامطلوب شهروند ایرانی از آینده خود خواهد بود.

و همان‌گونه که ذکر شد این موارد باعث می‌شود که یا فرد خودش را از جامعه جدا می‌کند و کاری با اصلاح جامعه ندارد و یا سعی می‌کند که از این جامعه برود. البته حالت بد آن‌هم این است که فرد خودش را به‌عمد از کل این زندگی راحت کرده و خودکشی می‌کند و یا اینکه که دست به اعتراض بزند و تلاش کند که عصبانی بودن و ناراحتی خودش را ابراز کند.

راهکارها

1.نخبگان علمی و جامعه شناسان، امید به آینده را در چهار بُعد، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و دو سطح، شرایط عمومی جامعه و زندگی فردی، بسنجند.

2.حاکمیت در راستای افزایش امید اجتماعی، کیفیت نظام سیاست‌گذاری و حکمرانی در جامعه را افزایش دهد.

3.رسانه‌ها از نشر اخبار ناامیدکننده و بعضاً غیرواقعی خودداری کنند.

4.حاکمیت با عدم‌مداخله اجرایی مستقیم در جزئی‌ترین امور اجتماعی - فرهنگی، امکان تنوع، خلاقیت و نوآوری در فعالیت‌های مختلف را برای افراد فراهم کند.

5.مسئولان نظام با شفاف‌سازی وظایف اصلی اجتماعی - فرهنگی سازمان‌ها در کشور، ابهام شدید در تقسیم‌کار حاکمیتی بین نهادها و سازمان‌های رسمی برچیده شود.

6.حاکمیت متولی امنیت از مرزهای کشور را به‌واسطه تعیین فرماندهی واحد مشخصاً معین کند.

7.مسئولان با عدم نهادی شدن امور فرهنگی و دینی در جامعه ایرانی، مانع از رشد روند سکولار شدن جامعه به‌رغم وجود حکومت دینی در کشور بشوند.

8.مسئولان حوزوی از طریق عدم نهادی شدن امر دینی مانع از فربه‌شدن مناسک، آیین‌های دینی بشوند.

9.مسئولان نظام با افزایش امید به آینده، مانع روند کاهش امید به حکومت دینی و حرکت به سمت سکولار شدن در جامعه، بشوند.

10.حکومت بجای خود، گروه‌های دین‌دار و مذهبی را مسئول و متولی اول و آخر امور دینی بداند.

 

مرکز پژوهشی مبنا

 

بازدید 153 آخرین ویرایش در سه شنبه, 30 فروردين 1401 11:48